جان بخشی
معنی کلمه جان بخشی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه جان بخشی
تاریخ اندیشهها عبارت است از توانایی ترسیم تصویری از شخصیت زنان و مردانی که مورخ دربارهٔ آنها مینویسد بیآنکه لحظهای فراموش کند باید این شخصیتها را بر حسب اندیشهشان توصیف کرد و نه زندگی روزمرهشان. در عین حال تاریخ اندیشهها توانایی جان بخشیدن به این تصاویر با توجه به این است که اندیشهها حیات خاص خود را دارند اما از آن اندیشمندان هستند.
من که جان بخشی چو خضر شیشه دارم در بغل خنده قهقه بر اعجاز مسیحا می زنم
فکر روشن تر از آیینهٔ جان بخشیدند غزل صاف تر از آب روانم دادند
من صورتی کشیدم جان بخشی آن توست تو جان جان جانی و من قالب تنم
نفخت فیه جان بخشی است هر صبح فراق فالق الاصباح تا کی
تو ای عیسی، بجان بخشی مکارم جاودان بادی که امثال تو را، چون خضر عمر جاودان زیبد
یقین آنجاست آن جانان، امیر چشمهٔ حیوان که باغ مرده شد زنده، و جان بخشیدن او تاند
حسن را جان بخشی و دلداری است عشق را خصلت همه خونخواری است
دم روح الامین را از هوایش جان بخشی ز ریگ تشنهٔ او روح پرور آب حیوان شد
گفت می خواهم که جان بخشی مرا چون مسلمانان امان بخشی مرا
در دورهای از شعر غنایی ارمنی علاوه بر جهان روانی-عاطفی شاعر و اعتقادات فلسفی و مذهبی اش، مسائل اجتماعی-تاریخی و گذشتههای دور و نزدیک تاریخ نیز تصویر شدهاست. این روند از سده دوازدهم میلادی در شعر ارمنی آغاز گردیده و شاعران بسیاری، شخصیتهای تاریخی یا حماسی-ملی را در آثار خود جان بخشیدهاند.
گل باغم نکنی گر به گریبان باری بوی جان بخشی از آن رخنه ی دیوار بیار