بیراهه

معنی کلمه بیراهه در لغت نامه دهخدا

بیراهه. [ هََ / هََِ ] ( ص مرکب ) مقابل راه. راه غیرعادی و غیرمعمول و متداول. راهی غیرمسلوک. راه غیر معمول و مسلوک. راهی غیرمعروف. راهی که همگان از آن نروند. طریق غیرمسلوک. ( یادداشت مؤلف ). راه دشوارگذار.
- از بیراهه انداختن ؛ از غیر راه عادی رفتن. ( یادداشت مؤلف ). از راه اصلی بگردیدن و راه غیر معمول رفتن.
- از بیراهه رفتن ؛ از راه غیر عادی رفتن. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه بیراهه در فرهنگ معین

(هِ ) (اِمر. ) ۱ - راه کج . ۲ - بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.

معنی کلمه بیراهه در فرهنگ عمید

۱. بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.
۲. راهی که انسان از آن به مقصد نرسد، راه کج و غلط.

معنی کلمه بیراهه در فرهنگ فارسی

بیابانی که راه بجائی نداشته باشد، راه کج
( اسم ) ۱ - راه منحرف از جاده راه کج . ۲ - بیابانی که راه بجایی نداشته باشد .

جملاتی از کاربرد کلمه بیراهه

و همچنین هر یک از اخلاق حسنه راهی هستند به مقصود، و راه به هر منزلی یکی است و بیراهه از حد و حصر متجاوز است پس درهایی که معبر شیطان است از حساب بیرون، و دری که راه ملک است منحصر در یکی است و لشکری که راه آن بیشتر، غلبه آن بیشتر و آسان‌تر است و نیز بر این مطلب هم در قرآن تصریح شده که می فرماید:
جوش بهار بس که مهارش گسسته است تازد به دشت ناقه بیراهه پوی گل
نمودن رهروان خرد را راه ز هر بیراهه و ره بودن آگاه
بیراهه است و دیو و دده زنهار بی رهنمای مسپر هامون را
خیز و بیراهه روی را سر راهی دریاب شورش افزا نگه حوصله کاهی دریاب
چوره رفتند در بیراهه ماهی پدید آمد یکی نخجیرگاهی
ای کارتنه بر تن تاری دو چو جولاهه وز طاق به گنبد کش صد پرده ز بیراهه
خون همه بیراهه بریزی و چو بینیم یک روز براهت همه گوئیمه براهی
بگفت این و بدرود مهتر نمود به بیراهه ای شد روان همچو دود
به باطل یاوه گوئی را ز خوی خودسری وآخر ز حق بیراهه پوئی را به راه خویش وا گردان
در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه بخوبی آشکار شده‌است پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزی استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده‌است و خداوند شنوایِ داناست.