ثرم

معنی کلمه ثرم در لغت نامه دهخدا

ثرم. [ ث َ ] ( ع مص )شکستن دندان کسی را به زدن. || افتادن دندان. || ( اصطلاح عروض ) اجتماع قبض و ثلم است در فعولن عول ُ بماند فعل بسکون عین و ضم لام بجای آن بنهند و ثرم در اشعار عجم نیاید. ( المعجم ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد عروضیان اجتماع خرم و قبض باشد. چنانکه در عنوان الشرف مذکور است و در پاره ای از رسائل عروض اهل عرب آمده که خرم بعد از قبض اگر در فعولن واقع شود آنرا شتر خوانند - انتهی. وعبارة عنوان الشرف را باید حمل بر تعریف دومین کرد.بدلیل اینکه صاحب عنوان الشرف شتر را تعریف کرده بعین تعریفی که در ثرم کرده. و اگر چنین حمل نکنیم لازم می آید که ثرم و شتر در تعریف و سایر خصوصیات یکسان باشند. و سید جرجانی در تعریفات گفته که ثرم عبارت است از حذف فاء و نون از فعولن تا فقط عول باقی ماند که بتوان آنرا به فعل نقل کرد که این عمل ثرم است.
ثرم. [ ث َ رَ ] ( ع مص ) اثرم گردیدن. افتادن دندان از ثنایا و رباعیات. دندان پیشین کسی شکستن. بردهن زدن چنانکه دندان بیفتد.
ثرم. [ث َ رَ ] ( اِخ ) کوهی است به یمامة. ( مراصد الاطلاع ).

معنی کلمه ثرم در فرهنگ معین

(ثَ ) [ ع . ] (مص م . ) شکستن دندان کسی به وسیلة زدن .

معنی کلمه ثرم در فرهنگ عمید

در عروض، اجتماع خرم و قبض، یعنی «فا» و «نون» فعولن را ساقط کنند که عول باقی بماند و فاع به جایش بگذارند و آن را اثرم گویند.

معنی کلمه ثرم در فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) شکستن دندان کسی را بوسیل. زدن . ۲- ( مصدر ) افتادن دندان . ۳- اجتماع قبض وثلم است درفعولن (( عول ) ) ( بضم لام ). بماند (( فعل ) ) ( بسکون عین و ضم لام ) بجای آن بنهند و ثرم در شعر عرب پدید آید دراشعارفارسی نیاید.
کوهی است به یمامه

معنی کلمه ثرم در ویکی واژه

شکستن دندان کسی به وسیلة زدن.

جملاتی از کاربرد کلمه ثرم

آتش اثرم، آتش اثرم، شمع سحرم من، آه وز باد صبا در دشت جنون سرگشته ترم من
بمن ده که مداح پیغمبرم نصیب است البته در کوثرم
من مست جام کوثرم در قلزم جان گوهرم من عکس روی دلبرم در هر دلی پیداستم
خشک نماید بر تو این غزل چون نشدی تر ز نم کوثرم
نی زلال کوثرم باید نه آب زندگی بخشد ار یک جرعه شوخ باده‌خوارم از قدح
آن دل آواره من گر ز سفر بازرسد خانه تهی یابد او هیچ نبیند اثرم
دور از تو چنان شدم که در روی زمین گر بازآیی باز نیابی اثرم
مسنج قدر سرود از نوای بی اثرم ز برق نغمه توان حاصل سکندر سوخت
سخت هجر تو اثر کرد و از آن می ترسم که در اندوه فراق تو نماند اثرم
ای زروی لطف و آیت عقل را تو جان شده وی ز مدحت نظم و نثرم در مکنون آمده