بیت‌الحزن

معنی کلمه بیت‌الحزن در لغت نامه دهخدا

بیت الحزن. [ ب َ تُل ْ ح َ زَ / ح ُ ] ( ع اِ مرکب ) بیت حزن. بیت احزان. کنایه از خانه یعقوب پس از آنکه یوسف از او جدا شد. ( از آنندراج ). خانه و حجره یعقوب علیه السلام که در ایام مهاجرت یوسف علیه السلام در آن میماندند. || مجازاً خانه هر عاشق مهجور را نامند. ( غیاث ). خانه غم. خانه ای که در آن اندوه و مصیبت باشد. خانه ای که در آن شادی و خوشی نباشد. ( غیاث ) :
ای ز وصلت خانه ها دارالشفا
وی ز هجرت سینه ها بیت الحزن.سعدی.بدین شکسته بیت الحزن که می آرد
نشان یوسف دل از چه زنخدانش.حافظ.رجوع به بیت الاحزان شود.

معنی کلمه بیت‌الحزن در فرهنگ عمید

خانۀ غم و اندوه، خانه ای که در آن غم و غصه باشد.

معنی کلمه بیت‌الحزن در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- بیت الاحزان : ای وصلت خانه ها دار الاشفا. وی هجرت بیتها بیت الحزن . ) ) ( سعدی ) ۲ - ( اسم ) خانه یعقوب پدر یوسف ( ع ) : (( بدین شکسته بین الحزن که می آرد نشان یوسف دل از چه زنخدانش ? ) ) ( حافظ )
بیت احزان . کنایه از خان. یعقوب پس از آنکه یوسف از او جدا شد .

جملاتی از کاربرد کلمه بیت‌الحزن

ترا در مصر دولت بر سریر عزت آگاهی ز حال پیر کنعان هست در بیت‌الحزن یا نه
به غربت یوسف من به زندان وطن مانده پسر گم کرده‌ای در گوشه بیت‌الحزن مانده
زهر معاویه کافر ز سر کرد جهان را همه بیت‌الحزن
خانه همسایه‌ات از فقر چون بیت‌الحزن هر چه او زاری کند تو گوش خود را کر کنی
پیرِ کنعان با دلیلی همچو بوی پیرهن معتکف در گوشهٔ بیت‌الحزن باشد چرا
محفل عشق کجا و دل غمناک طبیب ای خوش آنان که به بیت‌الحزنی ساخته‌اند
ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر به جهان زار ز درد و غم عظمای پدر در الم ماتم و او را بصر از خون جگر آمده گلگون کفن ختم رسل بود تر از غسل که آتش به در خانه‌اش افروخته گشت و دلش از محنت این جرات و این ظلم و جفاسوخته گردید وبه پهلوش رسید از لگد و ضرب در زحمت و آسیب که شد محسن ششماهه او سقط و به پیش نظر شوهرش آن شاه که می‌بود یدالله ز سیلی شده نیلی رخ آن بی‌کس مظلومه معصومه صدیقه محزونه افسرده غمدیده و تا بود مکانش به جهان روز و شبان گریه‌کنان اشک فشان بود ز هجران پدر زار چو مرغی که ز گلشن به قفس گشته گرفتار کشیدی ز درون آه شرر بارو شد از گوشه بیت‌الحزنش ناله چو یعقوب سوی گنبد دوار چو شب در نظرش روز جهان تار شد از کثرت فریاد و فغانش جگر اهل مدینه همگی خون و زن و مرد به تنگ آمده از ناله آن مرغ شب آهنگ و نمی‌کرد اثر بر دل آنان که نمودند زوی غصب فدک دست وی از زحمت دستاس به دنیای دنی بود به خون غرقه و مجروح ز بعد از پدر خود دو مه و نیم در این وادی غمناک دلی داشت ز غم چاک و همی ریختی از دوری روی شه لولاک به همراه حسین و حسن خویش به سر خاک و زدی شعله ز آه جگر سوخته در خرمن افلاک و کسی در برخ وی ز تسلی نگشود و نظریسوی جنابش به محبت ننمود و به هوای رخ زیبای پدر عاقبت الامر از این غمکده زندان به سوی خلد خرامیده به زخم دل احباب تمامی نیک غصه بپاشید و وصیت به علی کرد که شب دفن کند پیکر او را که نیایند پی دفن و نمازش، برو ای چرخ جفاپیشه که اف بر تو و تا چند پسندی به رسول عرب و عترت و والاد وی از سنگدلی این همه جور و جفا را.
من از غمت نه ببیت‌الحزن نشستم و بس چه یوسفان که ز عشق رخت اسیر چهند
مرا بیت‌الشرف بد خطهٔ شیراز و حرمانت به جان بیت‌الشرف را بدتر از بیت‌الحزن دارد
یعقوب‌وار تا به کی ای یوسف عزیز دل از غمت به گوشهٔ بیت‌الحزن رود