تردماغ

معنی کلمه تردماغ در لغت نامه دهخدا

تردماغ. [ ت َ دَ ] ( ص مرکب ) سرخوش و نیم مست. ( غیاث اللغات ). تازه دماغ. ( آنندراج ). خوش. خوشحال. خوشدل. شنگول. پر از نشاط و خرمی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).رجوع به تردماغی و تردماغ شدن و تردماغ کردن شود.

معنی کلمه تردماغ در فرهنگ معین

( ~. دِ ) (ص مر. ) بانشاط ، سرزنده .

معنی کلمه تردماغ در فرهنگ عمید

بانشاط، سرحال.

معنی کلمه تردماغ در فرهنگ فارسی

سر خوش و نیم مست . تازه دماغ . خوش خوشحال خوشدل شنگول پر از نشاط و خرمی .

معنی کلمه تردماغ در ویکی واژه

سرخوش و نیم مست. تازه دماغ. خوش. خوشحال. خوشدل. شنگول. پر از نشاط و خرمی. بانشاط ، سرزنده. در سراج نوشته که مستی چند مرتبه دارد، اول سرخوش ، بعد از آن تردماغ ، بعد از آن سیه‌مست ، بعد از آن خراب (غیاث اللغات)
با نشاط، سرزنده.

جملاتی از کاربرد کلمه تردماغ

تردماغ شرم تحقیق خودیم ورنه می در ساغر آیینه نیست
به تردماغی زهاد و خندهٔ لب گور به شب نشینی بی باده و چراغ مزار
زان باده ای که ریگ روان تردماغ ازوست یک قطره درپیاله این بیدماغ ریز
گرچه می سازم جهانی را زصهبا تردماغ هر کجا سنگی است در کار سبویم می کنند
تردماغی ز گل کوزه چه سان خواهم یافت که ز خشکی نکند نشو و نما در کشمیر
بر که بندم تهمت دانش‌ که جمعی بیخرد تردماغیهای مجنون اعتبارم کرده‌اند
اثر کرده سوداش در هر دماغ گل از باده رحمتش تردماغ
سر هر مو چراغان خیالم تردماغی بین نیم پروانه اما از شراب سوختن مستم
به غیر از باده‌خوارانی که دایم تردماغ استند به دیگر مردمان هرگز دماغی تر نمی‌بینم
خضر هم با چشم دل از چشمه حیوان ندید تردماغی‌ها که من از آب تاکی دیده‌ام