تنخواه
معنی کلمه تنخواه در فرهنگ معین
معنی کلمه تنخواه در فرهنگ عمید
۲. سرمایه.
۳. متاع، کالا.
معنی کلمه تنخواه در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - سرمایه پول نقد و مال ثروت . ۲ - مال و متاع . ۳ - برات بخزانه برای تادی. حقوق و مقرریها . یا تنخواه گردان.پولی که در صندوق اداره یاموسسه ای گذارند تا در موقع لزوم بمصرف هزینه های فوری رسد اعتبار متحرک .
معنی کلمه تنخواه در دانشنامه اسلامی
درباره ریشه این واژه اطلاعی در دست نیست. تنخواه در غالب فرهنگنامه های فارسی، پول نقد، سرمایه نقدی، مال و متاع و برات معنا شده است. در منابع تاریخی ایران در دوره پیش از مغول ، واژه تنخواه تنها یک بار در تاریخ بیهقی به کار رفته است که معنای دقیق آن هم روشن نیست، اما ظاهراً بخشی از مواجب یا همه مواجب بوده است. در منابع تاریخی عربی نیز این تعبیر نیامده است.در منابع دوره مغول و تیموری، مانند تاریخ جهانگشای جوینی، جامع التواریخ رشیدالدین فضل اللّه، دستورالکاتب شمس منشی و ظفرنامه شرف الدین یزدی، نیز واژه تنخواه به کار نرفته است، اما به استناد کاربرد این واژه در رساله فلکیه که کتابچه ای در باره نظام مالی است، می توان فرض کرد که اصطلاح تنخواه در نهادهای مالی این دوره ها به کار می رفته است. به نوشته مؤلف این رساله، عبداللّه بن محمد مازندرانی (متوفی ح۸۶۵)، معمولاً برای مصارف متنوعی مانند اعطای مرسوم، ساختمان سازی، اعطای مساعده به لشکریان و تهیه لوازم ضروری برای نهادهای اداری، می بایست «توجیه» (تعیین وجه از محلی) صورت می گرفت؛ظاهراً این مبلغ همان تنخواه بوده که می بایست از اموال متعلق به دیوان یا از برخی مقامات تأمین می شده است در اینجا تنخواه معنایی نزدیک به «توجیه» می یابد. تنخواه را در این دوره در دفتری به نام «دفتر تحویلات» ثبت می کردند در این دفتر مقدار اصل مال و تنخواه و نام تحویل دهنده و تحویل گیرنده وجه ثبت می گردید. ظاهراً تنخواه به «اخراجات مقرریه و اطلاقیه» نیز مربوط بوده است که در مفهومی کلی می توان آن ها را به مصارف «مستمر» و «قطعی» و «اتفاقی» تعبیر کرد. به نظر می رسد که بخشی از تنخواه ها از محل همین اخراجات تأمین می شده است، ازینرو تنخواه مربوط به مقرریه و اطلاقیه را می توان مبلغ یا مالی تصور کرد که گاه مصارف دائمی و مستمر می یافت، مانند «ادرار» (مستمری)، گاه قطعی بود، مانند علوفه ای که می بایست در اختیار امرا و ارکان دولت گذارده می شد و گاه اتفاقی، که در موارد خاص روی می داد؛ با اینهمه، مفهوم تنخواه در رساله فلکیه بسیار پیچیده است.
در دوره صفوی
اصطلاح تنخواه در دوره صفوی (۹۰۶ـ۱۱۳۵) کاربرد بسیار یافته و در غالب منابع این دوره به کار رفته است، اما در هیچ یک از این منابع نمی توان تعریف روشنی از آن به دست آورد. بوسه، که اسناد دوره های آق قوینلو و قراقوینلو و صفوی را بررسی کرده است، «تنخواه دادن» را همان «حواله سال به سال مواجب» و «حواله صادر کردن» دانسته است. مینورسکی نیز تنخواه را با براتِ «یکساله» و «همه ساله» مربوط دانسته و آن را «مبلغ» ترجمه کرده است. در پاره ای از اسناد دیوانی این دوره، تنخواه به معنای پرداختِ «سال به سالِ» مال و «مواجب سال به سال» به کار رفته است. میرزا سمیعا در تذکرة الملوک نیز به تنخواه «همه ساله» و «یکساله» اشاره کرده است. بر اساس شواهد، در این دوره گاه می توان تنخواه را بخشی از مواجب و گاه همه مواجب دانست. در این دوره، گاه برای خرید لوازم ضروری دیوان و ادارات، تنخواه داده می شده است. معمولاً تنخواه کارگزاران حکومتی را رؤسای نهادهای مربوط پس از «تصدیق» پرداخت می کردند.
نقد یا حواله
تنخواه گاه نقد و گاه حواله و برات بود. به استناد یکی از شواهدِ کاربردِ تنخواه در تذکرة الملوک، بخشی از مواجب که به صورت نقد پرداخته نمی شد، از دفتر تنخواه ــ و به احتمال قوی به صورت برات یا حواله ــ اعطا می گردید. شاید به همین سبب، برخی تنخواه را همان برات دانسته اند. به استناد این موارد شاید بتوان تنخواه را طلب مالی کارگزاران دولتی از حکومت دانست. میرزا سمیعا گاه تعبیر «طلب» را همراه با تنخواه به کار برده است.
بعد از دوره صفویه
...
جملاتی از کاربرد کلمه تنخواه
اگر ان شاءالله تعالی قبض این تنخواه که موقوف علیه مصالحه است، قبل از موعد از مکنیل صاحب برسد، فراغی و دماغی بفضل خدا هم میرسد که باز اتفاق صحبت افتد و حواس را جمعیت باشد، والا باقی داستان را فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه، معروض آستان خواهم داشت. این روزهای ده ساعتی نه ساعتی را چندان ظرف نیست که مجال آن همه حرف باشد.
وان غله که گیرند به تنخواه مواجب در وزن سبک باشد و در نرخ گران است
تنخواهی و وامی که ز بیگانه ستانی تنخواه نه، جانکاه بود، وام نه، دام است
سرکار امید گاهی حاج سیدرضا را سخنی چند نگاشتم و انباز این نگارش داشتم.چون سرکار حاجی پیرو پیشوای درویشان است و شما را نیز پیدا و پنهان مهری با ایشان، هر آینه خواهند رسانید و اگر گرفتاری بند دست و خار پای باشد، گرامی سرور هاشمی گوهر شباهنگ را در این کار جانشین و دستیار و پیام رسان و نامه گزار خواهید نمود. اگر این نیاز نامه بر دست شما آزاده راستان شاهزاده راستین سیف الدوله را چشم سپار آید سال ها سپاسدار خواهم زیست. گویا رای اندیش و راه سپار سامان کربلا باشند. اگر بر تو گران نیاید و او نیز از شنیدن خودی بر کران نکشد، به زبانی که دانی از تنخواه فرزندی میرزا جعفر رازی در میان آر، شاید آن پیمان شاید آن پیمان که در بست فرا یاد آرد و این مرد را که آلوده هزار وام است و فرسوده هزار دام دستی بر دل مستمند گذارد.
آن قدر سوزی که خواهد شعله با آه من است هر زر داغی که دارد عشق، تنخواه من است
باری بزرگتر خواهش که دارم این است که نگارشی به کسان خود و نامه به احمد فرستی که تا سه تومان این بدهد، و آنان بگیرند و نوشته رسید بدین گزارش بدهند، که سه تومان از راه ارز و بهای چیزها که میرزا از ری به یغما فرستاده به ما رسید. اگر خاکسار از سه تومان بیشتر گرفت، دستی بهر دست گوئی بندگی خواهید پرداخت. باید این کار بشود و من در کارسازی تنخواه پیش و بیش باشم. چنانچه جز این باشد شرمساری و آزرم نخواهد گذاشت، رهی از شما خواهش خرید چیزی و انجام کاری کنم.
که کمتر بنده اش را بود تنخواه چنان ملکی که باشد جای یک شاه
در کار نظم امور باش و با جمع اهالی ولایت طورهای خوش حرکت کن. امیدوارم که از همت سرکار قبله گاهی میرزا زین العابدین گوشه ملکی فراهم شده باشد، بدست باش که کاری بجای خویشتن است. چنانچه آنجا تنخواهی بهم نتوانی بست حواله سمنان کن. ان شاء الله اگر باید خود را گرو گذاشت معطل نخواهم کرد. زیاده حرفی ندارم. قبله گاهی میرزا اسدالله می فرماید که میرزا ابومحمد صد تومان را بی شبهه فرستاده کاغذ رسیدگی نیز نوشته شد، نگذشتن حساب راهی ندارد، بناست مسجل دارد، دانسته باشید. فردا به چادرش خواهم رفت و به عنایت خدا حجت قوی خواهم گرفت. زیاده زیاده است. حرره ابوالحسن یغما سنه ۱۲۵۲ هجری.
چو جان داری، چرا می ترسی از مرگ چه باک از قرض، چون تنخواه باشد
در رسیدن نیاز نامه و آگاهی بر راز گزارش همه کارها بر کران نه و گوش از پذیرش چون ننالم و ندارم گران خواه، به نرمی ساز راه آور و با گرمی بسیج اندیش تنخواه شو. اگر درمانی و درمان ندانی سرکار آقا را بر پند وام گزاران بند از زبان در بر، سرور مهربان آقا محمد را که با آهسته پوئی و آسوده گوئی مرغ از شاخ کشد و مار از سوراخ، به کدخدای و کارگشایی در میان افکن.