جدت

معنی کلمه جدت در لغت نامه دهخدا

جدت. [ ج ِدْ دَ ] ( ع مص ) نو شدن. ( غیاث اللغات ). || تازگی ونوی. ( غیاث اللغات ). مقابل قدم. ( یادداشت مؤلف ).
جدة. [ ج َ دْ دَ ] ( ع اِ ) مادر پدر.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). مادربزرگ. جدة پدری. || مادر مادر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مادر کلان. ( زمخشری ). مادر مهین. جده ٔمادری. آئی جان. بی بی. ( یادداشت مؤلف ) :
گر کند کوسه سوی گور بسیج
جده جز نوخطش نخواند هیچ.سنائی.طفل را گر جده وقت آبله خرما دهد
چون بسرسام است خرما برنتابد بیش از این.خاقانی.جده تو به خون دیده ترا
جوید و من بجده مانندم.سوزنی.
جدة. [ ج ُدْ دَ ] ( اِخ ) قومی است از اشاعره. ( منتهی الارب ).
جدة. [ ج ُدْ دَ ] ( اِخ ) شهری است به ساحل دریای مکه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). شهری قدیم بر ساحل دریای احمر وگویند آن شهر را ایرانیان بنا کرده اند. در خارج شهرآبگیرهای قدیمی وجود دارد و چاههائی در وسط سنگهای سخت حفر کرده و آب آنها را بهم اتصال داده اند که شماره آنها بس زیاد است و نزدیک هم قرار دارند و چون آن سال کم باران بود آب را از فاصله یک روزه راه به آنجا می آوردند و حجاج آب مصرفی خود را از خانه های مردم میگرفتند. ( از ترجمه سفرنامه ابن بطوطه ص 236 ). یاقوت چنین آرد: شهری است بر ساحل بحر یمن و آن بندر و لنگرگاه مکه است. بگفته ز مخشری فاصله مکه تا جده سه شب راه و بقول حازمی یکشبانه روز راه است و آن در اقلیم دوم قرار دارد و طول آن از سمت مغرب شصت و چهار درجه و سی دقیقه و عرض آن بیست و یک درجه وچهل وپنج دقیقه است. ابوالمنذر گوید: جدةبن حزم بن ربّان بن حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعة چون در این ناحیه به دنیا آمده به اسم محل تولدش نامیده شد. همو گوید، هنگام تشعب زبانها و پراکندگی مردم ، ناحیه جده که ازکناره دریا تا انتهای ذات عرق امتداد دارد و شامل کوه و دشت میباشد برای سکونت و چراگاه اغنام قضاعه یعنی عمروبن معدبن عدنان اختصاص یافت ، و آنها بدان سرزمین وارد شده سپس رو بفزونی گذاشته و متفرق گشتند وبگفته ابوزید بلخی از جده تا عدن یکماه راه و از آنجا تا ساحل جحفه پنج منزل است. ( از معجم البلدان ). این کلمه نام شهر معروف جده پایتخت عربستان سعودی است که بضبط یاقوت و دیگران بضم جیم است و در تلفظ کنونی بفتح جیم خوانده میشود. صاحب غیاث اللغات آرد: بالضم و دال مهمله مشدده مفتوح و در آخرها نام شهر بر کناره بحر مکه از صراح و مؤید و کشف و مزیل. و صاحب منتخب نوشته که به این معنی بکسر است. ( غیاث اللغات ). و رجوع به جَدَّه و به قاموس الاعلام ترکی شود.

معنی کلمه جدت در فرهنگ معین

(جَ دَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - نو بودن ، تازگی . ۲ - توانگری .

معنی کلمه جدت در فرهنگ عمید

۱. نو شدن، نو بودن.
۲. [مقابلِ کهنگی] نویی، تازگی.

معنی کلمه جدت در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- نوی تازگی . ۲- توانگری دارایی . ۳- ملک له و آن یکی از مقولات نه گان. عرض است و عبارتست از هیات محاط بودن بنحوی که محیط و محاط با هم منتقل شوند یعنی هر گاه محاط منتقل شود محیط نیز منتقل گردد مانند تلبس و تسلح و تقمص .

معنی کلمه جدت در ویکی واژه

نو بودن، تازگی.
توانگ

جملاتی از کاربرد کلمه جدت

لولا مفارقه الاحباب ما و جدت لها المنایا الی ارواحنا سبلا
غیر حمدت نیست فرقان دگر غیر مجدت نیست قرآن دگر
و حکی عن ابی العباس بن مسروق قال: دخلت علی شیخ من اصحابنا اعوده فوجدته علی حال رثّة فقلت فی نفسی من این یرتفق هذا الشّیخ؟ فقال یا ابا العبّاس دع عنک هذه الخواطر الدّنیّة فانّ اللَّه الطافا خفیّة.
فانی احب الحسن حیث وجدته و للحسن فی وجه الملاح مواقع
إِنَّ إِلی‌ رَبِّکَ الرُّجْعی‌ یعنی: المرجع فی الآخرة فیجازی علی طغیانه و مجاوزته حدّه فی کفره، تقول: کتبت الیک مرّات و ما وجدت رجعی. ای جوابا.
برکن از بیخش که گر سر بر زند مر ترا و مسجدت را بر کند
ابراهیمی از میان تمام بازیکنان نخبهٔ راه‌آهن مانند فرشاد پیوس، مرتضی یکه، و بیژن طاهری، تنها قلعه‌نویی ۱۸ ساله را با خود به شاهین برد. شاهین ملی‌پوشان زیادی در آن روزها داشت که نادر فریادشیران، مهدی دینورزاده، نصرالله عبداللهی، محمد صادقی و حمید مجدتیموری از این جمع بودند. ابراهیمی در سال ۱۳۶۳ از شاهین جدا شد و جای خود را به محراب شاهرخی و سپس به نصرالله عبداللهی داد. در سال ۱۳۶۴ و پس از خداحافظی صادقی از فوتبال و جدا شدن دینورزاده از شاهین، قلعه‌نویی ۲۲ ساله به عنوان کاپیتان تیم انتخاب شد، درحالی‌که در ترکیب اصلی شاهین تقریباً تمام بازیکنان از نظر سنی از او بزرگ‌تر بودند.
و در خبر است که مصطفی (ص) روز بدر بر سر چاه بایستاد و گفت: «ای ابا جهل بن هشام و ای عتبة بن ربیعة و ای ولید بن عتبة و وای فلان بن فلان بئس عشیرة النّبیّ کنتم، بئس بنو عمّ النّبی کنتم، هل وجدتم ما وعد ربّکم حقّا؟. قال عمر (رض) بأبی انت و أمّی یا رسول اللَّه، هل یسمعون کلامک السّاعة و قد صاروا جیفا؟
چون بر ضحاک دست یافت ضحاک بدو گفت: مرا به انتقام جدت جم نکش؛ و افریدون گفت: سخت بالا گرفته‌ای و خویشتن را بزرگ پنداشته‌ای که چنین طمع می‌داری و بدو یادآوری کرد که جدش بزرگ‌تر از آن بود که همسنگ ضحاک باشد و گفت که او را در مقابل گاوی که در خانهٔ جدش بوده‌است می‌کشد.»
گر زانسان بعد جدت چون تو موجود آمدی هر فضیلت کان ملک دارد در انسان باشدی
در ماه روزه درس و سبق رسم جدتست بر رسم جد خویش بمان و بکن چنان
طراز کسوت صحبت درین بزم وجدت الناس اخبر تقله آمد