سکرات

معنی کلمه سکرات در لغت نامه دهخدا

سکرات. [ س َ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ سکرة. ( دهار ). بی شعوری. بیهوشیها و تکلیفی که بوقت مرگ باشد. ( آنندراج ) ( غیاث ) : یکی از سکرات ملک آن است که همیشه جانیان را بجمال رضا آراسته دارد. ( کلیله و دمنه ).
یک دو آواز برآید ز چراغ
وقت مردن که بود در سکرات.خاقانی.

معنی کلمه سکرات در فرهنگ معین

(سَ کَ ) [ ع . ] (اِ. ) بی هوشی ای که به هنگام مرگ دست دهد.

معنی کلمه سکرات در فرهنگ عمید

۱. بی خبری ناشی از مستی.
۲. [قدیمی] = سکرت

معنی کلمه سکرات در فرهنگ فارسی

جمع سکره
( اسم ) ۱ - جمع سکر . ۲ - بیشعوری و بیهوشی که به هنگام مرگ دست دهد .

معنی کلمه سکرات در ویکی واژه

بی هوشی ای که به هنگام مرگ دست دهد.

جملاتی از کاربرد کلمه سکرات

و اجابت این دعا آنست که اللَّه گفت عَسی‌ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» و یقال وَ اعْفُ عَنَّا من الافعال وَ اغْفِرْ لَنا من الاقوال وَ ارْحَمْنا من العقد و الاضمار، وَ اعْفُ عَنَّا فی سکرات الموت وَ اغْفِرْ لَنا فی ظلمة القبر، وَ ارْحَمْنا فی اهوال القیمة. و گفته‌اند حکمت در آن که اول عفو گفت، پس مغفرت، پس رحمت آنست که عفو عقوبت ناکردن است بر گناه، هر چند که گناه ظاهر بود، و مغفرت پوشیده داشتن گناه است و با چشم نیاوردن، و رحمت نواختن است و مهربانی نمودن، پس مغفرت بلیغ‌تر از عفو است، و رحمت تمام تر از مغفرت، ازین جهت باول عفو گفت و بآخر رحمت.
اگر در مسکراتم وجد باشد وگر در وجد باشد مسکراتم
مست شوند چشم‌ها از سکرات چشم او رقص‌کنان درخت‌ها پیش لطافت صبا
وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ خبر میدهد از ان بیچاره که در سکرات مرگ افتد و جانش بچنبر گردن رسد، رخساره رنگینش از هیبت مرگ بیرنگ گردد، قطرات عرق حسرت از پیشانی وی روان گردد، فرزندان بناز پرورده بر بالین وی نشسته و روی بر روی وی می‌مالند و دوستان و برادران بناکام او را وداع میکنند و بزبان حیرت میگویند:
در سال ۱۳۲۷ به همراه پانصد نفر از یاران خود سفری به اصفهان، تهران، قم و مشهد انجام داد. در اصفهان، چهارسوقی (رئیس وقت حوزه علمیه) و در قم، بروجردی در منزل صدر به استقبال وی رفتند. در تهران، شیرازی در انجمن تبلیغات اسلامی، مسجد شاه و… سخنرانی کرد و نیز، پیشنهاد قانونی کردن منع فروش مسکرات را به مجلس داد و خطاب به نمایندگان فارس اعلام نمود که اگر مجلس با این پیشنهاد مخالفت کند، «همگی استعفا دهید». علاوه بر این، وی در تهران تأسیس یک دفتر در هر شهر برای جمع‌آوری کمک به مسلمانان را پیشنهاد داد.
فاش کردم مسکرات الوجد خویش تا به کی دارندم آخر متهم
پس چون سکرات مرگ در رسد، و بر او ظاهر شود که: حال باید از دنیا مفارقت کند، و آنچه محبوب اوست از مال و فرزند، همه را ترک کند، و این فعل را از خدا می داند، لهذا آن قلیل دوستی خدا هم که باقی مانده تمام می شود بلکه مبدل به بغض و انکار می گردد، زیرا که چنان می داند که: خدا میان او و میان مال و فرزند و اهل و عیال و سایر آنچه دوست دارد جدائی افکنده است و دوستی بسیار هم با خدا ندارد که به قضای او راضی باشد پس در دل او انکار و کراهت، بلکه بغض و عداوت داخل می شود چنانکه هرگاه کسی یکی از فرزندان خود را اندک دوستی داشته باشد و مالی داشته باشد، که در نزد او از آن فرزند عزیزتر باشد و آن فرزند آن مال را تلف کند آن قلیل دوستی او به عداوت مبدل می شود.
چو بر یادِ لبش در مسکراتم خضر بر چشمۀ آبِ حیاتم
هستم ازان گفت تلخ در سکرات فنا از دمت آخر دمی چاشنیی ده ز قند
مست نخستین که نخورد آن شراب گشت مزاج از سکراتش خراب
در گرجستان، به مانگالی، پول کاغذی و مسکرات هدیه می‌دهند و با شیرینی از او پذیرایی می‌کنند و در فریدن، خوردن صبحانه با مانگالی، و هدیه‌ای که قبل از ورود او به خانه می‌دهند، جزو رسومات است.
رفتم از نشأه زهاد بخوردم قدحی شربت مرگ ز جام سکراتم دادند
در باب هشتم از همین واحد از استعمال تریاک و مسکرات نهی گردیده است