دله
معنی کلمه دله در لغت نامه دهخدا

دله

معنی کلمه دله در لغت نامه دهخدا

( دلة ) دلة. [ دَل ْ ل َ ] ( ع اِ ) محبت عاشقانه. ( ناظم الاطباء ). ادلال. ( ذیل اقرب الموارد از تاج ). || منت. ( ذیل اقرب الموارد از لسان ).
دله. [ دَ ل َ /ل ِ ] ( اِ ) جانوری است که آنرا قاقم گویند و گربه صحرایی را هم گفته اند و معرب آن دلق است. ( از برهان ). ابن مِقرض ، و آن جانورکیست قاتل و کشنده کبوتر و نوعی موش بحساب می آید که در فارسی آنرا دله خوانند. ( از تاج العروس ذیل مقرض ).روباه سفید که از پوست آن پوستین کنند و آن پوستین را نیز گویند و معرب آن دلق است و برخی گویند آن گربه صحرایی است. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). گربه صحرایی و برخی گویند روباه سفید. ( از غیاث ). گربه دشتی. ( شرفنامه منیری ). پستانداری است از راسته گوشتخواران جزو تیره سموریان به قامت گربه ، دارای پاهای کوتاه و دم دراز و پوست نرم و به رنگ زرد یا قهوه ای. زیر گردن و شکمش مایل به سفیدی است. پوست دله را آستر جامه و دستکش سازند : خواسته ایشان [ مردم ناحیت براذاس ] پوست دله است. ( حدود العالم ).
همیشه تا به صورت یوز کمتر باشد از آهو
همیشه تا به قوت شیر برتر باشد از دله .فرخی.و او راست [ زحل را ] گاو... و دله و گربه... ( التفهیم ).
ز هرسو بی اندازه در وی بجوش
بتان پرندین بر دله پوش.اسدی.کنون بود که ز گرما گران شود بر تن
سمور و قاقم و سنجاب و دله و روباه.فلکی.گربه نه ای دست درازی مکن
با دله ای ده دله بازی مکن.نظامی.چو سنجاب و قاقم سمور و فنک
دله صدر و روباه و ابلق ادک.نظام قاری ( دیوان ص 186 ).در آن قتال دله صدر روی گردانید
بداد ابلق سنجاب پشت و کرد حذر.نظام قاری ( دیوان ص 19 ).استدلاق ؛ برآوردن دله را. ( از منتهی الارب ).
- دله پیسه ؛ کنایه از شب و روز :
روز و شب از قاقم و قندز جداست
این دله پیسه پلنگ اژدهاست.نظامی.|| موش خرما. راسو. نوعی موش صحرایی.( از فرهنگ لغات عامیانه ). || جامه پشمینه و خرقه مرقع درویشان که از آن پشمها آویخته باشد.( از برهان ). پشمینه ای است با مویهای آویخته که درویشان پوشندش ، و دلق همانست. ( شرفنامه منیری ).
دله. [ دَ ل َ / ل ِ ] ( ص ) در تداول ، آنکه هر خوردنی بیند خوردن خواهد. آنکه هرچه از خوردنی بیند خواهد، و بیشتر کودکان را گویند. آنکه هرچه از خوردنی بیند ازآن خوردن خواهد. آنکه هر چیز از خوردنیها بیند خواهد، و بیشتر در اطفال آرند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). پرخور. شکمخواره. شکمباره. هوسناک و شکمو. || کسی که متمایل به چیزهای کوچک و پست و اندک بها باشد. آدم پست و کوتاه نظر. ( از فرهنگ لغات عامیانه ).

معنی کلمه دله در فرهنگ معین

(دَ لَ یا لِ ) (ص . ) (عا. ) ۱ - چشم چران . ۲ - هرزه ، ولگرد.
( ~. ) (اِ. ) ظرفی مانند کوزه ، دبه .

معنی کلمه دله در فرهنگ عمید

قلب، دل.
۱. شکم باره، چلاس.
۲. [مجاز] چشم چران.
۳. [مجاز] هرزه، ولگرد.
= دله: کرده ابلیس را به عشوه تباه / دله را داده بازی روباه (ظهیرالدین فاریابی: ۲۵۵ ).

معنی کلمه دله در فرهنگ فارسی

زنی پر حیله و مکر مشهور به (( دله محتاله ) ) ( و بغلط دله مختار ) که داستانی در باب او پرداخته اند: (( کرده ابلیس را بعشوه تباه دله را داده بازی روباه ) ) ( ظهیر فارابی )
جانوری گوشتخوارشبیه سمورباندازه گربه، چلاس، چشم چران، هرزه، ولگرد
( صفت ) ۱ - چشم چران هرزه . ۲ - ولگرد . ۳ - دست کج دزد . ۴ - پر خور شکمخواره .
سرگشته و دیوانه از عشق و یا از اندوه .

معنی کلمه دله در دانشنامه عمومی

دَله یا راسوی بزرگ یا ولورین ( نام علمی: Gulo gulo ) بزرگ جثه ترین عضو خانوادهٔ راسویان و بومی آمریکای شمالی و شمال اوراسیا است. دله یک گوشتخوار درشت و نیرومند است که بیشتر به یک خرس کوچک می ماند تا راسو. شکل ظاهری این جانور آمیزه ای از گورکن و یک خرس کوچک با خز زبر و تیره رنگ است که در هر سمت بدن یک نوار کم رنگ دارد. طول آن ممکن است به ۱. ۲ متر و وزن آن حدوداً به ۲۷ کیلوگرم برسد.
نام علمی این حیوان gulo در زبان لاتین به معنی حریص یا دله است و معمولاً هم با همین لقب شناخته می شود. همان طور که در نقاطی از ایران نیز خویشاوندان آن همچون سمور و قاقم را دله می نامند. دلیل این لقب آن است که دله هم مثل دیگر خویشاوندان راسوسان خود به دلیل متابولیسم بالای بدنش باید به سرعت غذا بخورد و خیلی از اوقات دست به کشتار اضافه می زند و همچنین از درندگی و جسارت بسیار بالایی برخوردار است و به طعمه هایی چندین برابر بزرگ تر از خود حمله می کند.
زیستگاه دله جنگل های متشکل از درخت هایی از گروه مخروطیان یعنی انواع کاج، صنوبر و سرو است.
راسوی بزرگ، پرندگان و پستانداران کوچک را شکار می کند و از لاشهٔ جانوران نیز تغذیه می نماید اما قادر است حتی جانوران بسیار بزرگ تر از خود همچون انواع گوزن را از پا درآورد. [ نیازمند منبع]
دله چنان درنده خو و مهاجم است که می تواند سایر صیادان و حتی خرس را از صید خود دور نماید. دله و گورکن در بسیاری از خصلت های رفتاری اشتراک دارند.
معنی کلمه دله در فرهنگ معین
معنی کلمه دله در فرهنگ عمید
معنی کلمه دله در فرهنگ فارسی
معنی کلمه دله در دانشنامه عمومی

معنی کلمه دله در ویکی واژه

(عا.)
چشم چران.
هرزه، ولگرد.
ظرفی مانند کوزه، دبه.

جملاتی از کاربرد کلمه دله

دارد دم مسیح همانا در آستین زینسان که زنده کردن دلها شعار اوست
به این ترتیب، امکان خرید کالاهای دیجیتالی مرتبط با بازی‌های ویدئویی مانند ایموجیها، استیکرها، ماسک‌ها، پس‌زمینه‌ها و موارد دیگر و همچنین امکان مبادله آنها با سایر کاربران، فروش یا اهدای آنها به‌وجود می‌آید.
تا جمله‌های مشتق زمانی نامرتبط. معادله دیفرانسیل
افتاده باش گوه سر زلف تو بر زقن دلها که افتد آن رسن از چاه بر کشد
با تشکیل کلر مونوکسید، کلر موجود در آن موجب تخریب لایهٔ اُزون می‌شود. هر مولکول کلر می‌تواند ۱۰۰٬۰۰۰ مولکول ازون را از بین ببرد. معادلهٔ شیمیایی آن به صورت زیر است:
آوخ که قصر جاه و معالی خراب شد دلها همه شکسته جگرها کباب شد
بشکفد دلهای یاران، چون رود زاهد ز بزم باغ گلریزان کند، وقتی که سرما بشکند
قهرمان عشق دلها را مسخر کرده است هر کجا آهی که بینی رایت اقبال اوست
دلها ز جفاهای تو بی گردی نیست لبها ز غم تو بیدم سردی نیست
مسکن و ماوای جانها زلف مشکینش بود مجمع مجموع دلها حلقه گیسوی اوست
همه دلها چو گلهای شکفته است همه جان‌ها چو صف‌های طیور است
حال مجدداً به مسئله مطرح شده بر می گردیم و حل آن را تعیین می کنیم. معادله دیفرانسیلی که باید حل گردد
پرده شرم و حیا، بال و پر عنقا شده است صبر از دلها چون کوه قاف دامن چیده است
آن که گاهی دست بر دلهای غمگین می نهد در ریاض آفرینش غیر برگ تاک نیست