حق تعالی

معنی کلمه حق تعالی در لغت نامه دهخدا

حق تعالی. [ ح َق ق / ح َ ت َ لا ] ( اِخ ) خداوند متعال. خدای متعال : کافران مکه را بیم کرد و گفت بر من و بر خداوند من بیرون میائید که حق تعالی شما را بگزد. ( ترجمه تفسیر طبری ).

معنی کلمه حق تعالی در فرهنگ معین

(حَ تَ لا ) [ ع . ] (اِمر. ) خدا که والاست ، پروردگار والامقام .

معنی کلمه حق تعالی در فرهنگ فارسی

( اسم ) خدا والاست ( شانش ) پروردگار والامقام : پس نیت باید که مشتمل باشد بر طلب قربت حق تعالی .
خداوند متعال

معنی کلمه حق تعالی در ویکی واژه

خدا که والاست، پروردگار والامقام.

جملاتی از کاربرد کلمه حق تعالی

بدست حکمت خود حق تعالی نهاد از بهر هر چیزی کمالی
و گفت: بترسید و با هیچ کس بد مکنید، که اگر کسی با کسی بدی کند حق تعالی کسی بگمارد تا با وی مکافات آن کند در بدی. کما قال الله تعالی إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أساتم فلها.
مطابق با مضمون هندسی و معماری فراماسونری، حق تعالی در آیین فراماسونری با عناوین معمار بزرگ جهان، هندسه‌دان بزرگ یا موارد مشابه یاد می‌شود تا روشن شود که مرجع عمومی است و به یک تصور دین خاص از خدا مرتبط نیست.
امتحان: بلایی از جانب حق تعالی بر دل سالک تا غیر حق را از دل او پاک کند.
مجلس: آیات و اوقات حضور را گویند با حق تعالی.
طرب: انس با حق تعالی است. سرور و شادی محض دل در آن.
حقیقت: امری که به‌طور قطع و یقین ثابت شده باشد. از نظر صوفیه غیر خدا حق تعالی هیچ چیز و هیچ‌کس به یقین ثابت نیست پس حقیقت جز خدا نیست.
وی به خاطر موضعی که در برابر دیگر حنبلی‌ها در مورد خداشناسی داشت معروف است. وی بر این باور بود که حنبلیانی چون ابن زقونی و قاضی ابو یعلا در مورد توصیفات حق تعالی افراط کرده‌اند چرا که صفات خداوند را مانند انسان انگاران بیان کرده‌اند.
حق تعالی گفت عزم روم کن در میان دیر شو معلوم کن
هر چه موجود باشد مرئی است؛ بنابراین حق تعالی دیده خواهد شد؛ چنان‌که در قرآن آمده: وجوهٌ یومئذٍ ناضره الی ربها ناظره.
در سمرقند بودیم و خوارزمشاه سمرقند را در حصار گرفته بود و لنگر کشیده جنگ می‌کرد. در آن محلّه دختری بود عظیم صاحب جمال چنانکه در آن شهر او را نظیر نبود. هر لحظه می‌شنیدم که می‌گفت «خداوندا کی روا داری که مرا بدست ظالمان دهی؟ و می‌دانم که هرگز روا نداری و بر تو اعتماد دارم.» چون شهر را غارت کردند و همه خلق را اسیر می‌بردند و کنیزکان آن زن را اسیر می‌بردند و او را هیچ المی نرسید و با غایت صاحب‌جمالی کس او را نظر نمی‌کرد. تا بدانی که هر که خود را بهحق سپرد، از آفت‌ها ایمن گشت و به سلامت ماند و حاجت هیچکس در حضرت او ضایع نشد. درویشی فرزند خود را آموخته بود که هرچه می‌خواست پدرش می‌گفت که «از خداخواه». او چون میگ‌ریست و آن را از خدا می‌خواست آنگه آن چیز را حاضر می‌کردند تا بدین سالها برآمد. روزی کودک در خانه تنها مانده بود هریسه‌اش آرزو کرد، بر عادت معهود گفت «هریسه خواهم» ناگاه کاسه هریسه از غیب حاضر شد، کودک سیر بخورد. پدر و مادر چون بیامدند گفتند «چیزی نمی‌خواهی؟» گفت «آخر هریسه خواستم و خوردم» پدرش گفت «الحمدللّه که بدین مقام رسیدی و اعتماد و وثوق بر حق قوتّ گرفت.» مادر مریم چون مریم را زاد نذر کرده بود با خدا که او را وقف خانهٔ خدا کند و به او هیچ کاری نفرماید. در گوشه مسجدش بگذاشت، زکریّا می‌خواست که او را تیمار دارد و هر کسی نیز طالب بودند میان ایشان منازعت افتاد و در آن دور عادت چنان بود که هر کسی چوبی در آب اندازد چوب هرکه بر روی آب بماند آن چیز از آنِ او باشد اتّفاقاً فالِ زکریّا راست شد. گفتند «حق اینست» و زکریّا هر روز او را طعامی می‌آورد در گوشهٔ مسجد جنس آن آنجا می‌یافت گفت «ای مریم، آخر وصیّ تو منم این از کجا می‌آوری؟» گفت «چون محتاج طعام می‌شوم و هرچ می‌خواهم حق تعالی می‌فرستد.»
نان که گفت، «من بین فرث ودم لبنا خالصا سائغا للشاربین» پس علاج این است که دل از دنیا گسسته کند تا دوستی حق تعالی غالب شود و چون عاشقی شود که هرچه خواهد برای معشوق خواهد. این کس اگر طعام خورد یا به قضای حاجت شود مثلا، ممکن بود که اخلاص تواند کرد اندر آن، و آن که دوستی دنیا بر وی غالب بود در نماز و روزه اخلاص دشخوارتر تواند کرد که همه اعمال صفت دل گیرد و بدان جانب میل کند که دل بدان میل دارد و هرکه جاه بر وی غالب شد همه کارهای وی روی در خلق آورد تا بامداد که روی بشوید و جامه درپوشد برای خلق باشد.
اکنکار می‌آموزد که آزادی معنوی در طول عمر فرد است و برای همه افراد وصول به حقیقت (شناخت خود به عنوان جرقه ایی از حق تعالی) و شناخت خدا (شناخت خودش به‌عنوان جرقه‌ای از خدا) در طول یک زندگی امکان‌پذیر است. در پشت کارت عضویت اکنکار عبارتی از کتاب شریعت-کی-سوگماد نوشته است که: هدف و مقصود اکنکار همیشه این بوده است که روح را از مسیر خود به سوی منبع الهی‌اش بازگرداند.
حق تعالی گفت با عیسی براز کان چنانی این چنین شد از نیاز
حق تعالی پیکر ما آفرید وز رسالت در تن ما جان دمید
حق تعالی که مالک الملکست لیس فی الملک غیره مالک
رویت: منظور صوفیه از رویت دیدار حق تعالی است. (مصباح الهدایه و مفتاح الهدایه، عزالدین محمود کاشانی)
بدان که حق تعالی همه خلق را به توبه فرموده است و گفته، «و توبوا الی الله جمیعا ایها المومنون لعلکم تفلحون». گفته است هرکه امید فلاح دارد توبه کند. و رسول (ص) گفت، «هرکه توبه کند پیش از آن که آفتاب از جانب مغرب برآید، توبه وی پذیرفته است» و گفت، «پشیمانی توبه است»، و گفت، «اندر رهگذر مردم مایستید که آن را لاف گاه گویند که کس باشد که بایستد آنجا و هرکس که بگذرد بر وی خندند و هر زن که فرا رسد اندر وی سخنهای زشت همی گویند، از آنجا برنخیزد تا آنگاه که دوزخ را واجب نگردد، مگر توبه کند».
ابد: امتداد زمان در طرف آینده‌است و در نزد اهل تصوف ابد و ازل از صفات و ویژگی‌های حق تعالی است. فرق ابد و ازل در آنست که ازل را آغازی نیست و ابد را پایانی.
و رسول (ص) گفت، «هر روز هفتاد بار توبه کنم و استغفار کنم». و گفت، «هرکه از گناهان توبه کند گناه وی فراموش گرداند بر دست و پای وی و بر آنجا که اندر وی معصیت کرده باشد تا چون حق را بیند بر وی هیچ گواه نباشد» و گفت، «خدای تعالی توبه بنده فراپذیرد پیش از آن که جان به حلق رسد و اندر غرغر افتد». و گفت، «حق تعالی دست کرم گشاده است کسی را که به روز گناه کرده است تا به شب توبه کند و بپذیرد و کسی را که به شب گناه کند و تا روز توبه کند و بپذیرد تا آنگاه که آفتاب از مغرب برآید».