دهخدا. [ دِه ْ خ ُ ]( اِ مرکب ) دهخدای. ده خداوند. ( یادداشت مؤلف ). خداوند ده. ( شرفنامه منیری ). کدخدا و رئیس و بزرگ ده. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : دهخدا گفت ارنمک ساری شود انبان کون گوزهای بی نمک پراند اهل روستا.سنایی.ده رانده و دهخدای نامیم چون بدر ( ماه ) به نیمه تمامیم.نظامی.من که مشکل گشای صد گرهم دهخدای ده و برون دهم.نظامی.خدایی نه و دهخدایان بسی نه درکس رهایی نه در ده کسی.نظامی.سرکه از دسترنج خویش و تره بهتر از نان دهخدا و بره.سعدی.شنید این سخن دهخدای قدیم بشورید و گفت ای خبیث رجیم.سعدی.بگفتند با دهخدا آنچه گفت فرستاد پیغامش اندر نهفت.سعدی.نکویی کن امروز چون ده تراست که سال دگر دیگری دهخداست.سعدی.- امثال : اندرهمه ده جوی نه ما را ما لاف زنان که دهخداییم.؟|| آنکه امور ده را از طرف دولت یا مالک اداره کند. کدخدا. دهبان. دهخدا. [ دِ خ ُ ] ( اِخ ) علی اکبربن خانبابا خان بن آقاخان بن مهرعلی خان بن قلیج خان بن رستم خان ، علامه و محقق نامی ، طنزنویس و روزنامه نگار چیره دست ، سخنور و لغت نویس توانا، آزادیخواه و ایران دوست بزرگ معاصر، مؤلف لغت نامه حاضر. رجوع به مقدمه این لغت نامه شود.
معنی کلمه دهخدا در فرهنگ معین
(ی ) (دِ خُ ) (اِ. ) کدخدا.
معنی کلمه دهخدا در فرهنگ عمید
خداوند ده، صاحب ده، رئیس و بزرگ تر ده، کدخدا، ده کیا.
معنی کلمه دهخدا در فرهنگ فارسی
علی اکبر ابن خانبانا ( خان ) دانشمند و لغوی و نویسنده معروف ( و.تهران حدود ۱۲۹۷ ه. ق.- ف. ۱۳۷۵ ه. ق ./۱۳۳۴ ه. ش . ) وی نزد شیخ غلامحسین بروجردی با آموختن علوم ادبی پرداخت و سپس در مدرسه سیاسی مشغول تحصیل شد. چون منزل او در جوار منزل آیه الله حاج شیخ هادی نجم آبادی بود دهخدا از این حسن جوار استفاده کامل میبرد و با وجود حداثت سن از محضر آن بزرگوار بهره مند میگشت . وی در همین ایام بفراگرفتن زبان فرانسوی اشتغال ورزید . بعدها معاون الدوله غفاری او را با خود باروپا برد و وی دو سال در اروپا و بیشتر در وینه پایتخت اتریش اقامت داشت . درین مدت زبان فرانسوی و معلومات جدید را تکمیل کرد . مراجعت دهخدا بایران مقارن با آغاز مشروطیت بود. او با همکاری (( جهانگیر خان ) ) و (( قاسم خان ) ) روزنامه [[صوراسرافیل ]] را منتشر کرد.جذاب ترین قسمت آن روزنامه ستون فکاهی بود که بعنوان (( چرند و پرند ) ) بقلم استاد و با امضای (( دخو ) ) نوشته میشد و سبک نگارش آن در ادب فارسی بی سابقه بود و مکتبی جدید را در عالم روزنامه نگاری ایران و نثر فارسی پدید آورد. دهخدا مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی در طی آن مقالات منتشر میکرد.پس از تعطیل مجلس شورای ملی در دوره محمد علی شاه دهخدا را با جمعی از آزادیخواهان باروپا تبعید کردند.دهخدا در پاریس با علامه محمد قزوینی معاشر بود.سپس بسویس رفت و در (( ایوردون ) ) سویس نیز سه شماره از صوراسرافیل منتشر ساخت و از آنجا باستانبول رفت و با مساعدتی تنی چند از ایرانیان که در ترکیه بودند روزنامه ای بنام (( سروش ) ) بزبان فارسی انتشارداد که حدود ۱۵ شماره منتشر شد. پس از آنکه مجاهدان تهران را فتح نمودند و محمد علی شاه خلع گردید دهخدا از تهران و کرمان بنمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و با استدعای احرار و سران مشروطیت از عثمانی بایران باز آمد و بمجلس شورای ملی رفت . در دوران جنگ بین المللی اول دهخدا در یکی از قرای [[چهار محال ]] بختیاری منزوی بود و پس از جنگ بتهران بازگشته از کارهای سیاسی کناره گرفت و بخدمات علمی و فرهنگی مشغول شد و بالاخره تا پایان حیات بیشتر بمطالعه و تحقیق و تحریرمصنفات خویش اشتغال داشت .وی در تهران در گذشت و مدفن او ابن بابویه است از آثار اوست :ترجمه عظمت و انحطاط رومیان ترجمه روح القوانین فرهنگ فرانسه بفارسی تصحیح دیوان منوچهری پندها و کلمات قصار ( هیچیک از این کتب چاپ نشده ) امثال و حکم ( ۴ جلد سه بار چاپ شده ) مجموعه اشعار دهخدا لغت نامه دهخدا ( دائره المعارف فارسی ) . خداوندده، صاحب ده، رئیس ده، بزرگترده، کدخدا علی اکبر بن خانبابا خان بن آقا خان بن مهر علی خان بن قلیج خان بن رستم خان علامه و محقق نامی .
معنی کلمه دهخدا در دانشنامه عمومی
دهخدا (دامغان). دهخدا، یکی از روستاهای شهرستان دامغان در استان سمنان ایران است. این روستای کوچک در دهستان تویه دروار در بخش امیرآباد واقع است. جمعیت روستای دهخدا بر اساس نتایج سرشماری سال ۱۳۸۵، ۵۵ نفر ( ۲۴ خانوار ) بوده است . دهخدا (قشم). دهخدا، روستایی در دهستان صلخ بخش حرا شهرستان قشم در استان هرمزگان ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۶۵۹ نفر ( ۱۷۵ خانوار ) بوده است.
معنی کلمه دهخدا در ویکی واژه
کدخدا.صاحب ده ، دهدار،
جملاتی از کاربرد کلمه دهخدا
نه ره ماند نادیده نه رهگرای نه دِه ماند پوشیده، نه دهخدای
امیدا، لغتنامه دهخدا[پیوند مرده]
دبیر وی آورد زی من پیام گزین دهخدا لولوی نیکنام
تا بود عرصه بهشت خدای خیمه بر دشت دهخدای مزن
کلیت تاریخ عمومی (جلد۱)؛ دکتر حسینعلی ممتحن،انتشارات دهخدا، ۱۳۴۹.
نکویی کن امسال چون ده تو راست که سال دگر دیگری دهخداست
وی یکی از حروف (مجلدات) لغتنامه دهخدا را نیز تدوین کردهاست. وی نوه همای شیرازی است.
گوئی بباغ حور فرود آمد از بهشت یا دهخدای شه بگذشته است پیش باغ
منشأ ایجاد مثل، تودهٔ مردم است. علی اکبر دهخدا دربارهٔ مثل میگوید: «پدران ما، مثل را یکی از اقسام بیست و چهارگانه ادب شمردهاند و همانند دیگر قسمتها به آن اهمیت دادهاند. پدران ما کمتر فکری است که نکرده و کمتر اندیشهای است که در عبارتی کوتاه و رسا در دسترس همه نگذاشته باشند، گویا از قدیم ایرانیان به حکمت و مثل مشهور بودهاند.»
من که مشکلگشای صد گرهم دهخدای ده و برون دهم
ده رانده و دهخدای نامیم چون ماه به نیمهٔ تمامیم
ابن درستویه از مردم فسا و شاگرد ابن قتیبه و ابوالعباس مبرد بود. او در بغداد به تدریس اشتغال داشته و کتبی در ادب و نحو تألیف کردهاست. این درستویه در سال ۲۵۸ هجری قمری به دنیا آمد و از علما و فضلای نامآور بهشمار میرفت و صاحب تألیفات بسیاری در نحو و لغت به زبان عربی بود. پدرش را نیز از محدثین درجه اول دانستهاند. او بیشتر عمر خود را در بغداد گذرانده و در سال ۳۴۷ هجری قمری در همین شهر درگذشت. علامه دهخدا در لغتنامه دهخدا به نقل از ابن الندیم نزدیک به چهل کتاب را به ابن درستویه نسبت میدهد.
در لغتنامهٔ دهخدا به نقل از منابع قدیمی مینویسد:
ده جهان اگر ایدوست دهخدای نداشت که مینمود تحمل به رنج دهقانی
در دوره معاصر جوامع فارسیزبان با توجه به آشنایی با امور لغتنامهنویسی و ادبی غرب و شیوههای نوین فرهنگنویسی با الهام از سبک گذشته فرهنگهای جدید در زبان فارسی پدید آمدند. این فرهنگهای جدید که مملو از واژگان فنی و علمی اروپایی به ویژه از زبانهای فرانسه، روسی و انگلیسی هستند عمدتاً بر اساس نیازهای زبانی در کشور ایران نوشتهشدهاند. از مهمترین این فرهنگها میتوان به لغتنامه دهخدا، لغتنامه معین، فرهنگ عمید و فرهنگ آریانپور اشاره کرد.
بگفتند با دهخدای آنچه گفت فرستاد پیغامش اندر نهفت
چو پیدا خواست شد از چرخ چارم درفش دهخدای هفت انجم
در لغتنامه دهخدا آمدهاست که که به صمغ حسنلبه، کمکام، کمکامه، انگم و کنگام و اصطرک هم میگویند و درختش کلنگو نام دارد.
دهخدا در فرهنگ لغت خود به تعاریف علمای عرب نیز اشاره کرده است و مینویسد: «نزد علمای عرب کلامی را شعر گویند که گویندهٔ آن پیش از ادای سخن قصد کرده باشد که کلام خویش را موزون و مقفی ادا کند و چنین گویندهای را شاعر نامند ولی کسی که قصد کند سخنی ادا کند و بدون اراده سخن او موزون و مقفی ادا شود او را شاعر نتوان گفت».