توانگری. [ ت ُ /ت َ گ َ ] ( حامص مرکب ) پهلوی «توان کریه » . مالداری. ثروت. ( حاشیه برهان چ معین ). ثروتمندی. مالداری. ( فرهنگ فارسی معین ). ثروت. ( زمخشری ). مکنت. تمول. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). وجد. وسع. ( منتهی الارب ) : و عیال نابکارآینده گرد مکن که کم عیالی دوم توانگری است. ( قابوسنامه ). ماه بماه می کند شاه فلک کدیوری عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری.خاقانی.خلف در دارالملک خویش متمکن بنشست و اعوان و انصار که از حضرت منصور آمده بودند از توانگری بازگردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اگر توانگری دهمت مشتغل شوی ، از من بمانی. ( گلستان ). توانگری به هنر است نه بمال. ( گلستان ). توانگری به قناعت است نه به بضاعت. ( گلستان ). || توانایی. قدرت. زورمندی. قوت. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح تصوف ) نزد صوفیه جمع صفات کمال بود با وجود قدرت بر اظهار هر صفتی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به توان و توانگر و دیگر ترکیبهای این کلمه شود.
۱ - توانایی قدرت . ۲ - زورمندی قوت . ۳ - ثروتمندی مالداری . مالداری . ثروت
معنی کلمه توانگری در ویکی واژه
توانایی. ثروتمندی.
جملاتی از کاربرد کلمه توانگری
فاروق او را دید. گلیمی اشتریِ خود فراگرفته و سر و پای برهنه، توانگری هژده هزار عالم در تحت آن گلیم دید. فاروق از خویشتن و از خلافت خود دلش بگرفت. گفت کیست که این خلافت از ما بخرد به گِرده ای؟
تو گنج حسن داری و من چون گدای عید دریوزه میکنم که تو میر توانگری
حالت فقر و خوی درویشی در لباس توانگری دارم
ای از کف تو یافته عالم توانگری ابری که بر سر آمده ی هفت کشوری
و این شهر صور معروف است به مال و توانگری درمیان شهر های ساحل شام، و مردمانش بیشتر شیعهاند، و قاضی بود آنجا، مردی سنی مذهب، پسر ابوعقیل میگفتند، مردی نیک منظر و توانگر. و بر در شهر مشهدی راست کردهاند و آن جا بسیار فرش و طرح و قنادیل و چراغدان های زرین و نقره گین نهاده، و شهر بر بلندی واقعست و آب شهر از کوه میآید، و بر در شهر طاق های سنگین ساختهاند و آب بر پشت آن طاقها به شهر اندر آوردهاند و در آن کوه دره ایست مقابل شهر که چون روی به مشرق بروند، به هجده فرسنگ، به شهر دمشق رسند.
روی ابو هریرة ان رسول اللَّه ص قال: فی غزوة تبوک اکثروا من النعال فان الرجل لا یزال راکبا ما کان متنعلا، و گفتهاند مرکوب میخواستند که بر آن نشینند و زاد راه. یقال حملت فلانا اذا اعطیته حمولة قُلْتَ لا أَجِدُ ای لا املک ما أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ ای تسیل. مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ای بسبب ان لا یجدوا ما یُنْفِقُونَ فی مغزاهم. این آیت دلیل است که مال و توانگری از حق خواستن و تمنّی آن کردن به نیّت آن که خیرها کند و در سبیل خدا از بهر نفقه، این تمنّی کردن و بر فوات آن غم خوردن و اندوه بردن عین طاعت است و از جمله حسنات، و یدل علیه ما
بهملک حسن بت ماست خواجهای که نظر ز بندگان ز غرور توانگری برداشت
و حکما گفتهاند «یکفیک نصیبک شح القوم. » و هیچ علم چون تدبیر راست، و هیچ پرهیزگاری چون باز بودن از کسب حرام، و هیچ حسب چون خوش خویی، و هیچ توانگری چون قناعت نیست.
گر دلت را توانگری باید که توانگر دِلی نکو هنریست
قارون گرفتمت که شوی در توانگری سگ نیز با قلادهٔ زرین همان سگست