تجنب

معنی کلمه تجنب در لغت نامه دهخدا

تجنب. [ ت َ ج َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) اجتناب. ( تاج المصادر بیهقی ). به یک سو شدن. ( دهار ). دور شدن. ( ترجمان عادل بن علی ). دور شدن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). دور شدن و یک سو شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اجتناب و دوری کردن. ( فرهنگ نظام ): و در عموم احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسد. ( کلیله و دمنه ). خردمندان... از جنگ عزلت گرفته اند و از بیدار کردن فتنه... تجنب واجب دیده اند. ( کلیله و دمنه ). از دریا و آتش تحرز و تجنب ممکن است و از خشم پادشاه ناممکن و متعذر. ( سندبادنامه ص 72 ). || جنب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). جنب گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تجنب در فرهنگ معین

(تَ جَ نُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دوری جستن ، دوری کردن .

معنی کلمه تجنب در فرهنگ عمید

دور شدن، دوری گزیدن، دوری کردن.

معنی کلمه تجنب در فرهنگ فارسی

دورشدن، دوری گزیدن، دوری کردن
۱- ( مصدر ) دوری جستن کرانه گرفتن بیک سو شدن دور شدن . ۲-( اسم ) دوری . جمع : تجنبات.

معنی کلمه تجنب در ویکی واژه

دوری جستن، دوری کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تجنب

آداب شراب خوردن: چون در مجلس شراب شود به نزدیک افضل ابنای جنس خود نشیند، و ازانکه در پهلوی کسی نشیند که به سفاهت موسوم بود احتراز کند، و به حکایات ظریف و اشعار ملیح که با وقت و حال مناسبت داشته باشد مجلس خوش دارد، و از ترش رویی و قبض تجنب نماید.
گر تجنب بیند از یاری بگرید ابروار ور تقرب بیند از شوخی بخندد برق‌سان
نه از تعصب بیهوده باز گفته سخن نه از تجنب بیغاره برگرفته خبر

کنیزک گفت: در روزگار ماضی و عهود گذشته، بوزنه ای از دنیا اعراض کرد و از اصحاب و یاران تخلف گزید و تجنب اختیار کرد و وطن مالوف و مسکن معهود بگذاشت و دل از اهل و فرزندان برداشت.

ملک گفت: میان دوستان و معارف احقاد و ضغائن بسیار حادث گردد، چه امکان جهانیان از بسته گردانیدن راه آزار و خصومت قاصر است، و هرکه به نور عقل آراسته باشد و به زینت خرد متحلی بر میرانیدن آن حرص نماید و از احیای آن تجنب لازم شمرد. فنزه گفت: العوان لاتعلم الخمرة. من گرم و سرد جهان بسیار دیده‌ام و عمر در نظاره مهره‌بازی چرخ به پایان رسانیده‌ام، و بسیار نفایس زیر حقه این دهر بوالعجب به باد داده‌ام، و از ذخایر تجربت و ممارست استظهاری وافر حاصل آورده، و به حقیقت بشناخته که هرکه بر پشت کره خاک دست خویش مطلق دید دل او چون سر چوگان به همگنان کژ شود و بر اطلاق فرق مروت را زیر قدم بسپرد و روی آزرم وفا را خراشیده گرداند؛ و بر من این معانی نگردد؛ و پیر فریفتن روزگار ضایع گردانیدن است.

و از غیبت و نمامی و بهتان و دروغ گفتن تجنب کند چنان که به هیچ حال بران اقدام ننماید و با اهل آن مداخلت نکند و استماع آن را کاره باشد، و باید که شنیدن او از گفتن بیشتر بود. از حکیمی پرسیدند که: چرا استماع تو از نطق زیادت است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش داده اند و یک زبان، یعنی دوچندان که گویی می شنو.

و چون در این طریق که اصل و عمده است احتیاطی بلیغ رفت صدق خدمتگار و احتراز او از تحریف و تزویز و تفاوت و تناقض باید که هم تقریر پذیرد، و راستی و امانت در قول و فعل به تحقیق پیوندد، چه وصمت دروغ عظیم است و نزدیکان پادشاه را تحرز و تجنب ازان لازم و فریضه باشد. و اگر کسی را این فضیلت فراهم آید تا به حق‌گزاری و وفاداری شهرتی تمام نیابد و اخلاص او در حق دیگران آزموده نشود ثقت پادشاهان با حزم و هرگز بدو مستحکم نگردد، که سست‌بروت دون‌همت قدر انعام و کرامت به واجبی نداند و به هر جانب که باران بیند پوستین بگرداند، و کافی خردمند و داهی هنرمند جان دادن از این سمت کریه دوستر دارد.
معبود خویش را بشناس و حق او نگاه دار، و همیشه با تعلیم و تعلم باش، و عنایت بر طلب علم مقدر دار. اهل علم را به کثرت علم امتحان مکن بلکه اعتبار حال ایشان به تجنب از شر و فساد کن.