بی ادبی
جملاتی از کاربرد کلمه بی ادبی
مردم به ادب رسند جایی که رسند از بی ادبی کسی به جایی نرسد
بی ادبی از می امید مست وز ثمر لطف تو کوتاه دست
و دیگر قسمت، ادب با خود اندر معاملت و آن چنان باشد که اندر همه احوال مروت را مراعات کند با نفس خود؛ تا آنچه اندر صحبت خلق و حق بی ادبی باشد اندر صحبت با خود استعمال نکند و بیان این آن بود که جز راست نگوید و آنچه خود میداند خلاف آن بر زبان راندن روا ندارد؛ که اندر آن بی مروتی باشد و دیگر آن که کم خورد تا به طهارتگاه کمتر باید شد و سدیگر آن که اندر چیزی ننگرد از آنِ خود که بهجز او را نشاید نگریست؛ که از امیرالمؤمنین علی کرّم اللّه وَجْهَهُ میآید که: هرگز عورت خود ندیده بود. از وی پرسیدند، گفت: «من شرم دارم از خویشتن که در چیزی نگرم که نظر به اجناس آن حرام بود.»
هم لطف تو، با خشک لبی داد زبانم هم عفو تو، بر بی ادبی ؛ کرد دلیرم
گر برآید ز درونم نفسی گوید عقل پیشِ ما بی ادبی می کنی ای لایعقل
غیرت شهید بی ادبی های طرز ماست از موم، نخل ماتم پروانه بسته ایم
چو گفتمش طنبی عقل رهنمایم گفت که عاقلان شمرند اینسخن ز بی ادبی
غیر با بی ادبی تا نه درآید این جا قفل لب بوسه کنان بر در میخانه زدیم
یا من هو فی قلبی یسبی ادبی یسبی حسبی ابدا حسبی آنچ از تو به بر دارم
علی عالی آن کو ز شرم بی ادبی ها فلک به دیده کشد خاک آستانش و لرزد