تابندگی

معنی کلمه تابندگی در لغت نامه دهخدا

تابندگی. [ ب َ دَ / دِ ] ( حامص ) شعشعه. پرتوافشانی. برّاقی.برق. تلألؤ. درخشندگی :
ستاره درآمد بتابندگی
برآسود خلق از شتابندگی.نظامی.

معنی کلمه تابندگی در فرهنگ معین

(بَ دِ ) (حامص . ) تشعشع ، پرتو - افشانی .

معنی کلمه تابندگی در فرهنگ فارسی

شعشعه پرتو افشانی براقی.

معنی کلمه تابندگی در فرهنگستان زبان و ادب

{radiance, steradiancy} [فیزیک- اپتیک] چگالی شار یا انرژی تابشی یک سطح تابشی در واحد سطح

معنی کلمه تابندگی در ویکی واژه

تشعشع، پرتو - افشانی.

جملاتی از کاربرد کلمه تابندگی

نیاکانْت را ورزش آن مایه داد که شهنامه زایشان به تابندگی است
حاجبی آمد بشتابندگی داد نویدم به صف بندگی
شب ز خالش سواد یافته بود مه ز تابندگیش تافته بود
تلسکوپ جیمز وب تصویر هفت قمر از مجموع ۱۴ قمر شناخته‌شده در منظومه نپتون را ثبت کرده‌است. برجسته‌ترین قمر به نام تریتون، بالای سر سیاره با سنبله‌های پراش به چشم می‌خورد. تریتون به دلیل خاصیت بازتابندگی شدید ورقه‌های یخی نیتروژن که آن را پوشانده‌اند، به رنگ سبز و آبی دیده می‌شود. هایدی همل، کارشناس منظومه نپتون و دانشمند میان‌رشته‌ای جیمز وب می‌گوید: «از آخرین باری که این حلقه‌های کم‌نور و غبارآلود را دیدیم، سه دهه می‌گذرد و این نخستین‌بار است که آن‌ها را در فروسرخ مشاهده کرده‌ایم.»
نور و ظلمت رابود یک مایه در تابندگی آن ز روی آفتاب و این یک از سیمای من
ستاره درآمد به تابندگی برآسود خلق از شتابندگی
یکی نور بنیاد تابندگی پدید آر بیداری و زندگی
کنون همچو خور در شبستان ماست به تابندگی شمع ایوان ماست
ز سبزی و تری و تابندگی بر او جان و دل را شتابندگی
رای تو گر در جهان فروزد آنسان که اوست لیل زتابندگی پنجه زند با نهار
خردسالی تیره روزم کرد کز تابندگی پنجه خورشید سازد سیلی استاد را