ذوالعرش

معنی کلمه ذوالعرش در لغت نامه دهخدا

ذوالعرش. [ ذُل ْ ع َ ] ( ع ص مرکب ) خداوند تخت. یکی از اسماء صفات الهی تقدست اسمائه.

معنی کلمه ذوالعرش در فرهنگ معین

( ~. عَ ) [ ع . ] (ص مر. ) از صفات خداوند به معنای صاحب سریر، دارند ة تخت .

معنی کلمه ذوالعرش در فرهنگ عمید

۱. خداوند تخت، صاحب سریر.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] یکی از صفات خدای تعالی.

معنی کلمه ذوالعرش در فرهنگ فارسی

۱- صاحب تخت خداوند سریر . ۲- صفتی است از صفات خدای تعالی . یا ذو العرش المجید . ۱ - صاحب تخت بزرگ . ۲- صفتی است از صفات خدای تعالی .
خداوند تخت . یکی از اسمائ صفات الهی تقدست اسمائه .

معنی کلمه ذوالعرش در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] عرش در قرآن 22 بار وارد شده و در چهار مورد به اضافه لفظ «ذو» یا «ذی» وصف خدا قرار گرفته است چنان که می فرماید:
(وَ هُوَ الغَفُور الوَدُود* ذو العَرشِ المَجید).(سوره بروج/14ـ15)
«او است آمرزنده، و مهربان، صاحب عرش بزرگ».
(قُلْ لَو کانَ مَعَهُ آلِهَة کَما یَقُولونَ إِذاً لابْتَغَوا إِلی ذِی العَرْشِ سَبِیلاً). (اسراء/42)
«اگر با او خدایان دیگری بود سعی می کردند به سوی صاحب عرش راهی پیدا کنند».
(إِنَّهُ لَقَولُ رَسُول کَرِیم*ذِی قُوَّة عِنْدَ ذِی العَرْشِ مَکین).(تکویر/19ـ20)
«این گفتار رسول بزرگوار (جبرئیل) قدرتمندی است والا مقام در پیشگاه صاحب عرش».
(رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو العَرْشِ یُلقِی الرُّوح مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَومَ التَلاقِ).(غافر/15)

جملاتی از کاربرد کلمه ذوالعرش

در ظهوری عرش را ظاهر شده در بطون ذوالعرش را حاضر شده
اولوالامر موجود و ذوالعرش باقی امیر عدو بند و سلطان صفدر
ای ز رخسارت الی الرحمن ذوالعرش السبیل ان حیا فی هواها کل من کان القتیل
ز شب رفتن ز چالاکی چه آید چو ذوالعرشت کند می پاسبانی
ذوالعرش رفیع الدرجاتی که خدا گفت عشق است که بیرون ز حدود وز جهاتست
گردیده عرش اعظمشان تخته ز تخت دلها شود ز سطوت ذوالعرش لخت لخت
خرقه تن به سر عرش کشید خرقه را کند و به ذوالعرش رسید
زین آسمان چون تتق من گوشه گیرم چون افق ذوالعرش را گردم قنق بر ملک جباری کنم