ته نشین. [ ت َه ْ ن ِ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) آنچه به تک نشیند ازدرد و جز آن. ( آنندراج ). آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد. ته نشسته. ( فرهنگ فارسی معین ) : ز جوش باده درد ته نشین بالانشین گردد ز موج خنده ترسم خط برون آید از آن لبها.ناظر علی ( از آنندراج ).|| مواد دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلاّل یا در نتیجه ترکیبهای شیمیایی راسب شوند. || درد. راسب. ( فرهنگ فارسی معین ). رسوب و درد. ( ناظم الاطباء ).دردی. لرت. لرد. رسوب.
معنی کلمه ته نشین در فرهنگ معین
( ~. نِ ) (اِمر. ) ۱ - آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست . ۲ - آن چه براثر رسوب کردن باقی می ماند، رسوب .
معنی کلمه ته نشین در فرهنگ عمید
= ته نشست
معنی کلمه ته نشین در فرهنگ فارسی
( صفتاسم ) ۱- آنچه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد ته نشسته . ۲ - مود دارویی که بر اثر عدم انحلال در حلال یا در نتیج. ترکیبات شیمیایی راسب شوند درد راسب .
معنی کلمه ته نشین در ویکی واژه
آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست. آن چه براثر رسوب کردن باقی میماند، رسوب.
جملاتی از کاربرد کلمه ته نشین
خر پشته نشین قالبم می گوید وقتست که رو ی خیمه در خاک کنیم
پهلوی تو پیوسته نشینند رقیبان تا من نتوانم که بپهلوی تو باشم
قدر دونان ز بس بلندست درد خم باده ته نشین نیست
گرد هوس به سعی خجالت نشاندهایم کم نیست ته نشینی این درد در عرق
فلاطون اگر ته نشین شد به خُم خجالت به خلوت کشیدش که نُم
در این شرایط گزینه های متخلفی پیش رو متخصصان خواهد بود. سیستمهای تصفیه فیزیکی از جمله زلال ساز و ته نشینی و یا سیستم های الترافیلتراسیون.
با اشک ریزد از مژهٔ صافست گر دلت آری همیشه درد بود ته نشین در آب
عیار فطرت پیشینیان ز ما خیزد صفای باده از این درد ته نشین پیداست
پستی گزین که کف ز بلندی نمی رسد صائب به رتبه صدف ته نشین در آب
ای شیشه می چند دهن بسته نشینی؟ با جام بکن عقد روان دختر رز را
گر خاک شود جامی دلخسته نشیند زین بر دل پاک تو غباری نه و هرگز