معنی کلمه خانگی در لغت نامه دهخدا
بدرم خانگیان را جگر و سینه و جنب
اول از جیب وشاقان خزر درگیرم.خاقانی.از دشمن خانگی حذر نمای و دامن درکشیده دار. ( سندبادنامه ص 338 ).
روی بپوش ای قمری خانگی
تا نکشد کاربدیوانگی.سعدی.شکایت از که کنم ؟ خانگی است غمّازم.حافظ. || خانه پرورد. چیزی که در منزل درست کنند. مقابل چیزی که در بازار درست کنند.
- جنس خانگی ؛ کنایه از شراب خانگی :
محتسب نمیداند اینقدر که صوفی را
جنس خانگی باشد همچو لعل رمّانی.حافظ.- سرکه خانگی ؛ سرکه ای که در منزل اندازند.
- شراب خانگی ؛ شرابی که در منزل برای مصرف خود افکنند نه فروختن را. شراب خانه پرورد :
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
که من نمی شنوم بوی خیر ازین اوضاع.حافظ.شراب خانگی از ترس محتسب خورده
بروی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش.حافظ. || سر بخانه. غیر ولگرد. مقابل بازاری :
تو روی دختر دلبند طبع من بگشای
که خانگیش برآورده ام نه بازاری.سعدی. || اهلی. حیوان دست پرورده. مقابل وحشی. ( ناظم الاطباء ) :
چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد.سعدی ( طیبات ). || هم منزل. یک خانه. قرین در منزل :
ایا لهف نفسی که این عشق با من
چنین خانگی گشت و چونین عتیقا.منوچهری. || یگانگی :
تو جان خواهی آنگاه بر دست هجر
ندانی که این رسم بیگانگی است
تو جان خواه بیزحمت هجر و وصل
میان من و تو سخن خانگی است.
|| ( اِ ) نان در خانه پخته. || قسمی از کلیچه است. || ماکیان. || گنجشگ. || روسپی. قحبه. فاحشه. ( ناظم الاطباء ).
خانگی. ( اِخ ) نام فرستاده قیصر روم است به خسروپرویز. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ).