تناسخ
معنی کلمه تناسخ در لغت نامه دهخدا

تناسخ

معنی کلمه تناسخ در لغت نامه دهخدا

تناسخ. [ ت َ س ُ ] ( ع مص ) مردن وارثی پس وارثی پیش از قسمت میراث. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نوبت بنوبت گردیدن زمانه و فی الحدیث : لم تکن نبوة الاتناسخت ؛ ای تحولت من حال الی حال یعنی امرالامة. || گذشتن قرنی بعد قرنی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به آخر رسیدن قرنی بعد قرنی دیگر و آمدن زمانی بعد زمانی دیگر. ( آنندراج ). پیاپی گذشتن زمانها و قرنها چنانکه گوئی هریک از آنها حکم ماقبل رانسخ می کند. ( فرهنگ فارسی معین ). || زائل شدن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نسخ کردن یکی دیگری را. ( از اقرب الموارد ). یکدیگر را نسخ کردن. باطل ساختن. ابطال. زایل کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || زائل شدن روح از قالبی و درآمدن آن به قالبی دیگر. ( غیاث اللغات ). و بدین معنی مناسخة و تناسخ در عرف زائل شدن از قالبی و درآمدن به قالبی دیگر. ( آنندراج ). خروج روح از قالبی و دخول آن در قالب دیگرکه رسخ نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). انتقال روح بعد از موت از بدن به بدن انسان دیگر. ( فرهنگ فارسی معین ). عبارت از تعلق روح است به بدن دیگر بعد از مفارقت آن ازبدن اول بدون آنکه زمانی فاصله شود. چه بین روح و جسد تعشق ذاتی است. ( از تعریفات جرجانی ). تناسخیان گویند نفوس ناطقه پس از مرگ هنگامی مجرد از ابدان خواهد بود که جمیع کمالات نفسانی را در مرحله فعلیت حائزشده باشد و چیزی از کمالات در مرحله بالقوة برای اونمانده باشد. اما نفوسی که از کمالات بالقوه آنها چیزی باقی است در بدنهای انسانی می گردد از بدنی به بدن دیگر نقل کند تا بغایت کمال از علوم و اخلاق برسند که آنگاه مجرد و پاک از تعلق به بدنها باقی ماند و این انتقال را نسخ نامند. و گویند پاره ای از نفوس ناطقه از بدن انسان به بدن حیوان که مناسب با اوصاف آنان است نزول کند چنانکه بدن شیر برای شجاع و بدن خرگوش برای ترسو و این انتقال را مسخ نامند. و نیز گویندکه بعضی از نفوس ناطقه به اجسام گیاهی انتقال یابندکه آن را رسخ نامند و بعضی دیگر که به جماد منتقل شوند و آن را فسخ نامند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

معنی کلمه تناسخ در فرهنگ معین

(تَ سُ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - یکدیگر را باطل ساختن . ۲ - انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر.

معنی کلمه تناسخ در فرهنگ عمید

۱. خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر، انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر.
۲. [قدیمی] یکدیگر را نسخ کردن، باطل کردن، زایل کردن.
* تناسخ ازمنه: [قدیمی] پی درپی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هرکدام آن ها حکم ماقبل را نسخ می کند.
* تناسخ در میراث: (فقه ) مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم کردن میراث.

معنی کلمه تناسخ در فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) یکدیگر را نسخ کردن باطل ساختن ابطال زایل کردن . ۲ - ( مصدر ) گشتن تغییر یافتن . ۴ - انتقال روح بعد از موت از بدن ببدن انسانی دیگر . یا تناسخ ازمنه . پیاپی گشتن زمانها و قرنها چنانکه گویی هر یک از آنها حکم ما قبل را نسخ میکند . یا تناسخ در میراث.مردن وارثان یکی پس از دیگری و تقسیم نشدن میراث آنان . جمع : تناسخات .

معنی کلمه تناسخ در دانشنامه عمومی

تناسخ یا سَمساره یا تجدید حیات یا زادْمُرد گونه ای اعتقاد فلسفی یا مذهبی است که در آن، جوهر غیر فیزیکی یک موجود زنده پس از مرگ بیولوژیکی، زندگی جدیدی را در شکل یا بدن فیزیکی متفاوت آغاز می کند. رستاخیز فرایند مشابهی است که در برخی ادیان فرض شده است، و در آن روح در همان بدن زنده می شود. روح در اکثر باورهای مربوط به تناسخ، فناناپذیر تلقی می شود و تنها چیزی که فنا می پذیرد، بدن است. پس از مرگ، روح به یک نوزاد ( یا حیوان ) جدید منتقل می شود تا دوباره زندگی کند. اصطلاح انتقال به معنای انتقال روح از بدنی به بدن دیگر پس از مرگ است.
تناسخ یک باور عامیانه به معنای تولد دوباره پس از مرگ است و در آیین هندو به چرخهٔ زندگی و مرگ و انتقال روح از جسم مرده به جسمی تازه و تکرار زایش و مرگ گفته می شود. طبق آیین هندو این چرخه تا زمانی که روح از آلودگی ها، غفلت ها و نادانی ها پاک نشده است ادامه می یابد.
تناسخ یک باور اصلی در ادیان هندی است ( یعنی هندوئیسم، بودیسم، جینیسم و سیک گرایی ) ؛ اما گروه هایی هستند که به تناسخ اعتقاد ندارند ولی در عوض به زندگی پس از مرگ معتقد هستند. اگرچه اکثر فرقه های مسیحیت و اسلام معتقد نیستند که افراد تناسخ می یابند، اما گروه های خاصی در این ادیان به تناسخ اشاره می کنند. این گروه ها شامل اصلی ترین جریان های تاریخی و معاصر کاتاریسم، علویان، اهل حق ( یارسان ) ، آیین مانوی، دروز، و چلیپای گلگون هستند. تبدیل نقطه به خط و حروف و اعداد مراحل تکامل این تفکر است و همان است که فیثاغورثیان، عدد را نقطۀ اولای کل عالم می دانستند و حاج محمدکریم خان رئیس طایفه شیخیه کرمان می گفت: «اکمل اعداد عدد هفت است».
تناسخ در اشکال گوناگون، به عنوان یک اعتقاد باطنی در بسیاری از جریانات یهودیت از جنبه های مختلف اتفاق می افتد، در برخی از اعتقادات مردم بومی قاره آمریکا، و برخی از بومیان استرالیا ( هر چند اکثر آنها به زندگی پس از مرگ یا جهان روح معتقدند ) . اعتقاد به تولد مجدد توسط شخصیت های تاریخی یونان، مانند فیثاغورس، سقراط و افلاطون و همچنین در ادیان مختلف وجود دارد.
روابط تاریخی بین این فرقه ها و اعتقادات مربوط به تناسخ که از ویژگی های نوافلاطونی، اورفیسم، هرمتیسم، مانوئیسم و عرفان دوران روم و همچنین ادیان هند است، موضوع تحقیقات علمی اخیر بوده و در دهه های اخیر، بسیاری از اروپایی ها و آمریکایی های شمالی علاقه به تناسخ پیدا کرده اند و بسیاری از آثار معاصر خود از آن یاد می کنند.

معنی کلمه تناسخ در دانشنامه آزاد فارسی

تَناسُخ
(یا: حلول) باور به امکان بازگشت نفس گیاهی یا حیوانی و روح انسانی پس از مرگ به کالبد خود یا دیگری برای زندگی مجدد. عقیدۀ تناسخ در فلسفۀ فیثاغورس و افلاطون و در آیین های مصر باستان، بودا، هندو، جَین، سیک و در میان برخی از بدعت گذاران مسیحی مانند کاتارها، و تئوزوفی، یافت می شود. در آیین هندو. مفهوم تناسخ، گذار نفس فردی، یا جیوا، از هنگام تولد از مراتب پست تا عالی و رسیدن به مرتبۀ رهایی، یا مُکشا، است. در تفکر هندی، اتکای نفس به بدن از وابستگی بدن به لباسی که می پوشد یا خانه ای که در آن زندگی می کند بیشتر نیست. اعتلای نفس تا مرتبۀ انسانی، خود به خود رخ می دهد، ولی پس از ورود به بدن انسان خود آگاهی پیدا می کند و رشد آن صورت دیگری می یابد و متضمن اختیار و مسئولیت و تلاش است. جیوا (نفس) در آغاز ورود به بدن، خواهان لذات جسمانی شرایط تازۀ خویش است، اگر به وحشیگری و شقاوت گرایش یابد ممکن است در زندگانی دوباره به بدن حیوانی بازگردد. چون تکرار مدام لذت های یک نواخت ملال آور است، جیوا برای ارضای خود به دنبال کامیابی های دیگر اجتماعی، ثروت، قدرت و شهرت می رود. پس از آن که این مرحلۀ دوم نیز در نظرش پیش پاافتاده جلوه کرد، به قبول مسئولیت های بیشتر در جامعه و رسیدگی به زندگی همنوعان روی می آورد. این مرحلۀ سـوم نیز باید دورۀ خود را طی کند تا نوبت به مرحلۀ چهارم و نهایی برسد که رهایی از تناسخ است. نوزایی نفس یا روح انسانی یا جیوا بر طبق کارمای آن صورت می گیرد. بوداییان نیز به کارما معتقدند، ولی از آن جا که نفس یا روح متمایز و مجزایی نمی شناسند که از حیاتی به حیات دیگر منتقل شود، نوزایی را به معنی حلول آن نمی گیرند. به چشم آن ها، هر حیات را باید معلول کارمایی حیات قبلی و علت کارمایی حیات بعدی به شمار آورد. آنچه از نو زاده می شود مجموعه ای از گرایش های ناشی از میل به زندگی است که چرخۀ نوزایی ها را سبب می شود. چون شخص بودایی میل به زندگی یا نفرت از مرگ را از دست داد (با همۀ افکار و اعمال مثبت و منفی ناشی از آن ها)، گرایش ها رنگ می بازند و دیگر از نو زاییده نمی شوند. این به مثابۀ آزادی شخص یا نیروانا است. تفکر غربی در غرب اعتقاد به تناسخ تا قرن ۴م شایع بود، ولی ظاهراً مبنای دینی نداشت و بیشتر در مکاتب فلسفی یا عرفانی یافت می شد. مفهوم تناسخ با بدنۀ اصلی الهیات مسیحی سازگاری ندارد. اسلام نیز رسماً مخالف تناسخ است. ولی بعضی از فرقه های اسلامی یا منتسب به اسلام، اعم از عرفانی یا غیر عرفانی، به نوعی به تناسخ اعتقاد دارند که ربطی به اسلام راستین ندارد. فلاسفه تعلق روح را به یک قالب دیگر بر چهارگونه می دانند: قالب دوم یا جسم انسان است یا حیوان یا نبات و یا جماد. گونۀ اول را نسخ، و گونه های دیگر را به ترتیب مسخ، رسخ، و فسخ نامیده اند. برحسب آن که روح به بدنِ مادونِ از بدن اولی تعلق بگیرد و یا مافوق، تناسخ را نزولی یا صعودی می خوانند. همچنین اگر روح با سیر ترتیبی به قالب دیگر تعلق بگیرد، نحوۀ تناسخ اتصالی است و اگر بدون ترتیب باشد، انفصالی؛ حال حصول این اقسام یا در عالم مادّه است و یا در ملکوت. در این تقسیم ۳۲گانه که با احتساب تقسیم های دیگر متجاوز از صدگونه است، پاره ای از اقسام باطل و اقسامی درست اند. به طور خلاصه تمام اقسام مُلکی (حصول در ماده) و انفصالی آن باطل است زیرا از سویی با تحلیل عدم تعطیل در فیض الهی و لزوم معطل بودن نفس در هنگام انتقال به بدن دیگر و از سوی دیگر با تحلیل عقلانیِ ذاتی بودن تعلّق نفس به بدن، جایی برای قبول تناسخ باقی نمی ماند.

معنی کلمه تناسخ در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] تناسخ، اصطلاحی در کلام و فلسفه و عرفان به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگش و بازگشت دوباره آن به دنیا است. تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ، عقیده به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، اما درباره علت و نوع و سرانجامِ تناسخ عقیدۀ واحدی وجود ندارد.
به ظاهر، ریشه اعتقاد به تناسخ شبه قاره هند است و از آنجا به سایر فرهنگ ها نیز سرایت کرده است. این باور با آموزه های ادیان آسمانی سازش ندارد و دلایل فراوانی بر نادرستی آن ارائه شده است.
امام رضا علیه السلام: مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مُکذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ “هرکس معتقد به تناسخ باشد به خدای بزرگ کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است.»
[ویکی فقه] تناسخ (ابهام زدایی). تناسخ ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • نظریه تناسخ، یکی از مسائل اعتقادی و دارای بحث های فراوان• تناسخ فلسفی، بحث های فلسفی در باره تناسخ در فلسفه اسلامی• تناسخ در قرآن، بحث تناسخ در قرآن و بطلان تناسخ در آن• تناسخ دینی، بررسی تناسخ در میان مذاهب اسلامی• تناسخ عرفانی، بررسی بحث تناسخ در عرفان اسلامی• تناسخ کلامی، بررسی بحث تناسخ در کلام اسلامی• تناسخ ملکی، ورود روح به بدن دیگر بدون فاصله زمانی، علی رغم علاقه بین روح با جسم قبلی• پیشینه تناسخ، سابقه دیرینه بحث تناسخ در میان ملل و اقوام و بحث آن در بحث های دینی• انواع تناسخ، انواع و اقسام تناسخ
...
[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه صوفیه). تناسخ به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. در تاریخ تصوف اسلامی ، به سبب خلط اولیه معنای حلول و تناسخ و قوّت بحث حلول در میان صوفیه، بحث از تناسخ اهمیت داشته است.
اصطلاحاتی از قبیل حلول، تمثل، تقمص و رجعت که در کلمات تناسخیه دیده می شود، به معانی عام تر و گاه متفاوتی در ادبیات تصوف نیز به چشم می خورد، همچنان که اسیری لاهیجی مسخ، فسخ و رسخ را از اقسام اعتقاد به حلول برشمرده است.
محمد اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ج۱، ص۵۵۱، به کوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۸ش.
علی بن عثمان هجویری (متوفی قرن پنجم) در کشف المحجوب
علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، ج۱، ص۳۳۴، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۷۶ش.
طبعاً به سبب رواج عقیده به تناسخ، صوفیان مسلمان با این عقیده و انواع آن آشنایی داشته اند. بخصوص مفهوم دینی مسخ در میان ایشان متداول بوده که آن را با آموزه تجسم اعمال و خُلقیات بویژه در باطن افراد مرتبط کرده اند.
اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۲، ص۵۱۵، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۶ ش.
...
[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه فلاسفه). تناسخ به معنی باطل کردن، متداول کردن و پی در پی آمدن است. اما در اصطلاح فلسفی عبارتست از انتقال نفوس اشقیا است بعد از فساد ابدان انسانی به ابدان دیگر که مناسب آن ابدان است در اخلاق و افعال. برخی از متفکران اسلامی از جمله محمد بن زکریای رازی به تناسخ باور داشتند اما غالب متفکران و فلاسفه اسلامی این باور را نادرست می دانند و با ادله عقلی و روایی آن را ابطال می کنند.
تناسخ در فلسفه، به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. برخی از متفکران اسلامی از جمله محمد بن زکریای رازی به تناسخ باور داشتند اما غالب متفکران و فلاسفه اسلامی این باور را نادرست می دانند و با ادله عقلی و روایی آن را ابطال می کنند. تناسخ در تاریخ فلسفه اسلامی چهره دیگری به خود می گیرد. وجود فیلسوفانِ معتقد یا متمایل به تناسخ از سویی به عمق بحث و ادله آن می افزاید و از سوی دیگر به رونق ادلۀ نقض آن کمک می کند، چنانکه هر فیلسوفی مطابق نظام فلسفی خاص خود استدلال هایی در رد آن می آورد. همچنین به سبب دادوستدهای فلسفه و کلام، مباحث فلاسفه بر دیدگاه های متکلمان هم اثر می گذارد. دیدگاه فلاسفه در تناسخ بدین شرح هست:
← محمد بن زکریا رازی
(۱) علی ابن حزم، الفصل، بیروت، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.(۲) احمد احسایی، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، به کوشش عبدالرضا ابراهیمی، کرمان، ۱۳۵۵ش.(۳) احمد احسایی، شرح العرشیه، کرمان، ۱۳۶۴ش.(۴) ملاهادی سبزواری، اسرار الحکم، به کوشش ج م فرزاد، تهران، ۱۳۶۱ش.(۵) صدرالدین شیرازی، الاسفار الاربعة، قم، ۱۳۷۸-۱۳۸۹ق.(۶) صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۶۰ش.(۷) صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۵۴ش.(۸) محمود شبستری، مجموعۀ آثار، به کوشش صمد موحد، تهران، ۱۳۶۵ش.(۹) محمود قطب الدین شیرازی، درة التاج، به کوشش محمد مشکوٰة، تهران، ۱۳۶۵ش.(۱۰) مسعود تفتازانی، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، قاهره، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م.(۱۱) زابینه اشمیتکه، «نظریۀ تناسخ نفس از نظر شهاب الدین سهروردی و پیروانش»، مجموعۀ مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، تهران، ۱۳۸۰ش.(۱۲) یحیی سهروردی، «الواح عمادی»، «پرتونامه»، «التلویحات»، «حکمة الاشراق»، «المشارع و المطارحات»، «المقاومات»، «یزدان شناخت»، مجموعۀ مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش.(۱۳) رسائل اخوان الصفا، بیروت، ۱۹۵۷م.(۱۴) سعد ابن کمونه، «کلمات وجیزه» (نک : مل ، پورجوادی).(۱۵) فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، ۱۹۸۲م.(۱۶) فخرالدین رازی، المطالب العالیة، به کوشش احمد حجازی سقا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.(۱۷) علی مسعودی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، قم، ۱۴۰۴ق.(۱۸) محمد بن زکریا رازی، «السیرة الفلسفیة»، «النفس و العالم»، رسائل فلسفیة، به کوشش پاول کراوس، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.(۱۹) احمد ابوحاتم رازی، اعلام النبوة، به کوشش صلاح صاوی و غلامرضا اعوانی، تهران، ۱۳۵۶ش.(۲۰) احمد حمیدالدین کرمانی، الاقوال الذهبیة، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۷م.(۲۱) ناصرخسرو، زاد المسافرین، تهران، کتابفروشی محمودی.(۲۲) صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۱۲م.(۲۳) ابوریحان بیرونی، رسالة فـی فهرست کتب الرازی، به کوشش پاول کراوس، پاریس، ۱۹۳۶م.(۲۴) علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۶۵ش.
[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه متکلمان). تناسخ به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. بحث تناسخ در میان متکلمان، در شمار مباحث جدّی درون کلامی مطرح نبوده و بعدها با رواج و قدرت گرفتن این عقیده بتدریج آرای تناسخیه مورد بحث قرار گرفته است، تا جایی که سرانجام در هر کتاب کلامی ، فصلی به رد تناسخ اختصاص یافته است.
اعتقاد به تناسخ در نظر عموم متکلمان مسلمان با آن که لزوماً به معنی نفی مطلق معاد نیست، اصل وعد و وعید را به چالش می کشد. مبنای دیدگاه های اقلیت طرف دار تناسخ که احمد بن حائط معتزلی (د ۲۳۲ق/۸۴۷م) مهم ترین نمایندۀ آن به شمار می رود، بر اصالت روح قرار دارد، بدین معنا که مخاطب امر و نهی الهی چیزی جز روح نیست. در این صورت کالبدها و اجساد موجودات زنده مخاطب تکلیف الٰهی قرار نمی گیرند و بدین گونه، روح می تواند در کالبدهای بی شمار ظاهر شود.
عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۶۴، به کوشش محمدزاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م.
برخورد غالب متکلمان اهل سنت با مسئلۀ تناسخ بین سکوت تا ردیه نویسی جای می گیرد و کمتر به ادله و نقد آن ها توجه شده است. بنابر گزارش ابن ندیم، حسن بن موسی نوبختی اثری مستقل در رد تناسخیه داشته است.
عبدالملک جوینی، الارشاد، ج۱، ص۲۲۵، به کوشش اسعد تمیم، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
متکلمان امامیه غالباً به طرح ادله و نقد تناسخیه پرداخته اند. ابوجعفر ابن بابویه در عین پذیرش خلق ارواح پیش از اجساد، تأکید می کند که روح تنها یک بار به بدن تعلق می گیرد. از نظر او اعتقاد به تناسخ به معنی انکار بهشت و دوزخ است.
محمد ابن بابویه، الاعتقادات، ج۱، ص۳۵، به کوشش عصام عبدالسید، قم، ۱۳۷۱ش/۱۴۱۳ق.
...
[ویکی فقه] تناسخ (دیدگاه مفسران). در قرآن واژه تناسخ یا واژه ای مترادف با آن نیامده است، اما آیاتی دالّ بر مسخ شدن اقوام گناهکار به صورت بوزینه و خوک وجود دارد که بعضی معتقدان به تناسخ به آن ها متوسل شده اند، هر چند در تفاسیر، تناسخ مطلقاً نفی شده است.
واژه عربی تناسخ در لغت و اصطلاح بدین معناست:
← لغوی
البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانی» است که جمعی از منجمان و فلاسفه ایرانی، یونانی، بابلی و هندی، به ویژه حکمای خسروانی مانند شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره ای همه اوضاع جهانی تجدید می شود، گرچه می توان گفت این هم نوعی تناسخ است.
محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج۲، ص۶۰۶، (م. ۵۴۸ ق.)، به کوشش سید گیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
مدافعان تناسخ غالباً به چند آیۀ قرآنی تمسک جسته اند. همچنین برخی احادیث مؤیّد اعتقاد تناسخیه به ویژه غلات شیعه قلمداد شده است.
قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۲۹-۴۳۰، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، ۱۳۸۲-۱۳۸۵ق/۱۹۶۲-۱۹۶۵م.
...
[ویکی فقه] تناسخ (فلسفه). تناسخ به معنی باطل کردن، متداول کردن و پی در پی آمدن است. اما در اصطلاح فلسفی عبارتست از انتقال نفوس اشقیا است بعد از فساد ابدان انسانی به ابدان دیگر که مناسب آن ابدان است در اخلاق و افعال. طایفه ای از حکما نیز که به تناسخیه معروف شده اند معتقد بودند که نفوس موجودات دارای جرم و ماده، دائما از یک بدن به بدن دیگر انتقال می یابد و خلاصی آن به عالم نور و خارج شدن از عالم ماده برای آن ممکن نیست.
قائلان به تناسخ که غالبا از حکمای چین و هند و بابل و مصر و ایران و یونان بوده اند معتقد بودند که نفوس، به نحو کلی و به طور تام و تمام از ماده مجرد نمی شوند و به فعلیت تمام نمی رسند و جهت تعلق و انتقال در آنان به کلی از بین نمی رود و بعد از موت به بدن دیگر منتقل می شوند. بر اساس این اعتقاد ، روح مرده وارد بدن موجودی برتر یا پست تر از آن می شود تا در ازای رفتار صاحبش که اکنون فوت کرده است، عذاب بیند یا نعمت یابد. معنی این سخن این است که یک نفس می تواند وارد بدنهای متعددی، چه بدن انسان، چه حیوان و چه گیاه ، شود. غرض از این تناسخ و ورود به بدن های متعدد این است که نفس رنج بیند و آزموده شود تا بدین وسیله نقص آن به کمال مبدل گردد و از تعلق به بدن ها مجرد شود.
اقوال در تناسخ
قائلین به تناسخ، هر گروه به صورت یا صور مختلفی از آن معتقد بوده اند و لذا انواع و اقسام مختلفی از آن مطرح گردیده است، و هر کدام از این گروه ها قائل به یکی از این اقسام شده اند. از جمله این مراتب و صورتها عبارتند از: ۱- انتقال نفوس انسانی به اجساد و حیواناتی که از لحاظ اخلاقی و صفات دیگر مناسب با آن باشد. ۲- انتقال نفوس ناطقه انسانی به ابدان انسانهای دیگر. ۳- انتقال نفوس انسانی به اجسام نباتی. ۴- انتقال نفس انسانی به جمادات. ۵- انتقال نفس به صورت صعودی از نبات به حیوان و به انسان . ۶- انتقال به طریق نزول، یعنی از عقول و مفارقات به انسان و از انسان به حیوان و از حیوان به نبات. ۷- انتقال به ابدان برزخی (البته این برزخ، غیر از برزخی است که واسطه میان مفارقات و اجسام است. ۸- انتقال به اجرام فلکی. ۹- انتقال نفوس اشقیاء به اجساد حیوانات و انسانهای صالح. ۱۰- انتقال نفوس انسانهایی که در علم و عمل به حد کمال رسیده اند، به موجودات مفارقات و عقول و انتقال نفوس انسانهای ناقص و متوسط در سعادت و شقاوت به ابدان انسانها. ۱۱. ملاصدرا نوعی از تناسخ را قبول دارد که عبارتست انتقال نفوس ناطقه در جهان دیگر به بدن هایی که مناسب با ملکات نفسانی آنها در دنیا است. البته این بدنها، در حقیقت آن بدن هایی هستند که خود انسان در دنیا، از مجموع ملکات فاضله و یا رذیله ساخته است نه آنکه ابدان دیگری باشد. ۱۲. صابئیان و سریانیان معتدند که هر صنفی از اصناف خلق و خوی انسانی در نوعی یا انواعی از حیوانات موجود است که در هنگام نقل نفوس رعایت تناسب خواهد شد؛ از جمله شجاعت در شیر، بی باکی در گرگ ، حیله در روباه ، حرص در خنزیر، سلامت در الاغ ، ذلت در شتر، سهو در وزغ، لجاجت در مگس، ولع در میمون، ظلم در مار ، سرقت در عقعق، ربودن در باز، بیتابی در خرگوش ، فراموشی در طاوس، حیله در کلاغ، نسیان در موش و احتکار در مورچه.
مبنای اعتقاد به تناسخ
حکمای قدیم شرق و غرب و افلاطون و همچنین حکمای مشاء همگی بر این رای اتفاق نظر دارند که نفوس افراد صالح، بعد از مفارقت از بدن، به شرطی که به کمال علمی و عملی خود رسیده و علاقه عالم برزخ در آنها به کلی قطع گشته باشد، به عالم انوار، رجوع می کند و در آن عالم نور و سرور، تا ابد از لذات عقلیه بهره مند می گردد. اما آنچه محل اختلاف است، سرنوشت نفوس ناقصان و اشقیا و کسانی که در سعادت و شقاوت در حد وسط قرار دارند، است. بر طبق رای حکمای مشاء، نفوس اشقیایی که شقاوت آنها ناشی از جهلشان بوده باشد. دو دسته اند؛ گروهی که به جهل مرکب مبتلا نشده باشند و دارای جهل بسیط باشند و به جهل خود اعتراف داشته اند بعد از مدتی طولانی، سرگردانی و حیرت بالاخره نجات می یابد و به عالم عقول (انوار) برمی گردند، ولی نفوس مبتلا به جهل مرکب ، هرگز خلاصی ندارند؛ زیرا تنها راهی که حکما برای نجات نفوس اشقیا یافته اند تناسخ است، و تناسخ هم نزد حکمای مشاء محال است، ولی عده ای از حکمای مشرق از جمله بوذاسف ( قطب الدین شیرازی شارح حکمة الاشراق گفته است که بوذاسف فیلسوفی تناسخی از سرزمین هند بوده است و بعضی گفته اند که او اهل بابل قدیم بوده، و وقوع طوفان در سرزمینش را پیش بینی کرده است، اما محمد شریف نظام الدین هروی ، شارح دیگر حکمة الاشراق که خود مطلب فوق را نقل کرده می گوید: گمان نمی کنم که او از حکمای هند بوده باشد. مگر اینکه بگوییم که او مخالف با جمهوری حکمای هند بوده است، زیرا علمای هند قائل به انتقال نفس از انسان به حیوان و از حیوان به انسان بوده اند، در حالی که بوذاسف تنها قائل به انتقال از انسان به حیوان بوده است.) و حکمای قبل از او و همچنین افلاطون و عده ای از حکمای قدیم یونان معتقدند که نفوس اشقیا بالاخره پس از تحمل مکافات و با پشت سر گذاشتن مشقات و مرارات فراوان، مهذب می شوند و از این دار فانی قطع علاقه می کنند و به عالم خود برمی گردند، ولی این میسر نیست جز از طریق تناسخ و بدین گونه این گروه قائل به تناسخ گشتند، اما در امکان انتقال بدن انسان به بدن انسانی دیگر اختلاف نظر دارند و به طوایفی تقسیم شده اند.
اقسام تناسخ
...

معنی کلمه تناسخ در ویکی واژه

یکدیگر را باطل ساختن.
انتقال روح شخص مرده به بدن انسانی دیگر.

جملاتی از کاربرد کلمه تناسخ

و قول ابوالحسن عامری(؟) اندر کتاب مقالات چنان است که مهتران ثنویان ایدون گویند که معنی برزخ از اول موجود است مردم را از آغاز کون او، ولکن هر کسی بمعنی دیگر گویند، و نزدیک ثنویان چنانست که ظلمت را دو قوت است، هردو نکوهیده: یکی شهوت و دیگری جهل و برزخ ظلمت است که روح اندرو بدین دو قوت نکوهیده نیاویزد که هر دو قوت دیوان است و دیوان آن کسانند که این دو قوت نگاه دارند، و هر نفسی که بدین دو قوت اندر مانده باشد اندر برزخ باشد همیشه، و هرگز روح او بعالم نورانی نرسد، و آن وقت که نور از ظلمت جدا شود و نور بر ظلمت قادر شود نفس این کسان اندر دائره ظلمت بماند جاودان و چنین گوید که نور را دو قوت است هر دو ستوده: یکی پارسایی و دیگر علم و این هر دو قوتهای پسندیده اند و نورانی اند و چنین گویند که هر روحی که پارسا شود و قوت شهوانی را بشکند آن وقت که نور کلی بر ظلمت قادر شود و او بدان عالم نورانی رسد و بدان عالم بماند جاودان با قدری تمام و نعمتی دائم و ما گوئیم که جمله سخنها اندر نفی برزخ و اثبات آن بر چهار قسمت است، قسمتهای عقلی که هیچ عاقل از عقلاء مذاهب مر آنرا باز نتوانند زدن: یکی قوت آنکسانست که برزخ هم محسوس گویند و هم موهوم، و محسوس شخصها را خواهند و موهوم مر آن نور را خواهند که زبر فلک الافلاک است خواجه شهید یاد کند و این نیز قول آن مردمانست کز عبدان که صاحب جزیره عراق بود حکایت کنند و دیگر قول آنکسانست که برزخ را نه محسوس گویند و نه موهوم، و آن فلاسفه و دهریان و طبایعیان و فلکیان اند و سدیگر قول آنکسان است که برزخ محسوس را گویند و موهوم نگویند و آن تناسخیان اند بمذهت افلاطون دعوی کنند، و آن نیز طریق بویعقوب سجزی است و چهارم قول آنکسانست که برزخ موهوم گویند و محسوس نگویند و بدان مران نور را خواهند که زبر فلکست بر طریق خواجه شهید و پسرش حسن مسعود و آن احمد صالح(؟) که پیش ازیشان بود پس ما سخنهای شریف را و سرهای عظیم را جمله یاد کردیم از بهر صلاح خداوندان عقل تا کسانی که راه نمی دانند راه برند و گمراهان مر بیچارگانرا از راه نبرند و سخن حق را از باطل بدانند و محققان راه از مبطلان جدا کنند، و شنودیم که یکی از ضعیفان جوینده یکی را از عالمان پرسید از حال و حقیقت برزخ، آن دانا از آن ضعیف هزار درم خواست بهای آن سخن، و این درم ازو بستد و تا این سخن مرورا بگفت، که «آن سخن کفر است» و هر کسی مرروایی کار خویش را بی فرمان سخن همی گویند و خویشتن را و خلق را بآتش همی برند، چنانک خدای تعالی همی گوید، قوله: «فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید یقدم قومه یوم القیامه فاوردهم النار و بئس الورود المورود و اتبعوا فی هذه لعنه و یوم القیمه بئس الرفد المرفود.» همی گوید: پس فرمان فرعون رفتند و فرمان فرعون نه راست بود فرعون پیش قوم خود میرود روز قیامت تا بیارد ایشان را بآتش و آن بد آوردن حالی است وز پس ایشان است اندرین جهان لعنت و بروز قیامت آن بد سود کردن است.
در برخی داستان‌های دیگر به موضوع تولد دوباره بودا در بدن‌های دیگر پرداخته شده‌است. در یکی از داستان‌ها، یک حاکم هندی ناپایدار با صدها نفر از افراد خود شکار می‌کند و هزاران غزال را می‌کشد. یک غزال طلایی، رهبر غزال‌ها، یک تناسخ روح بودا است. غزال طلایی به حاکم هشدار می‌دهد و به او دستور می‌دهد که دست از زندگی بردارد، اما حاکم گوش نمی‌دهد. غزال طلایی در نهایت همه آنها را به بدی مجازات خواهد کرد.
در مزاج اهل جهان صد تناسخ است نهان طفل شیر اگر نخورد خون دوباره خون نشود
اگر به قول تناسخ سکندری ملکا وگر به قدرت باری سکندر دگری
سیک‌ها به تناسخ (تولد مجدد)، مایا و کارما مانند دیگر ادیان هندی معتقد هستند. سیک‌ها باور دارند که خدا جهان‌های بیشماری همچون جهان ما خلق کرده‌است. او جهان را به‌صورت تکاملی آفریده‌است نه به صورت یکجا و به شکل فعلی آن؛ یعنی این‌طور نبوده که خورشید و ماه و زمین با فرمان او به‌وجود آید؛ بلکه اول همه چیز به شکل هوا بود سپس به شکل آب درآمد و بعد از آن به شکل سنگ شد و از این شکل آخری، زمین و ماه و خورشید به‌وجود آمدند.
این نیست تناسخ سخن وحدت محضست کز جوشش آن قلزم زخار برآمد
لی یون (لی دونگ ووک)، یک روباه نه دم و موجودی افسانه‌ای، که به‌طور غم‌انگیزی دختری (جو بو-آه) که عاشقش بود را از دست داد، و برای تناسخ پیدا کردن او سال‌ها در حال انتظار کشیدن است. اما وقتی دوباره او را پیدا می‌کند، دشمن قدیمی لی یون هم دوباره با او روبرو می‌شود و سرنوشت دوباره لی یون را در همان شرایط غم‌انگیز قرار می‌دهد. اما این بار او مصمم است که با سرنوشتش بجنگد.
تناسخست مگر مذهب طرب از می بر جعت آورد از گنبد حباب انگور(؟)
تناسخی که بدان فر ایزدی نگرد بگوید اشهد ان لا اله الاالله
مقالهٔ پنجم که دارای چهار فصل می‌باشد، بیان گر مطالبی راجع به نفس انسانی است که عبارتند از: خواص فعل و انفعالاتی که انسان دارد. بو علی می‌گوید: از نفس انسانی افعال خاصی صادر می‌گردد که ویژهٔ انسان بوده و در سایر حیوانات موجود نمی‌باشد. وی یکی از نمونه‌ها را نیازهای انسان می‌داند که برای رفع آن‌ها به چیزی فراتر از آنچه طبیعت در اختیار حیوانات نهاده، مانند کشاورزی، خیاطی، نساجی، ساختن حروف و اصوات برای رساندن مقصود خود به دیگران و… نیاز دارد. مؤلف، در بخش دیگر، به چگونگی انتفاع نفس انسانی از حواس پرداخته و غایتا محال بودن تناسخ و فناناپذیر بودن نفس انسانی را به اثبات رسانده و فن مربوط به نفس را به پایان می‌برد.
تناسخ در چند متون مرتبط با اسرار دیونیسوسی دیده می‌شود. جنبه‌های آخرت‌شناختی فرقه‌های اسرارآمیز نشان‌دهنده شیوهٔ جدیدی از تفکر دربارهٔ زندگی پس از مرگ است که متعاقباً بر بسیاری از نظام‌های مذهبی و فلسفی دیگر در دوران باستان متأخر، از جمله مسیحیت، تأثیر گذاشت.
هر یک از این قیام‌های بومسلمیه، انگیزه و هدف‌های خاص خود را داشتند ولی انگیزهٔ مشترک بین شان، خونخواهی ابومسلم بود و ابومسلم در نظر آنان یک قهرمان اسطوره ای بود و حتی گروهی به ربوبیت و گروهی دیگر به امامت او و پس از او، امامت دخترش معتقد بودند و برخی نیز در انتظار ظهور ابومسلم بودند. شالودهٔ فکری این افراد ترکیبی از آیین‌های مرسوم در شرق ایران و ماوراءالنهر، از جمله بودایی، زرتشتی، مانوی، مزدکی و اسلامی بود و اعتقاد به ظهور ابومسلم و منجی بودن او، احتمالاً از عقاید شیعه یا زرتشتی و اعتقاد به تناسخ او نیز از آیین‌های هندی و چینی تأثیر پذیرفته‌است.
ای زمان تو بی‌تناسخ نفس کبک را داده در هنر بازی
بستند اهل دین پی آزار اهل دل پیرایه تناسخیان و حلولیان
بابا ادعا می‌کند که در قالب انسان، روح در معرض تناسخ قرار می‌گیرد، «فرایندی غیرارادی که در اثر بودن یا نبودن آگاهی رخ می‌دهد».
قرن‌ها بعد دامدوک، تناسخ هوان وونگ متولد شد. در کنار او، آثار نگهبانان پادشاه متولد شد. دامدوک برای تبدیل شدن به پادشاه گوگوریو با مشکلاتی روبرو شد، عمدتاً به خاطر یون هوگه که دامدوک را با قاتل مادرش اشتباه گرفت و پدرش که مجلس پادشاه را علیه او تبدیل کرد.
خدایان و الهه‌هایی از جمله الهه مادر و ایزدبانوی باروری دمتر در مراسم آنها پرستش می‌شدند؛ بنابراین، اسرار کبیری نیز با باروری مرتبط است. مشخص کردن زمان دقیق شروع این مراسم دشوار است، با این حال، تخمین زده می‌شود که در قرن سوم قبل از میلاد محبوبیت زیادی به دست آوردند. علاوه بر این، برخلاف اسرار الوزیس، هیچ نشانه ای وجود ندارد که اسرار کابیریان در مورد زندگی پس از مرگ و تناسخ صحبت کرده باشد. از بسیاری جهات، آنها به عنوان شکل ابتدایی‌تری از یک دین اسرارآمیز در نظر گرفته می‌شوند.
باز بعضی در تناسخ مانده‌اند در خیال نفس خود درمانده‌اند
هر سال ستاره‌ای به نام ایزیس ظهور می‌کرده‌است که نمادی از تولد دوباره و تناسخ در جسم تازه، و همچنین به عنوان یک محافظ از مردگان ظهور می‌کرده‌است. کتاب مردگان به تشریح آیین خاصی از این خدا می‌پردازد یک مرده را در سفر دنیای مردگان محافظت می‌دارد. در هر نقطه از این کتاب و در هر کتیبه دیگر ایزیس عنوان خدای محافظ مرده نام برده شده‌است.
گر به تناسخ شوند زنده به دوران تو سام و جم اندر جهان با حشم و احتشام