معنی کلمه جحیم در لغت نامه دهخدا
سیزده سال اگر ماند در خلد کسی
بر سبیل حبس ، آن خلد نماید چو جحیم.بوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ص 390 ).نه کسش یاور و نه ایزد یار
هر کرا نفس زد بنار جحیم.بوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ص 388 ).یکی را نعیمی یکی را جحیمی.مصعبی ( از تاریخ بیهقی ص 384 ).روز صفین و بخندق بسوی ثغر جحیم
عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر.ناصرخسرو.راست کردند این خران سوگند تو
پر کنی زیشان کنون بی شک جحیم.ناصرخسرو.«زر و بز هر دو نباشد» مثل عام این است
یک رهت سوی جحیم است و دگر سوی نعیم.ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 300 ).قوله تعالی : لها [ اَی جهنم ] سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم : نام اول جحیم ، نام دوم جهنم ، سیم سقر، چهارم سعیر، پنجم لظی ، ششم هاویه ، هفتم حطمه. ( قصص الانبیاء جویری ص 7 ).
که خود زبان زبانی به حبسگاه جحیم
دهد جواب بواجب که اخسئوا فیها خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 31 ).چند از نعیم سبعه الوان چو کافران
کار جحیم سبعه ز امعا برآورم.خاقانی ( دیوان ص 249 ).کوشنده نه از پی بهشتیم
جوشنده نه از غم جحیمیم.خاقانی.در درکات دوزخ و طبقات جحیم به آب حمیم و عذاب الیم معذب میدارند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 259 ).
- عذاب جحیم ؛ عذاب دوزخ. کنایه از عذاب سخت دردناک :
ایمن از شر نفس خود بودی
در غم حرقت و عذاب جحیم.