معنی کلمه تشویر در لغت نامه دهخدا
پرآژنگ وتشویر شد مادرش
ز گفتن پشیمانی آمد برش.فردوسی.سکندر به رخ رنگ تشویر یافت
ز گفتار او بر جگر تیر یافت.فردوسی.بدو آسیابان بتشویر گفت
که جز تنگدستی مرا نیست جفت.فردوسی.خواست که از تشویر و رسوایی... هلاک شود. ( کیمیای سعادت ).
شد ز تشویر ماه رویش سرخ
در غم جامه گشت چشمش تر.مسعودسعد.بتشویر گفتم که از بی ستوری
به بیگانگی می کشد آشنایی.انوری.تشویر بتان از رخ رخشان تو خاست
تسکین روان از لب خندان تو خاست.خاقانی.جام خم کن جرعه بر خامان بریز
عذر تشویر از پشیمانی بخواه.خاقانی.هم در تو به صدهزار تشویر
دارد رقم هزار تقصیر.نظامی.واگر در این باب با ما مفاوضتی رفتی پیش از نفاذ تدبیر بدین تشویر و تقصیر مأخوذ نگشتی. ( سندبادنامه ص 127 ). و اگر این خدمت در معرض تقصیر و تشویر جلوه کرده ست و.... در بارگاه اعلا، اعلاه اﷲ شرف ملاحظتی و استماعی یابد. ( سندبادنامه ص 343 ).
از خواب و خور خویش چه گویم که نمانده
جز حسرت و تشویر ز خواب و ز خور من.عطار.زهی ماه در مهر سرو بلندت
شکر درگذارد ز تشویر قندت.عطار.جوان گفت از میان موج تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیر.( گلستان ).باقی اسیران سر در پیش انداختند و از تشویر و خجالت جواب ندادند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 406 ). || پریشانی و آشفتگی. || شرم. ( ناظم الاطباء ). || اشارت کردن بدست سوی کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). اشارت کردن. ( زوزنی ). اشارت کردن به سوی چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بدست و چشم و ابرو و جز اینها اشارت کردن.( از اقرب الموارد ). اشاره کردن. ( غیاث اللغات ). || بلند کردن آتش را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برهنه نمودن عورت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ترکیبهای این کلمه شود.