بیخته

معنی کلمه بیخته در لغت نامه دهخدا

بیخته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) چیزی که از غربال رد شده باشد. ( ناظم الاطباء ). منخول. مغربل :
هرگز نبرد کسی ببازار
نابیخته گندم بهایی.ناصرخسرو.|| پیچیده : مطوی برابر ( مقابل ) منشور، و اصل نشر خلاف طی باشد و منه : نشرالموتی ؛ای احیاهم ، برای آنکه تا مرده باشند چون بیخته باشند چون زنده شوند افراخته شوند. ( تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 405 ص 4 ). رجوع به ماده قبل شود.

معنی کلمه بیخته در فرهنگ معین

(تِ ) (ص مف . ) الک شده .

معنی کلمه بیخته در فرهنگ فارسی

( اسم ) چیزی که از غربال رد شده باشد .

معنی کلمه بیخته در ویکی واژه

الک شده.

جملاتی از کاربرد کلمه بیخته

هست بادام کم خوش بیخته به ز بسیاری به تلخ آمیخته
زباد خزان،گل فرو ریخته زخون،زعفران،ژاله بربیخته
گهی باشد چو برطرف زمرد بیخته عنبر گهی باشد چو در لوح خماهن ریخته چندن
درصف ماریه، پهلو چو نهادی بر خاک به سرما ز غمت خاک آلم، بیخته شد
یا بغربیل مرگ بیخته اند خاک ادبار بر دورخسارش
ریخته دهر قیر بر صحرا بیخته چرخ دوده بر برزن
زلف چو سنبل ریخته، یا مشک تر آویخته بر عارض مه بیخته، از خط و خال عنبر همه
خاک بر فرق ز غربال عمل بیخته‌ای با جهان این سر و کاری که تو انگیخته‌ای
نامه نه عقد گهر ریخته بر صفحه ی سیم نامه نه عنبرتر بیخته بر برگ سمن
مشک و شنگرف است‌ گویی بیخته بر کوهسار نیل و زنگارست‌ گویی ریخته بر جویبار