حمزه

حمزه

معنی کلمه حمزه در لغت نامه دهخدا

( حمزة ) حمزة. [ح َ زَ ] ( ع اِ ) شیر. ( منتهی الارب ). اسد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ). || تره ای است ترش. ( منتهی الارب ). بقلة حریفة. ( اقرب الموارد ). تره ترش مزه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) زبان گزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
حمزة. [ ح ُ زَ ] ( اِ ) تمر هندی. ( ناظم الاطباء ).
حمزة. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) ابن اسدبن علی بن محمد، مکنی به ابی یعلی. یاقوت گوید: وی ادیب ، کاتب ، شاعر، مورخ و از اعیان دمشق و از افاضل مبرزین آنجا بود و در دمشق 555 هَ. ق. بمرد او راست تاریخی در حوادثی که از سال 441 هَ. ق. آغاز آن باشد و تا هنگام مرگش آنرا ادامه داده است وی را عنایتی بحدیث بود و او راکتبی است که سماع وی بر آنها بوده و از شعر اوست :
ایاک تقنط عندکل شدیدة
فشدائدالایام سوف تهون
و انظر اوائل کل امر حادث
ابداً فما هو کائن سیکون.
و گفت :
یا نفس لاتجزعی من شدة عظمت
و ایقنی من اله الخلق بالفرج.( از معجم الادباء ).
حمزة. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) ابن بیض الحنفی الکوفی. وی از بنی بکربن واش است. شاعری مقدم و نیکو از شعرای دولت اموی بود به مهلب و پسر وی پیوسته بود. آنگاه به هلال بن ابی برده پیوست و بر سلیمان بن عبدالملک برسولی آمد و او را بستود و گفت :
اتینا سلیمان الامیر نزوره
و کان امراء یحبی و یکرم زائره
اذا کنت بالنجوی به متفرداً
فلا الجود مخلیه و لاالبخل حاجزه
کفی سائلیه سؤلهم من ضمیره
عن البخل ناهیه و بالجود آمره.
حمزه به سال 116 هَ. ق. بمرد و گفته اند 120 هَ. ق. و گفته نخست صحیح تر است. ( از معجم الادباء ).
حمزة. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) ابن حسن اصفهانی. یکی از مورخان معتبر و مشهور قرن چهارم هجری است که تاریخ بسیار معتبری تألیف کرده است. این اثر بیشتر از ایرانیان باستان ، آشوریها، سریانیها، عبرانیها، مصریان ، یونانیان و اعراب گفتگو میکند و احوال و اوضاع اسلامی دوره خلیفه مطیع را نیز بیان مینماید. ( قاموس الاعلام ).
حمزة. [ ح َ زَ ] ( اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم. عم النبی ( ص ). قال ابوعبید: و له عقب.( صبح الاعشی ج 1 ص 359 ). حمزه یکی از صحابه کرام و عموی بزرگوار حضرت رسول خدا میباشد. کنیه اش ابوعماره وابویعلی و نام مادرش هاله بنت وهیب بن عبدمناف که عموزاده آمنه مادر حضرت رسول اﷲ است و با صفیه بنت عبدالمطلب نیز خویشاوندی داشته. ثویبه که آزاد کرده ابوجهل بود هم بحضرت محمد ( ص ) و هم بحضرت حمزه شیر داده که از این رو با نبی اکرم برادر رضاعی میشود و دو یاچهار سال از آن حضرت بزرگتر بوده و در سال دوم بعثت اسلام پذیرفته و در معیت جناب نبوی بمدینه هجرت گزیده ، در غزای بدر دلاوریها و رشادت فوق العاده از وی بروز کرده و در غزای احد نیز حضور داشته دلیریها نشان داده. عاقبت در نیمه شوال از سال سوم هجرت بشهادت رسید. بعادت معمولی زنان مشرک که بشکافتن شکم و دریدن سینه و بریدن بینی و گوش مسلمانان می پرداخته و از این راه کینه جوئی و درنده خوئی خود را ابراز میکردند، هند مادر معاویه که بغض و عداوت او نسبت به پیغمبر و صحابه کرام مشهور بود؛ پس از شهادت حضرت حمزه عادت زشت خود را ظاهر ساخت و سینه مبارک آن جناب را شکافته جگر سیاه او را با دندانهایش بیرون آورده بنای جویدن را گذارد، از شنیدن این واقعه حضرت محمد ( ص ) بسیار اندوهگین و محزون شد و بی اندازه گریست سپس بر وی نماز بگزارد. حمزه در موقع شهادت 57 سال داشت. رجوع به تاریخ گزیده و حبیب السیر و کامل ابن اثیر و قاموس الاعلام شود. محمدبن کعب قرظی گفت : ابوجهل درباره پیغمبر( ص ) سخن زشتی گفت و بگوش حمزه رسید، خشمناک بمسجد درآمد و با کمان چنان بر سر ابوجهل بکوفت که به استخوان رسید و خود اسلام آورد و پیغمبر و مسلمانان بااسلام او گرامی شدند و این به سال ششم از بعثت بود، پس از آنکه بخانه ارقم درآمده بود. یزیدبن رومان گفت : آنگاه که پیغمبر بمدینه درآمد نخستین پرچمی که پیغبر بست ، برای حمزه بود. از علی ( ع ) نقل شده که چون روز بدر شد و مردم بما نزدیک شدند مردی از آنان بر شتر سرخ موئی سوار بود و در میان لشکریان میگردید. پیغمبر گفت : یا علی حمزه را بخوان تا بگوید خداوند این شتر سرخ مو کیست و چه میگوید؟ و حمزه از همه بمشرکین نزدیکتر بود. وی بیامد و گفت : او عتبةبن ربیعه باشد ومردم را از کشتار بازمیدارد آنگاه عتبه و شیبه و ولید بیرون جستند و هماورد خواستند جوانانی از انصار برون شدند، عتبه گفت : اینان را نمیخواهم هماورد، بایداز پسرعموهای ما باشد. پیغمبر فرمود: ای علی برخیز.ای حمزه برخیز. ای عبیدةبن حارث برخیز. ( امام احمد آنرا روایت کرده ). جعفربن عمرو ضمری گوید: با عبیداﷲبن عدی بسوی شام برون شدیم. چون به حمص رسیدیم ، عبیداﷲ گفت : میخواهی نزد وحشی رویم و او را از چگونگی قتل حمزه بپرسیم. گفت : بلی و وحشی به حمص سکونت داشت پس نزد وی رفتیم و بر او سلام کردیم. سلام بازداد. عبیداﷲ سر خود را با عمامه پوشیده بود و جز چشمان و پاهای وی دیده نمیشد. وحشی را گفت : مرا میشناسی وحشی بوی نگریست ، آنگاه گفت : نه بخدا. عبیداﷲ چهره خود بگشود. آنگاه گفت : ما را از قتل حمزه خبر نمیدهی ؟ گفت : چرا! حمزه طعیمةبن عدی را در به در بکشت. جبیربن مطعم که مولای من بود، گفت : اگر حمزه را بخون عمویم کشتی آزاد باشی. چون در سال عینین مردمان بیرون شدند و عینین کوهی است که میان آن و احد دره ای باشد. من هم بامردم برای نبرد بیرون شدم چون آماده کارزار شدند، سباع بیرون شد و هماورد بخواست ، حمزه بهماوردی او شدو گفت : ای سباع ای پسر ام انمار. ای پسر آنکسی که زنان را ختنه میکرد با خدا و پیغمبر او جنگ میکنی ؟ آنگاه بر او بتاخت و کارش بساخت من در زیر سنگی بکمین نشستم تا آنکه نزدیک شد، آنگاه حربه خود میان ناف اوبیانداختم و تا دو رانش برفت و جان داد. از زبیر حکایت کنند که چون روز احد شد زنی بشتاب بیامد تا آنگاه که نزدیک بود بکشتگان برسد پیغمبر را ناپسند افتادکه آنزن کشتگان ببیند و گفت المراءة المراءة. زبیر گوید: بدانستم که صفیه مادرم باشد. بشتاب بسوی او رفتم و پیش از آنکه بکشتگان برسد خود را بوی رساندم. او که زنی چابک بود بسینه من زد و مرا نکوهش کرد. گفتم : به امر پیغمبر است او بایستاد و دو جامه که با وی بود بیرون آورد و گفت : شنیده ام حمزه کشته شده ، این دو جامه بیاوردم که وی را با آن کفن کنید. چون آن دو جامه بیاوردیم تا حمزه را بدان کفن کنیم ، در کنار او مردی از انصار یافتیم که با او نیز چون حمزه معامله کرده بودند ما شرم کردیم که حمزه را در دو جامه کفن کنیم و انصاری بی کفن بماند پس هریک را در جامه ای که ببالای او میخورد کفن کردیم. ( رواه الامام احمد ).

معنی کلمه حمزه در فرهنگ معین

(حَ زَ یا زِ ) [ ع . حمزة ] (اِ. ) ۱ - تره تیزک . ۲ - از اعلام مردان است .

معنی کلمه حمزه در فرهنگ عمید

تره تیزک.

معنی کلمه حمزه در فرهنگ فارسی

اصفهانی ابو عبد الله بن حسن ( و. حدود ۲۷٠ - ف. حوالی ۳۶٠ -۳۵٠ ه. ق. ) وی مولف سنی ملوک الارض و الانبیائ کتاب التصحیف کتاب کبار البشر و کتاب الامثال است که همه آنها در دست است .
شیردرنده، نام عم حضرت رسول
( اسم ) ۱ - تره تیزک . ۲ - از اعلام مردان است .
ابن یوسف السهمی

معنی کلمه حمزه در فرهنگ اسم ها

اسم: حمزه (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی، طبیعت) (تلفظ: hamze) (فارسی: حمزه) (انگلیسی: hamze)
معنی: شیر بیشه، نام عموی پیامبر اسلام ( ص )، شیر، ( اَعلام ) ) حمزة ابن عبدالمطلب: [حدود پیش از هجرت – هجری] عموی پیامبر اسلام ( ص )، از نخستین مسلمانان و از دلاوران عرب، که در جنگ احد شهید شد و سیدالشهدا لقب یافت، ) حمزه ی اصفهانی: [قرن هجری] ادیب و مورخ عربی نویس ایرانی، از آثار اوست: تاریخ پیامبران و شاهان و کتاب التَنبیه، ( در اعلام ) نام عموی حضرت رسول ( ص )، نام عموی پیامبر ( ص )

معنی کلمه حمزه در دانشنامه عمومی

حمزه (دزفول). حمزه شهری از توابع بخش سردشت شهرستان دزفول در استان خوزستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۶٬۰۹۱ نفر ( در ۱٬۴۵۱ خانوار ) بوده است.
جمعیت این شهر را مردم لر بختیاری تشکیل می دهند.

معنی کلمه حمزه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حمزه نام عموی پیامبر اسلام صلّی اللَّه علیه وآله می باشد
حمزه، فرزند عبدالمطلب و عموی رسول خدا می باشد. جناب حمزه در نبرد احُد به شهادت رسید و عنوان برترین شهید آن جنگ را از آنِ خود ساخت. پیکر پاک حمزه و تعدادی دیگر از شهدا در محل کارزار احد دفن گردیدند. کاربرد عنوان حمزه در فقه از این عنوان به مناسبت در باب حج نام برده‏اند. زیارت قبور شهدای احد، بویژه جناب حمزه مستحب است. چنان که در زیارت قبور شهدا، آغاز کردن به زیارتقبر جناب حمزه استحباب دارد.
[ویکی فقه] حمزه (ابهام زدایی). حمزه ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • حمزة بن عبدالمطلب، حمزة بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اکرم و از شهدای احد• حمزة بن عبدالعزیز سلار دیلمی، ابویعلی حمزه بن عبدالعزیز، مشهور به (سلار دیلمی) از فقیهان و اندیشمندان نامدار و برجسته قرن پنجم قمری• حمزه بالی، از مشهورترین ملامتیان قرن دهم در بوسنی و مؤسس طریقت حمزویه• حمزة بن عماره بربری، حمزة بن عُماره بَربَری (به ضم عین و فتح با) از غالیان قرن دوم• حمزة بن اسد تمیمی، ابن قلانسی، ابویعلی حمزه بن اسد بن علی بن محمد تمیمی، مورخ، ادیب و دیوان سالار دمشقی، ملقب به الرئیس الاجل، الشیخ العمید و عمیدالدین• حمزه آذرک، مشهور به ابوخُزَیْمه حمزة بن عبداللّه، از رهبران خوارج در سیستان و خراسان، در دوره خلافت عباسیان نخستین• سیدابوالمکارم حمزة بن زهره، حمزه بن علی بن زهره، کنیه اش ابوالمکارم و معروف به سید ابوالمکارم ابن زهره، از عالم ترین و معروف ترین عالمان خاندان ابن زهره• حمزه فنصوری، حمزه فَنْصوری، صوفی و ادیب نامدار مجمع الجزایر مالی در قرن دهم/ شانزدهم• حمزه گیلانی، از حکمای شیعی قرن دوازدهم و شاگرد ملامحمدصادق اردستانی• ابوعبداللّه حمزة بن حسن اصفهانی، حمزه اصفهانی، ادیب، لغوی و مورخ ایرانی سده چهارم• حمزة بن حبیب، امام قاریان کوفه و یکی از قراء سبعه• حمزة بن حسین، بنا به گفته ابن شهرآشوب، حمزه از فرزندان امام حسین (علیه السلام) و در شمار شهیدان کربلا• حمزة بن علی زوزنی، حمزة بن علی زوزَنی، مؤسس و داعی بزرگ مذهب دروزی در قرن پنجم• فخرالدین حمزة بن علی ملک آذری طوسی، آذَریِ طوسی، فخرالدین حمزه بن علی ملک اِسْفَرایِنی، شاعر و عارف و نویسندۀ پارسی گوی شیعی• حمزة بن عمرو اسلمی، حمزة بن عمرو اَسْلَمی، صحابی و راوی برخی احادیث رسول اکرم (صلی اللّه علیه وآله وسلم)• حمزة بن محمد کنانی، حمزة بن محمد کِنانی، کنیه اش ابوالقاسم، عالم و محدّث مصری قرن چهارم• امامزاده حمزة بن موسی کاظم، فرزند امام کاظم (علیه السلام) و مدفون در شهر ری
...

معنی کلمه حمزه در ویکی واژه

حمزة
تره تیزک.
از اعلام مردان

جملاتی از کاربرد کلمه حمزه

احمد ابوحمزه، ری‌شناس، محل دفن رازی را در امامزاده شعیب واقع در فیروزآباد شهرری می‌داند.
علی بن حمزه در اثر فشار خلفای عباسی در ۲۲۰ هجری به حال فرار به شیراز آمد؛ و در غاری که بعداً باباکوهی برای اعتکاف خود برگزید پنهان شد. روزها هیزم فراهم می‌کرد و گاهی به دروازه استخر می‌آورد و از فروش آن آذوقه خردیه برای خانواده به غار می‌برد.
از چه رو ریخته و حمزه لقب یافته است می چون لعل مگر خون زمرد شاه است؟
فَإِذا أُحْصِنَّ بفتح الف و صاد قراءت کسایی است و حمزه و ابو بکر از عاصم. و المعنی احصنّ انفسهنّ بالتّزوّج. باقی قرّا «احصنّ» خوانند، بضم الف و کسرصاد، المعنی: احصنهنّ الأزواج، و قد تقدّم بیان ذلک. بفتح الف معنی آنست که چون آن کنیزکان شوی کردند. و بضم الف معنی آنست که چون ایشان را بشوی دادند.
حمزه غافل سیستانی این رباعی را خطاب به برادرش ابوالفتح سیستانی سروده است.
این روستا در دهستان حمزه لو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۶ نفر (۱۰خانوار) بوده‌است.
این اثر به همراه مجموعه ای از نوادر حدیث با عنوان «نوادر»، توسط ابوحمزه ثمالی، از یارانِ سجاد، گردآوری شده است.
بسیاری از احادیثی که به معجزات و کرامات مربوط می‌شود از ابوحمزه ثمالی نقل شده‌است.
چندین امامزاده با نام حمزه در ایران وجود دارد که از همه مشهورتر، امامزاده حمزه تهران است.
امامزاده سیدحمزه یا باغ‌مزار نام کهن‌ترین مسجد در کاشمر است، که دربرگیرندهٔ آرامگاه منسوب به حمزه بن حمزه بن موسی کاظم، باغ و گورستان می‌باشد و نزد شیعیان به‌عنوان یک امامزاده گرامی داشته می‌شود. این اثر مربوط به دورهٔ صفوی بوده و در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۸۷۳۸ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است.
ابوحمزه خراسانی که مردیست ز سلاک طریقت رهنوردیست
آن رسول حق که خیر الناس بود عم پاکش حمزه و عباس بود
در حروف حمزه حرفی نیز در سابع نبود ز اقتضای حکمت و آثار اسرار نهان
امامزاده خمره مربوط به دوره صفوی - دوره قاجار است و در قم، خیابان آذر، مقابل میدان کهنه، کوچه شاه حمزه واقع شده و این اثر در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۷۸ با شمارهٔ ثبت ۲۳۱۸ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
شاهد حقیتش هم بس به قانون جمل این که سلطان حمزه یکسانست با حق مبین
بر آستان میر علی حمزه سر نهند پای شرف ز عرش برین پیشتر نهند
وَ أَنَّ هذا صِراطِی حمزه و کسایی وَ أَنَّ هذا بکسر الف خوانند.
و شیخ الاسلام جد این دعاگوی خواجه بوسعید چنین آورده است که جماعتی برآنند که بیتها که به زبان شیخ رفته است او گفته است و نه چنانست که اور ا چندان استغراق بودی بحضرت حقّ که پروای بیت گفتن نداشتی الا این یک بیت که بر ظهر رقعۀ حمزه نبشت و این دو بیت دیگر درست نگشته است که شیخ گفته است:
«االعبّاس بن محمّد بن القاسم بن حمزه بن امام موسی الکاظم (ع)»
گفتا یکی ز حمزه مگر دارد این نشان گفت آن دگر به جعفر طیار ماند این