زلف

معنی کلمه زلف در لغت نامه دهخدا

زلف. [ زُ ] ( اِ ) موی سر. گیسو. ( فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی. ( آنندراج ). در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است. جمع زلفة بالضم که بمعنی پاره شب است و فارسیان عربی دان به تصرفات خود به سکون لام خوانند و مجازاً بمناسبت سیاهی اطلاق مشبه به مشبه به کرده موی مخصوص قریب گوش را زلف گفتند و صاحب کشف نیز نوشته که زلف جمع زلفة است و زلف پاره شب را گویند و بهمین مناسبت در فارسی موی مخصوص قریب گوش را زلف گویند، چرا که هر دو سیاه می باشند... و در سراج نوشته که ظاهراً لفظ زلف مخفف زلفین باشد که به ضم اول و کسر فا، بمعنی زنجیر است ، پس بجهت تشبیه بر موی صدغ اطلاق کنند... ( غیاث ). گیسو، بسوته و آنچه از موی سر که بر بناگوش و جلو گوش آورده و بطرز مخصوص تعبیه کنند. طره. کاکل. جعد. دسته موی. ( ناظم الاطباء ). آنچه از موی بر روی باشد کوتاه. موی دو قسمت بوده و هر قسمتی را یک زلف میخوانده اند. هر یک از دو دسته موی که بر دو طرف روی افتد. موی سر که تا محاذات آخر گوش بریده باشد. ( از یادداشت های مرحوم دهخدا ).
آتش پرست. آشفته. آشفته روزگار. آشنارو. افتاده از پا. افتاده ابر. بادپیما. برج. برقع. بسمل اﷲ. بغلطاق بالابلند. بناگوش. زیب بند. بنفشه. بیقرار. بی پایان. بهم برآمده. بهم برشده. پرپیچ. پرتاب. پرخم. پردل. پرشکست. پرشکن. پرشکنج. پرتن. پرکار. پر پرستو. پر طاوس. پر غراب. پرچین. پرده. پریشان. پریشان سر. پریشان حال. پریشان رقم. پریزداد. پست. پیچاپیچ. پیچان. پیش پا افتاده. تابدار. تارتار. تازیانه. تافته سر. ترازو. تسلسل. ثعبان جادو. جادوفریب. جان آویز. جان فزای. جراره. جهان آشوب.جیم. چرب. چشم. چلیپا. چنبر. چنبردار. چنبری. چنگ. چنگل باز. چنگ شهباز. چوگان. چین. حاشیه. حباله. حبل المتین. حبس. حرم. حریم. ختن زای. خضر. خم. بخم. در خم. خمیده. خفته. خورشیدپرست. خورشیدپناه. خوشه. خوشه عنب. دال. دام. دام تمنا. دام تماشا. دخان. دود. دودآسا. دوده. درازدست. دراز. درهم. دزد. دژم. دلاویز.دلاَّرای. دلبر. دلبند. دلدار. دلربای. دلستان. دل شکسته. دل شکن. دلکش. دوتا. دوتاه. دوراه. دیو. دیوار شکسته. راه پر پیچ و خم. راه پیچ پیچ. راه مارپیچ. راه راه. خوابیده. رایت خوابیده. رسا. رسن باز. رسن تاب. رشته گلدسته. رنجور. راهزن. زاغ. زره. زره پوش. زره ور.زمرد کهن. زمین سای زنار. زنجیر. زنگی. زنگبار. زنگستان. ژولیده. سایه. سایبان. سبحه. سبکدست. سبک عنان. سپهر. سرفراز. سرفکنده. سرشکن. سرکج. سرکش. سرگردان.سرگشته. سرانداز. سرمه. سر بباد داده. سلسله. سلسله مشک. سلسله ساز. سمن بوی. سمن پوش. سمن سای. سنبل. سنبلستان. سنبله ستر. سواد. سودای سیاه. سیاه پوش. سیاه دل. سیه رنگ. سیه روز. سیه بهار. سیه مست. سیه کار. سیاح. شاداب. شام. شام غریبان. شب. شب دیجور. شب قدر. شب یلدا. شبرنگ. شب پوش. شبستان. شب نمای. شبکه. شبه. شاخ. شکسته. شست. شیرازه جمعیت. شیرازه دیوان قیامت. شیرگیر. شکارانداز. شمشاد. شکسته. شکسته نواز. شکن بر شکن. شکن در شکن. شکن پرور. شکن ریز. شکن فروش. شکنجه. شوخ شوریده. شیطان. صلیب. صولجان. صیدبند. طاووس. طبطاب. طرار. طغرای. طناب. طوق. طومار. ظل. ظلام. ظلمت. عالمگیر. عطرپاش. عقرب. علم. عبیرافشان. عود عنبر. عنبرخام. عنبرفام. عنبرین. عنبرین فام. عنبرافشان. عنبرطرار. عنبربوی. عنبربیز. عنبرآگین. عنبرسای. عنبرشکن.عنبربار. عنبرپوش. عنبرنسیم. عمردراز. عیار. عین. غالیه. غالیه بوی. غالیه رنگ. غالیه فام. غالیه گون. غراب. غمخوار. فتنه. فتنه گر. فرخال. قفادراز. قفل. قفل وسواس. قلاب. قلابی. قیرپوش. قیر کحلی نشان. کافر. کافرکیش. کافرنهاد. کافر زنارفروش. کفرباف. کج. کژدم. کمند تابدار. کوچه. کوچه باغ. کوچه راه. کوچه بند. کیسه خواه. گره بر گره. گره گشا. گرهگیر. گلپوش. گنهکار. لاله.لام. لخت. لشکر شکسته. مار. مار سیاه. مار پیچان. مارهفت سر. ماچین. مجعد. مرغول. مرزنگوش. مسلسل. مسوده. مشک. مشکین. مشک آگین. مشکسا. مشک آسا. مشک باز. مشک بیز. مشکبوی. مشکپاش. مشک ریز. مشک فشان. مشکفام. مشک رنگ. مشکین رسن. مشکین طناب. مشکین طراز. مشول. مصرع. معتبر. مغلاق. مفتول. مفتون. میگون. موج. نافه. نافه گشا.نسخه خواب پریشان. نسخه عمر دراز. نعل. نقاب. نقش چین. نگونسار. نورس. نیم تاب. هاروت. هرجائی. هزارجان. هزارچیز. هند. هندو. هندوستان. هندوی آتش پرست. هوادار، از صفات و تشبیهات اوست. ( از بهار عجم و آنندراج ). کلاله. ( لغتنامه اسدی ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). معروف است. ( شرفنامه منیری ) :

معنی کلمه زلف در فرهنگ معین

(زُ لْ ) (اِ. ) گیسو، موی سر.
(زُ لَ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . زُلúفَة ، پاره ای از شب ، اول شب .

معنی کلمه زلف در فرهنگ عمید

گیسو، موی سر.
* زلف چلیپا: [قدیمی، مجاز] زلفی که پریشان و آشفته باشد.
* زلف دوتا: [قدیمی] زلف تاخورده و پیچیده، گیسوی تابیده.
* زلف شکستن: [قدیمی، مجاز] پریشان و آشفته کردن مو.
* زلف عروس (عروسان ): (زیست شناسی ) تاج خروس.

معنی کلمه زلف در فرهنگ فارسی

گیسو، موی سر، موهای جلوسروبناگوش
( اسم ) موی سر گیسو . یا زلف خطا خطا گناه . یا زلف زمین ۱ - شب لیل. ۲ - خاکی که جوهر آدمی از آنست . ۳ - بلیه ارضی بلای زمینی . یا زلف شب تاریکی شب ظلمت لیل . یا زلف عروسان تاج خروس . یا زلف و خال . ۱ - گیسو و خال . ۲ - آرایش و زینتی است از طلا و لاجورد که بر روی عروس در شب زفاف بندند .
مرغزار روضه

معنی کلمه زلف در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زُلَفاً: نزدیکها (زلف جمع زلفی است و در عبارت "وَأَقِمِ ﭐلصَّلَوٰةَ ... َزُلَفاً مِّنَ ﭐللَّیْلِ " منظور این است که نماز را درساعاتی از شب که به روز نزدیک است به پا دار )
معنی مَشْعَرِ: مشعرالحرام یا مزدلفه نام محلی است میان عرفات و منا که پس از وادی یا دره ی مأذمین قرار دارد و حجاج باید بعد از غروب شرعی روز عرفه یعنی پس از پایان وقوف در عرفات در روز نهم ذی حجه به این سمت حرکت کنند تا در مشعر برای مدتی هرچند کوتاه به عنوان یکی از وا...
تکرار در قرآن: ۱۰(بار)
«زلف» (بر وزن حرف) و «زُلْفی» (بر وزن کبری) به معنای قرب و نزدیکی است. ممکن است منظور نزدیکی مکانی باشد. یا زمانی; یا از نظر اسباب و مقدمات و یا همه اینها. یعنی بهشت هم از نظر مکان به مؤمنان نزدیک می شود، هم از نظر زمان ورود و هم اسباب و وسائلش در آنجا سهل و آسان است.
نزدیک شدن. و مقدّم گشتن در اقرب آمده «زلف زلفاً و زلیفاً: تقدّم و تقرب» در نهایه گوید: اصل آن نزدیک و مقدّم گشتن است. در صحاح گوید: ازلفه‏ای قربّه». در قرآن مجید مطلق نزدیک شدن و نیز به معنی تقرب و منزلت آمده است در مجمع شعری در این باره آورده است: وَ کُلَّ یَوْمٍ مَضی اَوْ لَیْلَةٍ سَلَفَتْ فیها النُّفُوسُ اِلَی الْآجالِ تَزْدَلِفُ‏ یعنی در هر روز و شبی که می‏گذرد مردم به اجلها نزدیک می‏شوند. ، . بهشت به پرهیزکاران نزدیک گردید. . دیگران را به آنجا نزدیک کردیم. بعضی آن را به معنی جمع دانسته و گفته دیگران را در آنجا جمع کردیم و گفته‏اند لیله مزدلفه یعنی شب اجتماع ولی طبرسی آن را نزدیک کردن گفته و مزدلفه را نیز از آن گرفته است . زلفی در قرآن مصدر آمده به معنی نزدیکی و تقرب و مقام. مثل . زلفی مفعول مطلق است برای «یُقَرِّبُونا» تقدیر چنین می‏شود «الا لیقربوا الی اللّه تقریباً» همچنین آیه . و مثل و در این دو آیه اسم مصدر است به معنی مقام و منزلت اقرب الموارد گوید: الف آن برای تأنیث است و آن را در آیه سباء که گذشت مصدر گقته و گوید بعضی آن را اسم مصدر دانسته‏اند مثل سلام و کلام . * . بعضی آن را زُلْف (بر وزن صرد) خوانده‏اند که جمع زلفة و منزلت است و بعضی بر وزن عُنُق خوانده‏اند در این صورت مفرد است (مجمع). طبرسی از ابن عباس و ابن زید نقل می‏کند که زلف اول ساعات شب است یعنی نزدیکیهای شب. جوهری می‏گوید: زلفة قسمتی از اول شب است و جمع آن زُلَف (بر وزن صرد) آید قاموس نیز چنین گفته به هر حال معنای اوّلی در آن، ملحوظ است و ظاهر آیه نمازهای پنجگانه یومیّه را معیّن می‏کند: نمازهائیکه در ئو طرف روز اند عبارت اند از نماز صبح و ظهر و عصر و نمازهای اوائل شب همان مغرب و عشاء می‏باشند. ولی عیّاشی در تفسیر خود از حریز از امام صادق علیه السلام نقل می‏کند که فرمود «اَقِمِ الصَّلوةِ طَرْفَیِ النَّهارِ» دو طرف روز مغرب و صبح است «وَ زُلَفاً مِنَ الَّیْلِ» و آن نماز عشاء آخری است. بنابراین حدیث آیه از ذکر نماز ظهر و عصر ساکت است . المیزان از تهذیب نقل می‏کند که زراره از امام باقر علیه السلام نقل کرده که: خداوند در این باره فرموده «اَقِمِ الصَّلوةَ طَرْفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ الَّیلِ» آن صلوة عشاء آخر است. آنگاه می‏گوید: حدیث خالی از ظهور نیست که دو طرف نهار قبل از ظهر و بعد از ظهر تا شامل اوقات پنجگانه گردد. * . طبرسی گوید زلفة مصدر است و واحد و جمع در آن یکسان می‏باشد و مزدلفه از آن است و در اثر نزدیکی به مکه مزدلفه گفته‏اند و گاهی جمع زلفة زلف (بر وزن صرد) می‏آید. باید دانست که زلفة در آیه مصدر به معنی فاعل است یعنی چون عذاب را نزدیک دیدند قبیح شد صورت کفّار.

معنی کلمه زلف در ویکی واژه

زُلúفَة ؛ پاره‌ای از شب، اول شب.
گیسو، موی

جملاتی از کاربرد کلمه زلف

ایزلفینگ ۳۴٫۸۷ کیلومترمربع مساحت دارد ۴۷۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده‌است.
ور از چین لب زلفش، صبا، بویی به باغ آرد چمن از نکهتش، بر لادن و مشک تتار افتد
هر که چون سلمان به زلف کافرت نیستش اقرار، ایمانیش نیست
چو دیدم که زلف تو شد همچو چوگان همی خواهدم دل که گوی تو باشد
در فصل اول پیمان احمدی و در فصل دوم فرشاد محمدی‌مرام و در فصل سوم سعید زلفی با رأی مردم برندگان آقای گزارشگر شدند. پیمان احمدی هم‌اکنون در شبکهٔ سهند مشغول فعالیت است، سعید زلفی نیز در شبکهٔ سه و ورزش مسابقات فوتبال را گزارش می‌کند. فرشاد محمدی‌مرام هم ابتدا در شبکهٔ سه و ورزش گزارش مسابقات فوتبال اروپا را انجام می‌داد و از تابستان سال۱۴۰۲ به شبکه آپارات اسپورت پیوست. همچنین رضا یونسیان نفر دوم فصل اول این مسابقه نیز در برنامهٔ نود به عنوان گزارشگر و خبرنگار این برنامه فعالیت می‌کرد.
پیش نگرفتم اگر راه بیابان جنون زلف زنجیر وشت بود نگهدار مرا
همدم عشاق جز نسیم صبا نیست تا سر زلف خوشت بدست نسیم است
زلف: کنایه از ظلمت و کفر است. در اصطلاح، اشاره به کثرت دارد، چرا که، رخ وحدت را حجاب و پوشش است.
غیر آن زنجیر زلف مشکبار رو رو آن زنجیر از بهرم بیار
در ادامهٔ سرکوب اعتراضات سراسری به دانشگاه صنعتی شریف حمله شد. نیروهای امنیتی همراه با شمار بسیاری از نیروهای موسوم به لباس‌شخصی در شامگاه یکشنبه ۱۰ مهر با محاصره دانشگاه صنعتی شریف تهران و حمله به دانشجویان، ضمن ضرب‌وشتم و تیراندازی، شمار نامعلومی از دانشجویان را زخمی یا بازداشت و به مکان‌های نامعلومی انتقال دادند. حداقل ۳۰ تا ۴۰ دانشجو بازداشت شده و به مکان نامعلومی منتقل شده‌اند و وضعیت به‌قدری بحرانی بود که وزیر علوم، زلفی‌گل، به دانشگاه رفت. حمله و تیراندازی به خوابگاه‌های دانشگاه شریف و همچنین حمله و تیراندازی در پارکینگ دانشگاه نیز گزارش شده است.
تا بر آب افکند زلفت چنبر از سیلاب چشم پیکرم بین غرقه در خونست چون چنبر در آب
چون رخ بگشاد بسته دل شد در چین دو زلف مشکسایش
اسلامی ندوشن برخی از آثارش را با امضای مستعار «م. دیده‌ور» منتشر می‌کرد. ۱۳۴۲، کتاب ابر زمانه و ابر زلف وی، کتاب برگزیده سال انجمن کتاب شد. او در مدت ۷۰ سال، بیش‌از ۷۰ کتاب و صدها مقاله دربارهٔ فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی نوشت. تأسیس فرهنگ‌سرای فردوسی و انتشار فصل‌نامهٔ هستی از کارهای او در اعتلای فرهنگ و ادب فارسی است.
رهد ز زلف تو دل در بر من آید باز اگر که صعوهٔ مسکین رهد ز چنگل باز
که زیر چوگان [زلفش محاط] است، نامش را نمی‌دانم
پایان‌نامه اصلی وی با عنوان «مشدّدسازی هم‌خوان‌ها با منشأ بیانی در زبان‌های ژرمنی»، بعدها پایه و اساس کتاب «دگرگونی‌های آوایی» را در سال ۱۹۵۵ تشکیل می‌دهد و پایان‌نامه دیگرش در خصوص «ساختار واجگانی واژه در زبان دانمارکی» است. همسر اول آندره مارتینه دانمارکی است و اقامت وی در دانمارک باعث آشنایی او با این زبان می‌شود و این امر منجر به دوستی وی با لویی یلمزلف، زبانشناس دانمارکی می‌گردد
بستی چو گشادی گره از زلف بر ابرو قربان گشاد تو شوم بست تو نازم
زنَد «روح القدُس» زانو، بدان زلفِ چلیپایی
ابر زمانه و ابر زلف نمایشنامه‌ای است از محمّدعلی اسلامی ندوشن از اوایلِ دههٔ ۱۳۴۰ که بر اساسِ ماجرای پروفیومو نوشته شد.
وی در دوران انقلاب ۱۳۵۷ ایران از فعالین خیابانی بود. صفار هرندی در یک سخنرانی در سال ۱۳۹۰ ادعا کرده‌است که اکبر گنجی آن روزها دنبال دخترهایی می‌گشت که چند تار مو از زلف‌شان بیرون زده و به روی آن‌ها اسید می‌پاشید و این‌که به او اکبر پونز می‌گفتند برای این بود که به پیشانی دخترهای جوانی که پوشش متفاوتی داشتند پونز می‌چسباند.