رابط

معنی کلمه رابط در لغت نامه دهخدا

رابط. [ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) راهب و مرد زاهد و حکیم از دنیا رمیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راهب و زاهد. ( اقرب الموارد ). || رابط الحاش : مرد دلیر که از جا نرود. ( منتهی الارب ).سخت دل و شجاع و دلیر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || نفس رابط؛ فراخ و پهنا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). وسیع و پاکیزه. ( از اقرب الموارد ). || در اصطلاح گیاه شناسی ( در ساختمان پرچم ) در فاصله دو حجره بساک نوار باریکی است که وسیله ارتباطآن به میله میباشد و رابط نامیده میشود. شکل آن در بعضی پرچمها مخصوص و متمایز است ؛ مثلاً در غلات رشد زیادی ننموده است و در گلهای بنفشه بصورت زبانه کوچکی بالای بساک دیده میشود و در خرزهره رشته باریک و کرک داری تشکیل میدهد رشد و نمو رابط در سلوی بیش از نباتات دیگر میباشد و بصورت شاهین ترازو روی میله پرچم قرار گرفته و در هر یک از دو انتهای آن یکی از حجرات بساک دیده میشود. ( گیاه شناسی ثابتی ص 415 ). || ایضا در اصطلاح گیاه شناسی ( ... جنین نباتی ) در نتیجه لقاح اُاُسفر با یکی از گامت های نر، سلولی بنام تخم پازیگوت بوجود می آید و بوسیله غشاء گلوسیدی احاطه میگردد و شروع به تقسیم می کند و در نتیجه تقسیم عرضی آن ابتدا دو سلول مشابه تولید میشود. یکی از این سلولها همیشه عرضاً تقسیم میشود و رشته چند سلولی بنام رابط بوجود می آورد. سلولهای رابط در اثر رشد و نمو خود متدرجاً داخل کیسه جنینی میشوند و فاصله آن نیز بهمان نسبت از میکروپیل بیشتر میگردد. سلول دیگر نیز طولاً و عرضاً بچهار و سپس بهشت سلول تقسیم میگردد. تقسیم سلولهای آن که عموماً هموتیپ و دیپلوئید میباشند. سلولهای دیگری تولید میشود و جنین نبات را بوجود می آورد. جنین متدرجاً در داخل کیسه جنینی قرار میگیرد و مواد غذائی رابط و کیسه جنینی را جذب می کند و به رشد ونمو خود ادامه میدهد. ( از گیاه شناسی ثابتی ص 507 ).

معنی کلمه رابط در فرهنگ معین

(بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - پیوند دهنده .۲ - واسطة میان دو تن .

معنی کلمه رابط در فرهنگ عمید

۱. واسطه میان دو تن یا دو چیز، ربط دهنده، پیونددهنده.
۲. آنچه دو یا چند کلمه یا جمله را به هم پیوند می دهد.
۳. [قدیمی] راهب، زاهد، و حکیم ازدنیابریده.

معنی کلمه رابط در فرهنگ فارسی

ربطدهنده، پیونددهنده، واسطه میان دوتن یادوچیز
( اسم ) ۱ - ربط دهنده پیوند دهنده . ۲ - واسطه میان دو تن دو گروه یا یک شخص و یک گروه میانجی : [[ او رابط بین رئیس و کارمندان اداره است ]] ۳ - نسبت میان موضوع و محمول مثلا : [[ انسان ناطق است ]] که ناطق نسبت داده شده به انسان و همان نسبت را رابط گویند یا آنچه را که سبب این نسبت شده رابط نامند .
راهب و مرد زاهد و حکیم از دنیا رمیده . راهب و زاهد .

معنی کلمه رابط در فرهنگستان زبان و ادب

{link} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] پیوندی بین دو نقطۀ متوالی یا تقاطع در یک شبکۀ ارتباطی

معنی کلمه رابط در دانشنامه آزاد فارسی

رابِط
(یا: رابطه؛ ربط؛ ترابط) در اصطلاح منطق، جزئی از قضیه که میان دو شیء مُدرَک ایجاد ارتباط می کند. رابط، که در قضیه های حملیه، محمول را به موضوع نسبت می دهد، بر دو نوع است: رابط غیر زمانی، که عبارت است از رابطه ای که در آن محمول مطلقاً و بی تقید به زمانی خاص به موضوع نسبت داده می شود، خواه به شکلی ایجابی یا به شکلی سلبی، مانند «است» و «نیست» در قضیه های «فرهنگ ایران گرانبار است» و «فرهنگ ایران نژادپرست نیست»؛ رابط زمانی، که در آن محمول در زمانی خاص به موضوع نسبت داده می شود، مثل «بود» و «نبود». رابط در قضایای شرطی با دو صورت فعلی مقدم و تالی مشخص می شود، مانند «اگر فرهنگ ایران را ارج ننهیم (مقدم)، هویت خود را از دست می دهیم (تالی)». رابط در زبان های اروپایی واجد استقلال است و به همراه موضوع و محمول سه جزء قضایای ثلاثی را می سازد.

معنی کلمه رابط در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] رابط (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
این صفت فعل الهی به معنای ربط دادن، نیرو دادن و بستن است. این صفت، سه بار در مورد خداوند و در مورد نیرو بخشیدن به قلبها به کار رفته است.
فرهنگ قرآن، جلد 14، صفحه 319.

جملاتی از کاربرد کلمه رابط

جان دیوانهٔ من می‌رود اینک بیرون از بدن رابطه به گسیختنش را نگرید
گر گدائی رابطی می با بتی شاهد فراهم دولتی دارد شگرف این شیر مرغ آن جان آدم
کمتر وسیله‌یی بود از مهر وکین تو هر نفع و ضر که رابطهٔ خیر و شر شود
من نخواهم لطف مه از واسطه که هلاک قوم شد این رابطه
نخست رابطه انگیزی از ولای تو کرد مهیمنی که به ارواح ربط ابدان داد
اعدا و موالی که به ترتیب نبودند در ضابطه این دارد و در رابطه آن را
فرعون گفت: این رابطه از تست و موسی واسطه مانند موسی کِش مرا، کو را تو پنهان می‌کشی
رابطه بند به بندم ز تست ثبت به داغت شده اعضای من
نطقی که بود واسطه عقل و روح کو؟ نظمی که بود رابطه جان و تن چه شد؟
شهی که گر غضب او رسد طبایع را گره ز رابطه اعتدال بگشاید