بلاغ

معنی کلمه بلاغ در لغت نامه دهخدا

بلاغ. [ ب َ ] ( ع مص ) رسانیدن. ( دهار ) ( غیاث اللغات ). || وصول به چیزی. ( از ذیل اقرب الموارد ). رسیدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ).
بلاغ. [ ب َ ] ( ع اِ ) کفایت و بسندگی. ( منتهی الارب ). کمال و کفایت. ( غیاث اللغات ). کفایت. ( اقرب الموارد ) : هذا بلاغ للناس و لینذروا به. ( قرآن 52/14 )؛ این کفایت است مردم را تا بدان ترسانده شوند. ًان فی هذا لبلاغا لقوم عابدین. ( قرآن 106/21 )؛ همانا در این کفایت است گروه عابدان را. || اسم است ابلاغ و تبلیغ را. ( از منتهی الارب ). اسم است از تبلیغ. ( از ذیل اقرب الموارد ). رسانیدن و تبلیغ. ( ناظم الاطباء ). پیام رسانی. ( فرهنگ فارسی معین ). و از آن جمله است « : ماعلینا الا البلاغ ». ( قرآن 17/36 ). و نیز در حدیث است «کل رافعة رفعت علینا من البلاغ »؛ یعنی آنچه از قرآن و سنن رسیده است ، یا از صاحبان بلاغ یعنی تبلیغ، که در این مورد اسم جانشین مصدر شده است ، و آن را به کسراول نیز خوانده اند به معنی مبالغان در تبلیغ از مصدر بِلاغ. ( از منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد ): لم یلبثوا الا ساعة من نهار بلاغ ، فهل یهلک الا القوم الفاسقون. ( قرآن 35/46 )؛ درنگ نکردند جز ساعتی از روزی ، رسانیدنی است ، پس آیا جز گروه فاسقان کسی هلاک میشود.قل انی لن یجیرنی من اﷲ أحد و لن اجد من دونه ملتحدا، الا بلاغا من اﷲ و رسالاته. ( قرآن 22/72 و 23 )؛ بگوهمانا کسی مرا از خداوند پناه ندهد و بجز او پناهی نمی یابم ، مگر رسانیدنی از خداوند و فرستاده های او.
هست قوت ما دروغ و سهو و لاغ
شورش معده است ما را زین بلاغ.مولوی.گرنشنوی نصیحت و گر بشنوی بصدق
گفتیم و بر رسول نباشد بجز بلاغ.سعدی.درحال جوانی بنشست که اگر پیش از بلاغ کشف کنند از مؤاخذت ایمن باشد. ( گلستان ).
- شرط بلاغ ؛ شرط تبلیغ. ( ناظم الاطباء ). شرط پیام رسانیدن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال.سعدی.|| آنچه شخص را به نهایت هدف خود میرساند. ( از ذیل اقرب الموارد ). || آنچه از قوت بدان اکتفا شود، چنانکه در نهج آمده است «و جعل ذلک بلاغا للأنام » که منظور قوت است. ( از ذیل اقرب الموارد ). || نامه ای که شخص بعنوان حکم در مسأله ای ، نزد کسی بنهد. ( از ذیل اقرب الموارد ). ج ، بَلاغات. ( ذیل اقرب الموارد ). || ( اِخ ) یکی ازصدوسی ودو نام قرآن کریم ، چنانکه خداوند میفرماید : «هذا بلاغ للناس ». ( قرآن 52/14 ) ( از نفائس الفنون ).

معنی کلمه بلاغ در فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . )رسانیدن . ۲ - (اِمص . ) پیام رسانی .

معنی کلمه بلاغ در فرهنگ عمید

۱. رساندن خبر یا پیام به کسی، پیام رسانی.
۲. بلوغ.

معنی کلمه بلاغ در فرهنگ فارسی

مطلوب، رسیدن به مقصود، خبریاپیغام
۱- ( مصدر ) رسانیدن تبلیغ . ۲- بسنده کردن . ۳- ( اسم ) پیام رسانی . یا شرط بلاغ . شرط تبلیغ شرط پیام رسانیدن : ( من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال . ) ( سعدی )
شخص حداث و بسیار سخن .

معنی کلمه بلاغ در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] «بلاغ و بلوغ» در لغت به معنای رسیدن به انتها و مقصد است؛ اعم از آن که مکان باشد یا زمان یا چیز شناخته شده دیگر. گاهی نزدیک شدن به مقصد را نیز «بلاغ» می گویند.
راغب می گوید: با آن که بلاغ، مصدر ثلاثی است ولی به معنای تبلیغ و کفایت نیز آمده است.
چون قرآن پیام خداوند را به بشر برای تأمین احتیاجات و تکامل آنان ابلاغ می کند و نیز مردم با آن به امر و نهی الهی می رسند و برای رسیدن به رستگاری به آن تمسک می جویند، «بلاغ» نامیده شده است.
در آیه 52 سوره ابراهیم چنین آمده است: «هَـذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ وَلِیُنذَرُواْ...». عنوان بلاغ تنها در این آیه برای قرآن آمده است که البته در این باره نیز اختلاف است؛ برخی گفته اند مشارالیه «هذا» قرآن است، برخی دیگر معتقدند مشارالیه «هذا» سوره ابراهیم و آیات 49 - 51 است.
[ویکی الکتاب] معنی بَلَاغُ: تبلیغ - رساندن - کفایت(کافی بودن)
ریشه کلمه:
بلغ (۷۷ بار)
بعضی گفته اند که «بلاغ» اشاره به ابلاغ اصول دین است. و بعضی «بلاغ» را به معنای ابلاغ دستورات الهی دانسته اند.
[ویکی فقه] بلاغ (قرآن). بلاغ (قرآن)، یکی از اسامی قرآن است.
«بلاغ و بلوغ» در لغت به معنای رسیدن به انتها و مقصد است؛ اعم از آن که مکان باشد یا زمان یا چیز شناخته شده دیگر. گاهی نزدیک شدن به مقصد را نیز «بلاغ» می گویند.راغب می گوید: با آن که بلاغ، مصدر ثلاثی است، ولی به معنای تبلیغ و کفایت نیز آمده است.
وجه تسمیه قرآن به بلاغ
چون قرآن پیام خداوند را به بشر برای تامین احتیاجات و تکامل آنان ابلاغ می کند و نیز مردم با آن به امر و نهی الهی می رسند و برای رسیدن به رستگاری به آن تمسک می جویند، «بلاغ» نامیده شده است.در آیه ۵۲ سوره ابراهیم چنین آمده است: (هذا بلاغ للناس ولینذروا…). عنوان بلاغ تنها در این آیه برای قرآن آمده است که البته در این باره نیز اختلاف است؛ برخی گفته اند مشارالیه «هذا» قرآن است، برخی دیگر معتقدند مشارالیه «هذا» سوره ابراهیم و آیات ۴۹ - ۵۱ است.

معنی کلمه بلاغ در ویکی واژه

رسانیدن.
پیام رسانی.

جملاتی از کاربرد کلمه بلاغ

دین اسلام یکی از ادیان توحیدی است. در کتاب‌های قرآن، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، صحیح بخاری، صحیح مسلم و دیگر کتب مربوط به اسلام، در رابطه با خود دین اسلام مطالب و توضیحاتی موجود است که در این نوشتار به آن پرداخته شده‌است.
با اعطای این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل با اتفاق آرا قطعنامه ۲۷۸ را در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ برابر ۱۱ مهٔ ۱۹۷۰ که به ادعای ایشان خواستهٔ مردم بحرین را تأیید می‌کرد صادر نمود. این قطعنامه به دولت‌های ایران و بریتانیا ابلاغ شد.
ایشان گفتند: معاذ اللَّه که عیسی بنده باشد. این است که رب العالمین گفت: وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ. بلاغ اسم است و تبلیغ مصدر. میگوید: اگر ایشان از اسلام و دین برگردند، بر تو جز تبلیغ رسالت نیست، و راه نمودن کار تو نیست: لیس علیک هداهم» و این آیت پیش از نزول آیت قتال فرود آمد، پس چون آیت قتال فرود آمد این آیت منسوخ گشت.
بهاءالله از سال ۱۲۴۵ شمسی برابر ۱۸۶۶ هنگامی که هنوز در ادرنه بود بعد از ابلاغ رسالت خود به بابیان نامه‌هایی به سران کشورهای جهان ارسال نمود. بهاءالله ارسال این نامه‌ها را پس از تبعید و زندانی شدن در عکا ادامه داد. او نامه‌هایی لوئی ناپلئون امپراتور فرانسه، ویکتوریا ملکه انگلستان، الکساندر دوم تزار روسیه، ناصرالدین شاه قاجار پادشاه ایران، و سلطان عبدالعزیز خلیفه عثمانی و دو تن از وزرای او به نام‌های عالی پاشا و فؤاد پاشا نوشت. بعضی از رهبران دیگر نظیر قیصر ویلهلم اول امپراتور آلمان، فرانسوا ژوزف پادشاه اتریش و مجارستان و روسای جمهور آمریکا متعاقباً در کتاب اقدس مورد خطاب قرار گرفتند.
اسمعلی کندی یکی از روستاهای دهستان پائین برزند شهرستان گرمی استان اردبیل می باشد که در جوار روستاهای ارزنق، تکبلاغ شرفه و توسانلوی برزند واقع شده است.
روستای ام آباد متشکل از سه روستا به نام های (ماتیز، خلیل بلاغ و ام آباد)است.
ابراهیم رمزی (۱۸۸۴–۱۹۴۹) نمایشنامه‌نویس و شاعر مصری بود. در منصوره زاده شد، در مصر و دمشق و لندن به تحصیل پرداخت و در قاهره درگذشت. در انتشار دو روزنامهٔ اللواء و البلاغ المصری یاری نمود. در وزارت امور مالی و معارف مدتی کارمند بود؛ سپس استعفا داد و در اواخر عمر عزلت‌گزین شد. الحاکم بأمر الله، عزة بنت الخیفة، المعتمد بن عباد از تألیفاتش و کلمات نابلیون از ترجمه‌هایش است.
فصاحت درخور پندست و تعلیم بلاغت لایق وعظست و منبر
من نیز با چراغ بلاغت به جانشان اخگر زنم اگرچه تن از اخگر آورند
سجود خویش کن اندر فراغت اگرداری چو مردان تو بلاغت
در ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ اعلام شد که به علت کشف حجاب برای او پرونده قضایی تشکیل شده‌است. رای دادگاه ۲۸ تیر ۱۴۰۲ به او ابلاغ شد. وی بر اساس حکم دادگاه به ۲ سال حبس تعزیری، دو سال ممنوعیت خروج از کشور، دو سال ممنوعیت دسترسی به فضای مجازی، مراجعه هفته‌ای یکبار به روانپزشک تا دریافت گواهی سلامت و مطالعه و خلاصه‌نویسی یک کتاب در ظرف دو ماه محکوم شد.
این را ز جزالت قلاده بندد وان را ز بلاغت سوار دارد
وگر خود از سر رغبت شود حدیث شنو چنان که شرط بلاغ است آن چنان برسان
واژه آق بلاغ از ترکیب دو واژه ترکی (آق) به معنای سفید و (بلاغ) به معنای چشمه تشکیل شده است که به معنای چشمه سفید می باشد . و این نام به دلیل وجود چشمه هایی با آب زلال و خروشان برای این روستا انتخاب شده است .
شهر گرگان تا ۲۰ شهریور ۱۳۱۶ استرآباد نامیده می‌شد، نامی که پیش‌تر ناصرالدین‌شاه بر روی آن نهاده بود و در دوران صفویه احتمالاً به‌دلیل تعداد زیاد سادات در آنجا به دارالمؤمنین شهرت داشت. طبق سفرنامهٔ فرج‌الله بهرامی، رضاشاه در سال ۱۳۰۵ پس از بازدید از استرآباد این‌گونه می‌گوید: «چون گرگان نام تاریخی و اسم قدیم این ناحیه است، امر دادم به هیئت دولت ابلاغ نمایند که استرآباد را بعد از این، به‌نام قدیمی و تاریخی این ناحیه گرگان بنامند، زیرا مدت‌هاست که این اسم، از این دشت و ناحیه، منتزع و متروک مانده است.»
اینست سیاست فرزندان. و در دختران، هم بر این نمط، آنچه موافق و لایق ایشان بود استعمال باید کرد، و ایشان را در ملازمت خانه و حجاب و وقار و عفت و حیا و دیگرخصالی که در باب زنان برشمردیم تربیت فرمود، و از خواندن و نوشتن منع کرد، و هنرهایی که از زنان محمود بود بیاموخت، و چون به حد بلاغت رسند با کفوی مواصلت ساخت.
ابن مقنع را پرسیدند: بلاغت چیست؟ گفت: ایجاز در سخن بی آن که از بسیاریش ناتوانی بود و سخن بدرازا کشیدن بی آن که به بیهوده گوئی انجامد.
واعظا لاف بلاغت چه زنی وعظ تو لابه و لاغ دل ماست
از بلاغت می‌زداید گاه زنگ از دل سخن وز حلاوت گاه دل را می‌برد از کار حرف
طلحه پسر عبیدالله از صحابی پیامبر اسلام است. در نهج‌البلاغه دربارهٔ وی اشاراتی شده‌است.