معنی کلمه گربه در لغت نامه دهخدا
به گربه ده و بغلبه سپرز و خیم همه
وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن.کسائی.همی گفت اگر ناودانی بجای
ببینم وگر گربه ای در سرای...فردوسی.همی گربه از خانه بیرون کند
یکایک همه ناودان برکند.فردوسی.چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست
آنراست نیکبختی کو را چنین پدر نیست.ناصرخسرو.گربه گرچه بزیر بنشیند
موش را سر بگردد اندر جنگ.ناصرخسرو.طمع کی گربه در انبان فروشد
که بخل امروز با سگ در جوال است.انوری.تو کشان زلف و من چو گربه بر آن
سنبل دلنوازمی غلطم.خاقانی.زاده طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست از عطسه شیر ژیان.خاقانی.من جسته چو باغبان پس این
نبشته چو گربه در پی آن.خاقانی.از پی گربه دویدند و گریخت
کودک از ترس عتابش رنگ ریخت.مولوی.یکی گربه در خانه زال بود
که برگشته ایام و بدحال بود.سعدی.گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از زمین برداشتی.سعدی ( صاحبیه ).مژدگانی که گربه عابد شد
عابد و زاهد و مسلمانا.عبید زاکانی.ج ، گربگان :
وز آن پس همه گربگان را بکشت
دل کدخدیان از او شد درشت.فردوسی.ترکیب ها:
- پنجه گربه . تره گربه. شترگربه. کله گربه ( لقمه بزرگ ). گه گربه. مخمل گربه ( نوعی مخمل با پود دراز ).
|| نام گیاهی است. ( برهان ).
- امثال :
به دعای گربه سیاه باران نمی آید.
به گربه گفتند فضله ات درمان است به خاک کرد.
گربه آمد و دنبه ربود.
گربه خانه هم باید مقبول باشد.