سال

معنی کلمه سال در لغت نامه دهخدا

سال. ( اِ ) حرکت یک دوره آفتاب است از نقطه برج حمل تا نقطه آخر برج حوت و آن را به عربی سنة گویند. ( برهان ). سنة. ( دهار ) ( انجمن آرا ). عام. ( دهار ) ( منتهی الارب ). حِجَّة. ( دهار ). حَجَّة. ( نصاب ). حول. دکتر معین در حاشیه برهان این کلمه را در لهجه های مختلف ایرانی بشرح زیر نقل کرده اند: پهلوی : «سال » از ریشه «سرده » ( قس : ارمنی «نوه سرد » = سال نو ). در اوستا: «سرد» ( = سال ) «سرده » ( =ایزد سال ) ( بارتولمه 67-1566 ). ( نیبرگ 200 - 201 ). استی : «سرده » و « سرد» ( = تابستان ). کردی و افغانی و بلوچی : «سال » وخی : «سل » . سریکلی : «سال » ( اسشق 691 و هوبشمان 691 ). گیلگی : «سال » . فریزندی. یرنی و نطنزی : «سال » . سمنانی : «ساله » . سنگسری : «سل » . سرخه یی : «سال » . لاسگردی و شهمیرزادی : «سال ». ( ک. 2 ص 179 ). اورامانی : «ساله » ( ک. اورمان 126 ). وخی : «سال ». یازغلامی : «سائوزه » . زباکی : «سال ». سنگلچی «سال » ( =نصف سال ). یودغا: «سالوه » . ( گریر سن 93 ). ( حاشیه برهان چ معین ). ابوریحان بیرونی در التفهیم آرد: سال از دو بیرون نیست ، یا قمری یا شمسی. و قمری از دو گونه بیرون نیست نخستین ساده که دوازده ماه باشد چنانک مسلمانان بکار همی دارند و نیز ترکان برسوی. و اندازه این قمری ساده بر حال میانگی سیصد و پنجاه و چهار روز است. آنگاه گاه پنجاه و سه آید و گاه پنجاه و شش بی قصد مردمان این زیادت و نقصان روز را.و دیگر گونه از سال قمری نسبی کرده و سیزده ماه شده ، و این را هندوان و جهودان بکار دارند، و نیز یونانیان اندر روزگار قدیم و تازیان به جاهلیت و کافری. واما سال شمسی روزگارش سیصد و شصت و پنج است با کسری که برابر چهار یک روز است. او را رومیان و سریانیان و قبطیان و پارسیان و سغدیان بکار همی دارند، ولکن به استعمال کسرش برخلاف همی شوند، و هر کسی از ایشان راهی دیگر همی گیرد. ( التفهیم ص 235 ). سال نجومی از قران مرکز شمسی با یک ستاره ثابت تا قران آینده آن با همان ستاره تقریباً 365 روز و 6 ساعت و 9 دقیقه و 9 ثانیه است. سال شمسی حقیقی 365 روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 46/04 ثانیه و باکسور اعشاری 365/2422 روز و باز هم تقریبی است چه بمرور زمان فرق میکند چنانکه سال تروپیک هر سال اندکی کوتاه تر میشود و در هر سال /595. ثانیه نقصان یابد. ( گاه شماری تقی زاده ص 3 ). آقای تقی زاده در تاریخ و کیفیت شناخته شدن مفهوم سال و تقسیم آن به فصول مختلف در کتاب «گاه شماری در ایران قدیم » آرد : آغاز حساب زمان ، پیش قوم ایرانی در ابتدای ظهور وی در عرصه تمدن ، نخست برای مدتهای کوتاه با شب و برای مدت بیشتری با نیم ماه ( از رؤیت هلال تا بدر و از بدر تا ناپدید شدن ماه ) و با ماه قمری نجومی یعنی از جدا شدن ماه از ستاره ثابتی تا رسیدن آن مجدداً به آن ستاره که 27 روز است ( در واقع 27 روز و هفت ساعت و کسری ) بوده است. با تکامل تأسیسات مدنی حاجت به حسابهای درازتری پیدا شده و نیم سال ( یعنی زمستان یا تابستان ) و یک سال مقیاس اتخاذ شد و سال به دو قسمت غیرمتساوی تقسیم گردید: زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه ( که حتی «این هم سرد بوده » )در این مرحله از تاریخ باید قوم قدیم ایرانی در یک ناحیه شمالی ( شاید در حدود شمالی ترکستان و جنوب و مغرب دریاچه آرال ) بوده باشند و بعلت درازی فاحش زمستان و شبهای آن و کوتاهی تابستان چون قسمت عمده زمان ، شب و زمستان بوده با شب و زمستان حساب میکردند. و بجای چند شب و بجای چند سال چند زمستان میگفتند. بر اثر مهاجرت ها و انتقالات به آب و هوای ملایم تر ( یعنی نواحی جنوبی تر ) تابستان و زمستان تقریباً در طول مساوی شد و سال نیز مانند سال هندی به دو قسمت متساوی بین دو انقلاب ( صیفی و شتوی ) تقسیم و دو نیم سال احداث گردید. آغاز سال را از تابستان ( انقلاب صیفی ) که بقول بیرونی تشخیص آن بسی سهل تر از تشخیص اعتدال ربیعی یا خریفی ، و برای مردم ساده و بی علم بدون اسباب و آلات کامل میسر است ، گرفتند و طبعاً باید وجه توافقی هم در بین حساب قمری خود یعنی ماه و حساب شمسی یعنی سال پیدا کرده باشند یعنی نخست بتدریج از ماه نجومی 27 روزه به ماه هلالی 29 و 30 روزه انتقال یافته و بوسیله اضافه یک روز الحاقی و فوق العاده ( یا کبیسه ) بنام خداوند به ابتدای نیم ماه دوم و بعدها به اضافه یک روز دیگر به همان اسم در موقع تربیع اول قمر ماه 29 روزه بوجود آورده و چون گاهی ماه قمری 30 روزه بود یک روز دیگر هم باز به همان اسم در چنان ماههای سلخ دار در موقع تربیع دوم قمر اضافه نمودند و بوسیله این سه روز کبیسه که به اسم آفریننده ( دی َ ) موسوم شدند ماه 29 روزه و 30 روزه هلالی ایجاد شد و چون به توافق تقریبی 12 دوره ماه هلالی با یک سال برخوردند سال قمری نیز معمول گردید. لکن باید زودتر به اختلاف سال قمری ( یعنی دوازده دوره ماه ) با سال طبیعی یعنی از موسم خرمن و درو تا درو آینده متوجه شده باشند و لذا باید ترتیبی برای ثابت نگاه داشتن سال مانند غالب ملل قدیمه پیدا نموده و یک نوع کبیسه ای اتخاذ کرده باشند که از چگونگی آن اطلاعی نداریم و با قیاس به مراحل حساب زمان بین ملل دیگر باید بوسیله اضافه یک ماه در چند سال بوده باشد ( شاید آخر ماه ششم سال ). ظاهراً سال با تیر ماه وبا انقلاب صیفی شروع میشد و در واقع سال از روی حساب ، دو قسمت متساوی ( از انقلاب شتوی و بالعکس ) و از حیث فصل یا گرمی و سردی هوا در اصطلاح عرفی جاری مردم دوفصل ششماهه ای ( به اسم تابستان و زمستان ) تقریباً ازاعتدال ربیعی تا اعتدال خریفی و بالعکس داشته است که بنابراین اول سال وسط فصل تابستان ( یا نیم سال روشن ) و اول نیم سال دوم ( یا به اصطلاح هندی ایانای دوم )وسط فصل زمستان ( نیم سال تاریک ) بوده است و لذا بعید نیست که دو جشن مَیَذیوی شِم َ و مَیذِیایَری در این دوره از مراحل تاریخ ایجاد شده باشد. و اگر قول بوندَهِش راجع به افزایش و کاهش شب و روز از اولی تا دومی و بالعکس مبتنی بر مأخذ قدیم و قابل توجهی باشداز آثار این دوره است. چندی بعد شاید باز بتقلید قوم برادر یعنی آریائیهای هندی سال و ماه قمری را که محتاج به کبیسه غیر منظم و مشکلی بود ( یعنی گاهی در دو و گاهی در سه سال آن هم بطور غیرمتناوب یک ماه اضافه لازم داشت ) و ترتیب منظم و علمی صحیح آن برای اقوام قدیمه تا قرن پنجم و چهارم قبل از میلاد که بابلیها و یونانیها دوره کامل آن را کشف کردند مجهول و بسیار مشکل و پیچاپیچ بود، رها کرده و سال 360 روزه به اقتضای مهاجرت تدریجی که ایرانیان تا آن موقع رو به نقاط جنوبی تر کرده بودند تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه ایجاد شد و در نتیجه آن میذیوی شم ، و میذیایری هر کدام 15 روز عقب تر برده شد و نیز قویاً مظنون است که در این دوره ( یعنی گاه شماری با سال 360 روزه ) شاید بر اثر آشنائی کمابیش ایرانیان با فصول چهارگانه معروف تقسیم سال به شش قسمت یا فصل باز بتقلید از سال هندی ( منتهی در فصول ایرانی با طول مختلف ) به عمل آمده است یعنی برای اوقات و موسمهای مختلف سال مانند موقع شیر و عسل و موقع درو و خرمن و موقع جفت گیری احشام و موقع خزیدن به کنج خانه و موقع قربانیها و آئین مذهبی عمده سالیانه که عید ازدواج مردگان باشد مانند هندیها ( ولی نه بترتیب و کیفیت آنها ) شش فصل یا شش گاه اختیار کردند و برای این مقصود دو جشن بزرگ اساسی موجود و قدیم یعنی میذیوی شم و میذیایری را اساس و مبداء قرار داده و به فاصله های معینی از آن ها مبنی بر اساس حساب نیم ماهه ( 15 روزه ) موسمهای عمده زندگی طبیعی سالیانه خود را که مربوط به زراعت و گله داری بود معین نمودند یعنی از جشن میذیوی شم پنج نیم ماه شمرده روز هفتاد و پنجم را جشن موسم جفت گیری گوسفندان و جمعآوری حیوانات اهلی از صحرا به «آغل » کردند. همچنین از میذیایری باز پنج نیم ماه شمرده جشن موقع قربانیها و عید ازدواج مردگان و سه نیم ماه بعد از آن را جشن موسم عسل و شیر و سبز و خرم شدن محصولات قرار دادند. و بنابراین این چهار جشن با دو جشن بزرگ و اساسی سابق که در اصل آغاز نیم سال اول ودوم بوده اند شش نقطه فاصل و قسمتگاه سال شده و بوسیله آنها شش موسم عمده و جشن بزرگ بوجود آمد که بین هر دو جشنی نیز عده معینی از «نیم ماه »ها واقع میشد و به این طریق سال به شش قسمت یا فصل = گاه ( به اوستائی پَیرِیارَتَوُ و بپهلوی گاس ) تقسیم گردید علاوه بر این انتظام فواصل ولو غیرمتساوی ، تناسبهای دیگری نیز در این تقسیمات مرعی شده مانند آنکه چهار تا ازآنها درست و بی کم و زیاد تابستان هفت ماهه و دو تا ( بدون آنکه خمسه مسترقه در نظر گرفته شود ) زمستان پنج ماهه را بوجود می آورد. و بهمین نحو سه تا کاملاً تابستان شش ماهه و سه تا زمستان شش ماهه را. و نیز مطابق حدس صائب کامل «میذیوی شم » را درست در نیمه تابستان بزرگ هفت ماهه و «اَیاثِرم َ» را در آخر زمستان پنج ماهه و مَیذِیوی زَرمَی َ را در وسط بهار سه ماهه ، و پَیتیش هَهی َ را در آخر تابستان سه ماهه و میذیایری را در جای خود یعنی بفاصله شش ماه از میذیوی شم ( و بالنتیجه در وسط زمستان پنج ماهه ) قرار داده اند واضح است که این گاهنبارها بعدها با کمال دقت و مراقبت شدید در مواقع نجومی خود نگاه داشته شده و از تأثیر گردش سال ناقصه در تغییر موقع آنها جلوگیری میشده است. و نیز متحمل است که در نتیجه منسوخ داشتن سال قمری و کبیسه آن و اتخاذ سال 360 روز و حرکت قهقرائی سال بر اثر آن بتدریج تغییر کلی در مواقع ماهها بعمل آمد. بحدی که بعد از چندی تیر ماه به اول پائیزو دی ماه به اول بهار رسیدند و شاید این سیر سریع از این راه پیش آمد که نخست سال 360 روزه با 12 ماه سی روزه بی کبیسه اتخاذ و پس از چندی که ماهها بطور فاحش از جای خود تغییر یافته کبیسه یک ماه در شش سال را ( مانند اهل کلده ) اختیار نموده اند و بنابراین تیرماه در اول پائیز و دی در اول بهار ثابت گردانیده شد. ولی واضح است که معذلک کبیسه مزبور کامل نبوده وفقط با سال 365 روزه یعنی ناقصه معروف مطابق میشودو باز ناچار بتدریج ماهها بحرکت بطی ٔتری ( قریب یک روز و نیم در هر شش سال ) از موقع ثابت خود در سال شمسی حقیقی رو بجلو سیر میکردند و لذا میتوان فرض کرد که در موقع اتخاذ سال مصری یعنی سال اوستائی جدید بازاول دی ماه مقداری از اعتدال ربیعی جلوتر رفته بوده است. سال قمری ( بی کبیسه ) و سال قمری شمسی کبیسه دار و حتی سال 360 روزه باید در زمانهای بسیار قدیم و بظن قوی قبل از زردشت بین اقوام ایرانی معمول بوده باشد و اگر یک تاریخ تقریبی فرضی یا احتمالی باید حدس وپیشنهاد شود شاید بتوان سال 360 روزه را در قرن دهم قبل از مسیح و سال قمری شمسی را قبل از آن ( مثلاً یک یا دو قرن پیش ) و سال قمری صرف را قبل از آن قرار داد. چندی بعد از اتخاذ سال 360 روزه ( مثلاً فرض کنیم 80 سال یا 216 سال بعد ) در حدود 875 سال قبل از مسیح ، زردشت ( یا پیشوایان مذهبی که این کار را اجرا کردند ) سالی شبیه بسال مصری که همین سال مزدیسنی ( اوستائی جدید ) باشد برقرار نموده و مجدداً ماهها را در جاهای اصلی آنها قرار داده ولی اعتدال ربیعی را ( که روزتولد خود زردشت هم در چنان روزی بوده ) بجای انقلاب صیفی ، اول سال قرار داد و بنابراین دی ماه آغاز سال شد و اول فروردین در اول تابستان قرار گرفت و بجای کبیسه یک ماهه در هر شش سال کبیسه پنج روزه در هر سال اتخاذ گردید یعنی پنج روز بعنوان روزهای گاثا که شاید رویهم اسم دی داشته است به آخر سال یعنی جلو اعتدال ربیعی انداختند و بهمین جهت اسم ماه بعد دی ماند ونیز زردشت امر به کبیسه کرد تا بوسیله آن هر وقت موقع آغاز سال یک ماه تمام از نقطه اصلی خود جلوتر افتاد با اضافه یک ماه سیزدهم بر سال ( که آن سال را بهیزک و بعدها آن عمل را نیز عمل بهیزک گفتند ) مجدداً آن را بمحل اولی خود در سال شمسی برگردانند. بعید نیست که این کبیسه نخست در هر 116 سال یک ماه اجرا شده ولی اثری از آن در سال عرفی پیدا نمیشده یعنی موقع خمسه مسترقه را تغییر نمیدادند و این نقل خمسه در هر کبیسه به آخر ماه ، مستحدث و از زمان داریوش است وکبیسه زردشتی همان است که سغدیها آن را نگاه داشته بودند یعنی چنانکه بیرونی در آثار الباقیه ( ص 47 ) گوید سغدیها کبیسه را اجرا میکردند ولی خمسه را نقل نمیدادند. در موقع کبیسه سوم ( بنابراین فرض در سال 527 ق. م. ) در عهد دولت هخامنشیان در فارس که دین زردشتی در آنجا نیز کم و بیش انتشار یافته بود بواسطه مراودات بابل و عیلام و آشور جاری بودن یک گاه شماری دیگری مانند سال و ماه بابلی در دوائر رسمی دولت ایران ( که دقیق تر و صحیح تر از حساب قوم اوستائی بود ) پیشروان مذهبی فرقه زردشتی مذهب در آن سامان بنقص آن کبیسه متوجه شده و مصمم به اصلاح آن شدند از این قرار که چون بواسطه نقص موجود در کبیسه معمول اول دی ماه بهیزکی که بعقیده آنها بایستی پس از سه کبیسه با اول فروردین عرفی و هر دو با اول حمل یعنی اعتدال ربیعی مطابق شوند در واقع در روز ششم حمل واقع بود یعنی اول فروردین عرفی در این نقطه بود و سه سال بعد با اعتدال ربیعی ( و بقول بیرونی با انقلاب صیفی بنابر آنکه اول سال را در آن نقطه فرض میکند ) پنج روز فرق و فاصله پیدا میکرد و چون مخصوصاً ملاحظه کردند که اول دی ماه عرفی که هنوز سر سالشان بود و در صورت صحت حساب ، سیر یک ماه در هر 116 سال بایستی به اول جدی رسیده باشد، در ششم یا هفتم برج جدی واقع میشود بر آن شدند که اجرای کبیسه را آنقدر تأخیر کنند تا واقعاً اول ماه فروردین عرفی که آن وقت معادل اولین روز دیماه بهیزکی بود، به اعتدال ربیعی بیفتد و این تصادف در قریب 20 سال بعد یا اندکی بیشتر ( 507 - 504 ق. م. )پیش می آید اگر خمسه مسترقه کماکان در آخر آذرماه مانده بود ولی چون ظاهراً داریوش مصمم شده بود سال و ماه پارسی قدیم را که در فارسی معمول بوده و شاید ازموقع مهاجرت ایرانیان آن جا از مهد قوم ایرانی به جنوب غربی ایران در دوره ای که سال قمری شمسی در نزد قوم اصلی ایرانی هنوز جاری بوده و از زمان همراه آوردن این گاه شماری و بعد تطبیق و توفیق آن با سال و ماه عیلامی و بابلی که آن هم قمری و شمسی بود در آن خط رایج و جاری مانده بود ترک و بجای آن سال و ماه مزدیسنی را ( شاید بر اثر وسعت انتشار دین زردشتی ) برقرار نماید بنابراین مصمم گردیدند که اصلاً ترتیب مصنوعی را هم که بمقتضای آن اصولاً دی اول سال و مطابق اعتدال ربیعی بوده ولی در وجود خارجی بقهقرا به اول زمستان رسیده و فروردین در اعتدال ربیعی واقع شده است ، موقوف ساخته و باز اعتدال ربیعی حقیقی را اول سال قرار دهند و چون فروردین ماه در آنجا واقع بود همان ماه را ماه اول سال بشمارند ( چنانکه وقتی هم اول سال بوده است ). لهذا خمسه مسترقه را هم یکباره به آخر سال یعنی جلو فروردین انتقال دادند. پس برای تصادف اول فروردین با اعتدال ربیعی باز قریب 20 سال دیگر انتظار لازم گردید و عاقبت در سنه 487 ق. م. این تغییر اساسی که با کبیسه سوم توأم بود بعمل آمد و از آن ببعد کبیسه 120 سال مقرر گردید. واضح است که برای صحیح بودن این حساب باید فرض کرد که در موقع نقل خمسه مسترقه یکباره از آخر آذرماه به آخر اسفندارمذ آخرین سال دوره را بدون خمسه نشمرده بلکه با وجود بودن یک خمسه در آخر آذر در آن سال ، یک خمسه دیگری هم جداگانه به آخر اسفندارمذ افزوده اند. بر اثر نقل خمسه مسترقه از آخر آذرماه به آخر اسفندارمذ موقع گاهنبار میذیایری پنج روز از جای خود در ماه دی - علاوه بر آنچه باقتضای گردش گاهنبارها در ماههای سال در نتیجه ثبوت آنها در مواقع نجومی از سال شمسی بایستی عقب تر بماند - عقب افتاده یعنی از 15 دی به 20 آبانماه رسید وظاهراً قسمتهای توضیحی و الحاقی آفرینگان گاهنبار از این اوان است که جای گاهنبارها را در ماههای سال نشان میدهد. واضح است که اگر روایت اجرای کبیسه اخیردر عهد یزدگرد اول ساسانی و نوبت تکرار آبان ماه بودن آن ( که بیرونی در الاَّثار الباقیه ص 33 گوید ) صحیح فرض شود باید چنان فرض نمود که کبیسه 116 ساله از عهد زردشت تا زمان اتخاذ سال مزدیسنی ( یعنی در 875 ق. م. ) کماکان مرتباً میان موبدان جاری مانده و علیهذا کبیسه یازدهم ( با شروع از ماه دی ) که کبیسه هشتم از فروردین به این طرف یعنی موقع تکرار ماه آبان میشود در سنه 401 یا 402 م. یعنی سال سوم یا چهارم سلطنت یزدگرد اول واقع شده است ( 11 * 116 =1276 - 875 = 401 ) و اگر روایت وقوع این کبیسه اخیر در عهد فیروز ساسانی ( که باز بیرونی در قانون مسعودی مکرراً تصریح برآن دارد ) صحیح تر شمرده شود باید فرض کرد که از موقع اتخاذ اول فروردین و اعتدال ربیعی برای آغاز سال در عهد داریوش کبیسه 120 ساله ( با شروع از ماه فروردین ) برقرار و جاری شده و کبیسه هشتم که نوبت تکرار آبان بوده و به 474 م. یعنی عهد فیروز افتاده است ( 8 * 120 = 960 - 487 = 473 ) ولی اگر همه روایات راجع به کبیسه در عهد ساسانیان صحیح و قابل اعتماد بوده باشد در آن صورت باید فرض کرد ( اگر چه غیر مستبعد نیست ) که دو نوع کبیسه یکی 116 ساله در میان موبدان و محافل روحانی برای تثبیت مواقع اعیاد و ایام مذهبی مانند فروردگان و گاهنبارها و غیره ( با مبداء آن از زمان زردشت ) و دیگری 120 ساله برای تثبیت موقع اخذ مالیات و بعضی امور دولتی ( با مبداء آن از زمان داریوش ) پهلو به پهلو جاری بوده و هر دو کبیسه با فرمان پادشاه و در تحت نظر او انجام می یافته است و بنابراین کبیسه 116 ساله چهارمی در 411 ق.م. واقع شده وقتی که اعتدال ربیعی در 19 فروردین بوده و کبیسه یازدهمی در یزدگرد اول در سنه 401 م.، و کبیسه دوازدهم ( که نوبت آن در سنه 517 بوده ) نیز با همان کبیسه یکجا بطور پیشکی ( استسلاف ) بعمل آمده و موقع کبیسه ٔسیزدهم ( که در واقع بحساب صحیح آخر «دورالکبس » بوده یعنی مصادف موقعی بوده که ایام سال عرفی به همان مواقع نجومی برمیگشت که در عهد زردشت در آن جاها بوده اند ) در سال دوم سلطنت یزدگرد اخیر ساسانی می افتد که اگر اوضاع مشوش نبودی شاید آن موقع خمسه مسترقه مثل روز اول تأسیس سال مزدیسنی به آخر آذر و جلو دی ماه می افتاد ابتدای دوره جدید کبیسه ( که در واقع 1508ساله باید باشد ) قرار داده میشد و در ترتیب کبیسه 120 ساله کبیسه هشتمی در 474 م. در عهد فیروز و نهمی پیشکی با همان کبیسه یکجا واقع شده و کبیسه دهمی بایستی در سنه 713 م. اجرا شود که شاید اسلاف پارسیان هند آن را اجرا نموده و در عمل نیز حساب را یکماه عقب تر برده اند. ( از گاه شماری تقی زاده صص 181-191 ).

معنی کلمه سال در فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - مدت زمان گردش زمین به دور خورشید که برابر است با ۱۲ ماه یا ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه . ۲ - سن ، عمر. ۳ - زمانه . ۴ - تاریخ . ، ~ هجری شمسی سال ایرانی که از اول فروردین شروع می شود. ، ~ قمری سال قمری اسلامی که از اول م
[ فر. ] (اِ. ) اطاق بزرگ ، تالار.

معنی کلمه سال در فرهنگ عمید

۱. واحد اندازه گیری زمان که براساس مدت حرکت زمین به دور خورشید اندازه گیری می شود و در تقویم شمسی (از اول فروردین تا آخر اسفند ) برابر با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵ ثانیه می باشد: به یک ماه بالا گرفت آن نهال / فزون زآنکه دیگر درختان به سال (عنصری: ۳۵۸ ).
۲. واحد اندازه گیری طول عمر کسی یا چیزی: چند سال پیش به دنیا آمد؟.
۳. پایۀ تحصیلی، کلاس: سال پنجم دبستان.
۴. طول عمر، سِن: به بالا و سالِ سیاوُش بُدند / خردمند و بیدار و خامُش بُدند (فردوسی: ۲/۲۴۲ ).
۵. تاریخ.
۶. [عامیانه، مجاز] سالگرد فوت.
۷. [عامیانه، مجاز] مراسم سالگرد فوت.
* سال شمسی: (نجوم ) مدت یک دور حرکت زمین به دور خورشید.
* سال کبیسه: (نجوم ) سالی که در آن اسفند سی روز است و هر چهار سال یک بار اتفاق می افتد.
* سال قمری: (نجوم ) دوازده دور ماه در بیست وهشت منزل واقع در منطقةالبروج و یا نقاط نزدیک آن.
* سال نوری: (نجوم ) واحد اندازه گیری طول، برابر با مسافتی که نور در مدت یک سال طی می کند، معادل ۱۰۱۲×۹۴۶
* سال و ماه: ‹سال ومه› سال تا سال، همۀ ماه ها و سال ها، همواره، همیشه.
* سال هجری قمری: سال عربی از اول محرّم تا آخر ذی حجه، برابر با ۳۵۴ روز.

معنی کلمه سال در فرهنگ فارسی

( اسم ) اطاق بزرگ تالار . توضیح : احتراز از این کلمه بیگانه اولی است .
از بلاد و نواحی قدیم هند وسطی است

معنی کلمه سال در دانشنامه آزاد فارسی

سال (year)
یکای اندازه گیری زمان، براساس دورۀ تناوب مداری زمین به دور خورشید. سال اعتدالی(سال خورشیدییا شمسی) از یک اعتدال بهاری تا اعتدال بهاریبعد،۳۶۵.۲۴۲۲ روز یا تقریباً ۳۶۵ و یک چهارم روز طول می کشد. سال اعتدالی موجب پدیدارشدن فصل هاست و دوره ای است که سال تقویمی بر پایۀ آن استوار است. طی هر چهار سال، چهار تا یک چهارم روز با هم جمع می شوند و یک روز به سال اضافه می شود و سال کبیسهپدید می آید. دورۀ مداری یا سال در عُطارِدفقط ۸۸ روز زمینی طول می کشد و یک سال مریخ۲۳ ماه است. سال نجومیمدت زمانی است که زمین یک دور مدار را، نسبت به ستاره های ثابت طی می کند و۳۶۵.۲۶ روز، حدود بیست دقیقه بیشتر از سال اعتدالی، طول می کشد. این اختلاف زمان بر اثر حرکت تقدیمیرُخ می دهد که موقعیت اعتدالینرا به کندی جابه جا می کند. سال غیرعادی (آنومالی)مدت زمانی است که هر سیاره یک دور حرکت انتقالی اش، از حضیض خورشیدیبه حضیض خورشیدی بعدی را طی می کند؛ برای زمین این دوره بر اثر کشش گرانشی سایر سیاره ها حدود پنج دقیقه طولانی تر از سال نجومی است. سال تقویمیشامل ۳۶۵ روز، با یک روز اضافه در انتهای اسفند هر سال کبیسه است. دو نوع سال خورشیدی یا شمسی با دو مبدأ مختلف امروزه در جهان به کار می رود، سال شمسی میلادی که مبدأ آن تولد حضرت مسیح است و سال شمسی هجری که مبدأ آن هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه است. سال به مفهوم دیگر هم به کار می رود، و آن مدت زمانی است که ماه دوازده بار به دور زمین می گردد، این مدت برابر با۳۵۴.۳۶ شبانه روز شمسی است. این سال با مبدأ هجرت نبوی به سال هجری قمری مشهور است و تقریباً یازده روز از سال خورشیدی کوتاه تر است.

معنی کلمه سال در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سال به سال قمری و شمسی تقسیم می شود و سال شرعی که احکام مرتبط با زمان بر اساس آن تنظیم شده، سال قمری است که دوازده ماه می باشد. از عنوان سال در بابهای طهارت، صلات، زکات، خمس، حجر، وصیت، نکاح و طلاق سخن گفته اند.
دوازده ماه را یک سال می گویند.
معنای سال شرعی
سال شرعی که احکام مرتبط با زمان بر اساس آن تنظیم شده، سال قمری است که دوازده ماه است.
← معنای ماه قمری
سال شمسی عبارت است از مدت یک دوره حرکت انتقالی زمین به دور خورشید و معادل است با دوازده ماه شمسی و ۳۶۵ روز و پنج ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه.
احکام سال
...
[ویکی الکتاب] معنی سَأَلَ: سؤال کرد - درخواست نمود
معنی سُئِلَ: سؤال شد
معنی صَالِ: دنباله رو - پیرو (کلمه صالی از ماده صلو اشتقاق یافته که به معنای پیروی است ، و صالی جحیم به معنای دنبالهرو جهنم است ، به طوری که هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخیان را مرتکب شود)
معنی سَنَةٍ: سال
معنی عَامٍ: سال
معنی عَامَیْنِ: دو سال
معنی سَبَإٍ: نام سلسله ای که از سال 850 ق م تا سال 115 ق م در محل " یمن "کنونی حکومت داشتند
معنی حَوْلِ: سال - پیرامون(در عبارت "حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ ﭐلْعَرْشِ ")
معنی حُقُباً: مدت نامعلومی از زمان (بعضی هم این کلمه را به چهل ، هفتاد،هشتاد و یا هشتاد و چند سال محدود کرده‏اند )
معنی کَهْلاًَ: میانسالی (کهل به کسی گفته میشود که جوانیش با پیری مخلوط شده و چه بسا گفته باشند کهل کسی است که سنش به سیوچهار سال رسیده باشد )
معنی عَدَدَ: عدد - تعداد - شماره (در عبارت "کَمْ لَبِثْتُمْ فِی ﭐلْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ "یعنی از لحاظ شماره و تعداد سالها چند سال در زمین بودید)
معنی مَأْتِیّاً: آمدنی (کلمه ماتی اسم مفعول است ولی معنای فاعل دارد ، چون درست است که تو ، به آن وعده میرسی ، ولی آن هم به تو میرسد ، همچنانکه هر چیز که به آدمی برسد آدمی هم به آن میرسد ، هم گفته میشود پنجاه سال بر من آمد ، و هم من به پنجاه رسیدم )
تکرار در قرآن: ۵(بار)

معنی کلمه سال در ویکی واژه

واحد اندازه‌گیری زمان معادل سیصدوشصت‌و‌پنج شبانه روز و حدود پنج ساعت و چهل‌ونُه دقیقه در سال شمسی یا معادل سیصدوپنجاه‌وچهار روز در سال قمری. سال به زبان معیار باستان به دو معنی بوده که در ساختار جمله تفهیم می‌شده؛ نخست انداختن مثل انداختن سطل آب به چاه برای کشیدن آب جهت استفاده. و دیگر به معنی احداث بوده مانند خانه ساختن، پل ساختن. ریشه واژه یِ " سال" در زبانِ اوستایی به " سَرِذَ/سَرِد" برمی گردد ( هرچند که واژه یِ یارِ نیز در اوستایی بوده است ) . در زبان پهلوی نیز همان " سال" بوده است. دگرگونیِ آوایی ( ر/ل ) یا ( رد/ل ) در زبانهای ایرانی رواگمند بوده است. در زبانِ اوستیِ خاوری ( ostossetisch ) نیز " سِرد" به چمِ " تابستان" بوده است.
اتاق بزرگ، تالار.

جملاتی از کاربرد کلمه سال

سالها باید فلک بر سر رود تاکه پیری اینچنین پیدا شود
سالها رفت مگر عقل و سکون آموزد تا چه آموخت کز آن شیفته‌تر بازآمد
چون ناوردت به سال‌ها یاد زو یاد مکن چه کارت افتاد؟
شرع و ملت، صراط حق باشد سالکش بر سماط حق باشد