معنی کلمه سینی در لغت نامه دهخدا
تو چه پنداریا که من ملخم
که بترسم ز بانگ سینی و تشت .خسروی. || لگن شمع و طبقی که سطح آن مشبک سازند تا فنجانهای قهوه در آن گذاشته به مجلس آرند و سینی زیرقهوه نیز همان است. ( آنندراج ) :
بکف سینی غلامان بناموس
ز جام قهوه پر چون چتر طاووس.سعید اشرف ( از آنندراج ).روشن دل آنچه از خود کم کردکم نگردد
پیه از چراغ ریزد در سینی چراغ است.محسن تأثیر ( از آنندراج ).|| ریم آهن. ( برهان ) ( الفاظ الادویه ). || نوعی از فلزات و آن به غایت شکننده میباشد. || کاشی که بر دیوار عمارتها و حمامها چسبانند. ( برهان ).
سینی. ( اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 914 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات ، کنجد. شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).