( حیة ) حیة. [ ح َی ْ ی َ ] ( ع ص ) مؤنث حی زنده. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) مار. ج ، حَیّات ، حیوات. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و رجوع به تحفه حکیم مؤمن شود. || نوعی کرم معده. ( ضریر انطاکی ). رجوع به حیات شود. || ستاره ها که مابین فرقدین و بنات نعش اند. ( فیروزآبادی ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). نام صورتی از صور فلکیه که آنرا بصورت ماری توهم کرده اند و این مار صورت دیگر بنام حواء است به دست دارد و کواکب صورت حیه هیجده کوکب است. ( جهان دانش ) . نام صورت هشتم از صور چهارده گانه فلکی جنوبی و آنرا شجاع نیز نامند. ( مفاتیح ) : الا که تا بدین فلک بود روان شجاع او و حیه و عوای او .منوچهری.- حیةالحوا ؛ مار و مارافسا. صورت چهاردهم از صور شمالی. - حیةالوادی ؛ شیر که اسد باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فلان حیةالوادی ؛ بلای روزگار و خبیث است. همچنین حیةالارض و حیةالحماط. || ( ص ) ارض حیة؛ زمین با فراخی عیش. ( منتهی الارب ). حیه. [ ح َ هَِ ] ( ع صوت ) زجر است میشان را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حیه. [ ح َی ْه ْ ] ( ع صوت ) زجر است مر خران را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). حیه. [ ح َی ْ ی َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. کوهستانی ، معتدل ودارای 190 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
= حی از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل مار، حیة الحوّا.
معنی کلمه حیه در فرهنگ فارسی
مونث حی به معنی زنده، مار، افعی، حیوات وحیات (اسم ) مار افعی . جمع : حیات و حیوات. ده از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد
معنی کلمه حیه در فرهنگستان زبان و ادب
{Serpens, Ser, Serpent} [نجوم] صورت فلکی استوای آسمان، در همسایگی صورت بزرگ حوّا، که ستاره های نسبتاً کم نور آن به شکل ماری بزرگ تصور می شود
معنی کلمه حیه در دانشنامه آزاد فارسی
حیّه رجوع شود به:مار (اخترشناسی)
معنی کلمه حیه در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی حَیَّةٌ: مار بزرگ ریشه کلمه: حیی (۱۸۴ بار) مار. فرمود ای موسی آنرا انداخت در (عصا) بیانداز آن را انداخت در دم ماری شد که به تندی حرکت میکرد. در «ثعبان» گذشت که چرا راجع به عصای موسی گاهی ثعبان گفته شده و گاهی حیّه و گاهی جانّ.
معنی کلمه حیه در ویکی واژه
حیة مار، افعی. حیات.
جملاتی از کاربرد کلمه حیه
برد از لحیه روباه و بروت ما چه خجلت آنریش که دهقان خراسان دارد
آرتور ژرژ مارکز آموریم (زاده ۱۴ اوت ۱۹۹۴) که با نام آرتور ژرژ شناخته میشود، بازیکن فوتبال اهل پرتغال، ناحیه براگا است که هماکنون در پست مدافع میانی برای باشگاه فوتبال موریرنز به میدان میرود.
الصفصافه (به عربی: الصفصافة) یک روستا در سوریه است که در ناحیه زیاره واقع شدهاست. الصفصافه ۶۷۶ نفر جمعیت دارد.
ثم صح صحیه الصریخ و قل یا ذالمعالی علیک ذوالعرش صلی
هوس را حسن نشناسد زعشق از ساده لوحیها به یاد طوطیان آیینه با زنگار می سازد
ز بس کامد به نزدیک تو جبریل شده چون دحیه الکلب قریشی
و چون نوبت دعوت بحضرت خاتم انبیاء و سید اصفیا سبب خلق عالم، شرف نسل آدم، سفینه نجات نوح، سکینه حیات روح، رسول رب جلیل؛ دلیل راه خلیل، گشاینده نطق کلیم، طرازنده باغ نعیم، تازگی نفس قدسی، زندگی جان عیسی، رهنمای سبل، پیشوای رسل،محمد مصطفی علیه و آله آلاف التحیه و الثناء رسید که جامع حکم حکم بود و خواجه علم و علم، گردش چرخ گردان دگرگون شد و رونق بازار مجاهدت افزون گشت؛ چه در عهود سلف هداه امم را غالبا اقامه امر مدعا باصابت تیر دعا و وساطت اسبابی دیگر بود و حاجت بجهاد سیف کمتر، اگر فرزندی با پدر مخالف میشد مهاجر میگشت نه مشاجر و اگر آتش طغیانی برمی خاست بجنبش طوفانی فرو مینشست. شوکت خار انگاری بجلوه باغ گلزاری رفع میشد؛ سطوت خصم قهاری بلطمه رود خون خواری پست میگشت، اقامه حکم ربانی از اعاده روح حیوانی دست میداد.
وسیع کشورت آن عالمی که ناحیهاش میان هر قدمیگنج صد جهان دارد