تهی جا
معنی کلمه تهی جا در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تهی جا
آب تو در چشمه ناکامی است صاف تو در جام تهی جامیست
کاه اگر از ته دیوار نیاید بیرون گنه کوتهی جاذبه کاهرباست
هرکه از قبول داغ تو پهلو کند تهی جاوید با شکنج دو کیهان دچار باد
می نورش همه کرده مه آشام شکسته خور به حسرت زان تهی جام
ساغرش را سحر از بادهٔ خورشید افروخت ورنه در محفل گل لاله تهی جام آمد
بدین کشور نیاز آورد با دست تهی جامی میفشان آستین بی نیازی بر تهیدستان
چون رود دست تهی جائیکه شاهان جهان جان بجای زر کنند از بهر فخر آنجا نثار
چون به دریا متصل شد جو، نمی گردد تهی جای حیرت نیست گر پیوسته جوی من پرست
از رقیبان میکند پهلو تهی جانب ما را رعایت میکند
هر قطره چشمه یی شد و هر چشمه آب خضر از باده ی مراد تهی جام من همان