معنی کلمه جاذبه در لغت نامه دهخدا
بود جلاد شهرستان جسمت جاذبه هموار
چو یخ انداز باشد ماسکه اندر غمش شادان.ناصرخسرو.- جاذبه ( قوه ٔ... ) ؛ قوه ای است که مولکول ها بوسیله آن بسوی یکدیگر کشیده میشوند و در اصطلاح علوم ، جاذبه یا قوه ثقل ، قوه ای است که اجسام ثقیل را بطرف مرکز زمین جذب میکند.
- جاذبه الکتریکی ؛ نیروئی است که بوسیله آن اجسام «الکتریزه » اجسام سبک را بطرف خود می کشد.
- جاذبه زمین ؛ قوه ای که در مرکز زمین نهفته است و اشیاء را بسوی خود جذب میکند. فرید وجدی در دائرة المعارف آرد: جاذبه زمین ، بعقیده طبیعیین نیروئی است در زمین که بوسیله آن تمام موجودات روی آن کره بطرف مرکز آن کشیده میشود. حقیقت قوه جاذبه بدرستی معلوم نیست ولی جذب اشیاء بسوی آن محسوس است ، زیرااگر جسمی را بفضا پرت کنیم ، در مدت کوتاه یا درازی بزمین سقوط میکند. نیوتن ( 1642 - 1727 م. ) عالم معروف انگلیسی ، قانون جاذبه عمومی را کشف کرد که بموجب آن تمام کرات آسمانی متقابلاً به سوی هم کشیده میشوندبطوری که هیچ جرمی از تحت این قاعده بیرون نیست. معلق بودن کرات در فضای خالی بدون چیزی که آنها را نگه دارد او را مجبور به این فرض علمی کرده است ، ولی بمجرد دقت در احوال موجودات آسمانی و حرکت آنها بر ما معلوم میشود که فرضیه جاذبه عمومی کامل نیست ، زیرااگر اجرام سماوی کشش متقابل در یکدیگر داشته باشند میبایست همه یک گروه تشکیل دهند، مگر اینکه فرض شود اجرام نامتناهی هستند. علاوه بر این مجرد فرض جاذبه عمومی حرکات سیارات را برای ما توجیه نمیکند، بلکه تصور آن را از ذهن بدور میکند و خود نیوتن نیز به این نکته توجه داشته و گفته است : باید دانست که تمام حرکات کنونی سیارات را نمیتوان به قوه جاذبه منسوب دانست ، زیرا این قوه اجسام را تنها بطرف خورشید میکشاند، بنابراین باید یک دست الهی ( غیبی ) سیارات را در محور خودشان بدور خورشید بچرخاند. ( از دایرة المعارف فرید وجدی ج 3 ص 45 ).