خیاطی
معنی کلمه خیاطی در فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت نسبی، منسوب به خیاط ) خیاط خانه.
معنی کلمه خیاطی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه خیاطی در دانشنامه آزاد فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خیاطی
پدرش ماهیگیر و مادرش رختشوی بودند، در سه سالگی پدرش را از دست داد و مادرش ناگزیر با رختشویی و خیاطی، او را بزرگ کرد. در سال ۱۸۸۱میلادی هنگامی که تحصیلات متوسطه را در زادگاهش به پابان رسانده بود، مادرش را نیز از دست داد.
نقلست که دو صوفی از جایی دور به زیارت شیخ آمدند شیخ را در خانقاه نیافتند پرسیدند که کجاست گفتند بسرای عضدالدوله گفتند شیخ را با سرای سلاطین چه کار دریغا آن ظن ما بدین شیخ پس گفتند که در شهر طوفی کنیم در بازار شدند در دکان خیاطی رفتند تا جیب خرقه بدوزند خیاط را مقراض ضایع شد ایشان را گفتند که شما گرفتهاید پس بدست سرهنگی دادند به سرای عضدالدوله بردند عضدالدوله فرمود که دست ایشان بازکنید شیخ عبدالله خفیف حاضر بود گفت: صبرکنید که این کار ایشان نیست ایشان را خلاص دادند پس با صوفیان گفت: ای جوانمردان آن ظن شما راست بود اما آمدن ما بسرای سلاطین به جهت چنین کارهاست هر دو صوفی مرید آنشدند تا بدانی که هر که دست در دامن مردان زند او را ضایع نگذارند و دست او بر باد برندهند.
صبا، در سال ۱۳۱۱ با منتخب اسفندیاری کوهنور (زادهٔ ۱۲۹۶ در یوش – درگذشتهٔ ۱۳۸۰) که دختر عموی نیما یوشیج بود ازدواج کرد. منتخب از شاگردان صبا بود. پدرِ منتخب، احمد اسفندیاری ملقب به «امیر منتخب»، رئیس ایل اسفندیاری و حاکم و رئیس دارایی در مازندران بود. او با نواختنِ اُرگ آشنا بود و صدای خوبی داشت. مادرش نیز تار مینواخت و خیاطی میکرد. به همین سبب منتخب از کودکی به موسیقی علاقهمند شد و به کلاس تار علیاکبر شهنازی راه یافت. او به مدت پنج سال نزد شهنازی نواختن ساز تار را فرا گرفت؛ با این حال، صدای سازش دلنشین نبود. پس از درگذشت احمد، مادر منتخب با نصرالله خواجهنوری ازدواج کرد.
او در روز ۲۳ فروردین سال ۱۲۹۱ خورشیدی در محله عودلاجان تهران به دنیا آمد. خانواده القانیان هشت فرزند (هفت پسر و یک دختر) داشتند. پدر حبیبالله، بابائی نام داشت که پیشه خیاطی داشت. مادرش مشهور به خانمجان، دختر حاج ساقی بود. حاج ساقی مغازه عطاری در محله یهودیان تهران داشت. او به مدرسه اتحاد جهانی آلیانس رفت. در این مدرسه دو زبان فارسی و فرانسوی را تدریس میکردند. به نظر میرسد او در سن پانزده سالگی، مدرسه را رها کرد و در هتل «گیلانِ نو» که متعلق به دایی خود بود، مشغول به کار شد. بعد از اتمام دوران خدمت سربازی، به سال ۱۹۳۶ میلادی با دختردایی خود، ماهسلطان ملقب به نیکخواه ازدواج کرد. حاصل این ازدواج، سه پسر به نامهای کارمل، سینا و فریدون و یک دختر به نام مهناز بود.
سر دشمن به زیر پالهنگ آرد چنان آسان که چابک دست خیاطی کشاند رشته در سوزن
چون کند دعوی خیاطی خسی افکند در پیش او شه اطلسی
بعهد رستم اگر بود چرخ خیاطی ببخیه دوخته میگشت پهلوی سهراب
حکایت کرده اند که تهیدستی بنزد خیاطی آمد تا شکاف جامه اش بر دوزد. مسکین جامه بداد و منتظر ماند که کار بپایان رسد.
جامه اندر دست خیاطی بود ورنه از خود چون بدوزد یا درد
گلدمن مستقلاً و به تنهایی درس خواندن را ادامه داد و به زودی شروع به مطالعه دربارهٔ موضوعات سیاسی پیرامون خود، به ویژه نیهیلیستهای مسئول ترور الکساندر دوم روسیه کرد. آشفتگیهای ناشی از آن رخداد، گلدمن را شیفتهٔ خود کرد، اگرچه او در آن زمان درک کاملی از آن نداشت. هنگامی که او رمان نیکلای چرنیشفسکی، چه کاری باید انجام شود؟ (۱۸۶۳) را خواند، او الگویی در شخصیت اصلی داستان، وِرا، پیدا کرد. او فلسفه نیهیلیستی را پیش گرفت و از خانوادهٔ سرکوبگر خود فرار کرد تا آزادانه زندگی کند و یک تعاونی خیاطی ترتیب دهد. این کتاب گلدمن را شیفتهٔ خود کرد و در طول زندگی او منبع الهام باقی ماند.
سوزنی گشتم به باریکی به خیاطی فرست تا همی دوزد گریبان و زه پیراهنت
الن استوارت در شیکاگو، ایلینوی به دنیا آمدهاست. اطلاعات دقیقی از اینکه او کجا به دنیا آمدهاست وجود ندارد که این به خاطر کمگویی خود الن استوارت است. یکی از مشاهدهگران اینچنین مینویسد: «تنظیم تاریخ زندگی او کار سختی است، به راستی که حالتی افسانهای دارد - از آنجا که در مناسبتهای مختلف نسخههای متفاوتی از یک داستان را میگوید.» الن استوارت گفته بوده که پدرش یک خیاطی از لوئیزیانا بوده و مادرش یک معلم بودهاست و آنها زمانی که استوارت جوان بودهاست از هم جدا شدهاند. در سال ۱۹۳۹ او زن دوم لری لبانوس هابل میشود که یک پیشخدمت شیکاگویی بودهاست. آن دو از هم یک پسر به دنیا میآورند که نامش را لری لبانوس هابل جونیور میگذارند.
علاوه بر نشان دادن لباس تمام شده، پاکتهای الگو معمولاً شامل نمودارهایی برای اندازهگذاری، تعداد قطعات موجود در یک الگو و پارچههای پیشنهادی و مفاهیم و لوازم خیاطی لازمه است.
طمع داری روزیی در درزیی تا ز خیاطی بی زر تا زیی
لحافدوزی به فرایند پیوستن دستکم سه لایه پارچه به هم با دوخت دستی یا بهکارگیری یک سوزن و نخ، یا مکانیکی با چرخ خیاطی یا سیستم ویژهسازیشده دوخت درازبازو گویند و استاد محمد اسکندری پدر لحاف دوزی ایران است. به چیزی که با این روشها ساخته شود نیز لحاف و به کننده این کار لحافدوز گویند.
بخیاطی جامه گل بهار کند رشته از آب و سوزن ز خار
در نه سالگی به کلاس خیاطی رفت. مادرش برای او لباس میدوخت، او برای عروسکهایش! اولین استاد آقای محمود جوادی پور شناختن رنگ را از ۱۲ سالگی به وی یاد دادند. از آن زمان رنگ دغدغه همیشگی اش شد. اولین نمایشگاه لباسهایش را در شانزده سالگی برگزار کرد.
کمتر از یک سال از عروسی گذشته بود که زن و شوهر طلاق گرفتند. کرشنر از گلدمن خواست که برگردد و تهدید کرد که اگر این کار را نکند، خودش را مسموم میکند. آنها دوباره به هم پیوستند، اما بعد از سه ماه، گلدمن بار دیگر ترکش کرد. والدین اما رفتار او را «نُنُری» میدانستند و از ورود او به خانهشان امتناع ورزیدند. او که چرخ خیاطی خود را در یک دست داشت و کیسهای با پنج دلار در دست دیگر، از روچستر خارج شد و به جنوبشرقی شهر نیویورک رفت.
در چنین شرایطی؛ جمعی از نویسندگان انجمن ادبی هرات گروهی را بهنام «انجمن خیاطی هرات» تشکیل دادند که این گروه در سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۶ م) آموزشگاهِ سوزنطلا را پایهگذاری کرد. دختران سه بار در هفته به این مدرسه میرفتند، در ظاهر برای آموختن خیاطی اما در واقعِ امر بهجای خیاطی، از استادان دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه هرات درس فرا میگرفتند.
خیاطی این مبارک را گفت: من جامه ی شاهان همی دوزم. آیا بیمناک نیستی که از یاران ستمگران به شمار آیم؟ پاسخ داد: یاران ستمگران کسانی اند که نخ و سوزن به تو همی فروشند. تو خود اما از ستمگران به نفس خویشی.