غصه

معنی کلمه غصه در لغت نامه دهخدا

( غصة ) غصة. [ غ ُص ْ ص َ ] ( ع اِ ) اندوه گلوگیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ج ، غُصَص. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). اگر چه لفظ غصه در ( تداول ) مردم به معنی مطلق خشم و قهر استعمال شده است لیکن تحقیق این است که مجازاً به معنی خشمی است که آن را از خوف کس ضبط کرده باشند. به این معنی ، معنی مجازی را به معنی حقیقی مناسبتی باقی میماند،لهذا فصحا اطلاق غصه بر حق تعالی جایز ندارند بلکه در این مقام لفظ قهر و غضب استعمال کنند. غصه با لفظ فروخوردن مستعمل است. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). هَم . حزن. ( اقرب الموارد ). غم و اندوه :
گریزان چو دیدش پدر زادشم
ببارید زآن غصه از دیده نم.فردوسی.فروتنی نمود و استرجاع کرد بعد از آن که غصه و نوحه بر او مستولی شده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
دل را به چنین غصه دژم نتوان کرد.خیام.کوه به کوه میرسد چون نرسد دلی به دل
غصه بیدلی نگر هم ز عنای آسمان.خاقانی.غصه هرروز و یارب یارب هر نیمشب
تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من.خاقانی.تا کی از غصه های بدگویان
قصه ها پیش داور اندازیم.خاقانی.عبدالملک ازغصه آن حیلت و محنت این علت بی سامان شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
آنکه ز او هر سرو آزادی کند
قادر است او غصه را شادی کند.مولوی ( مثنوی ).گر غصه روزگار گویم
بس قصه بیشمار گویم.سعدی ( خواتیم ).یا به تشویش و غصه راضی شو
یا جگربند پیش زاغ بنه.سعدی ( گلستان ).کیمیاگر ز غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه یافته گنج.سعدی ( گلستان ).ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم ؟حافظ.نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز درین قصه مشکل باشی.حافظ.غم مخور زآنکه به یک حال نمانده ست جهان
شادی آید زپی غصه و خیر از پی شر.قاآنی. || آنچه در پهنای گلو درماند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هرچه در گلو ماند. ( ترجمان علامه جرجانی ). هرآنچه آدمی را گلوگیر کند از طعام یاغیظ. ( از اقرب الموارد ). شجا ( استخوان و جز آن که درگلو ماند ). ( اقرب الموارد ). طعام که در گلو ماند. ( بحر الجواهر ). آنچه در گلو ماند و اندوهگین کند. ( ازاقرب الموارد ) : و طعاماً ذاغصة و عذاباً الیماً. ( قرآن 13/73 ).

معنی کلمه غصه در فرهنگ معین

(غُ صِّ ) [ ع . غصة ] (اِ. ) ۱ - آن چه در گلو گیر کند و فرو نرود. ۲ - اندوه گلوگیر.

معنی کلمه غصه در فرهنگ عمید

۱. حزن، اندوه.
۲. [قدیمی] آنچه در گلوگیر گیر کند.
* غصه خوردن: (مصدر لازم ) غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن.
* غصه داشتن: (مصدر لازم ) =* غصه خوردن
* غصه دادن: (مصدر متعدی ) کسی را اندوهگین ساختن.

معنی کلمه غصه در فرهنگ فارسی

حزن، اندوه، اندوه گلوگیر
( اسم ) ۱ - آنچه در گلو گیر کند و فرو نرود ۲ - اندوه گلوگیر حزن .

معنی کلمه غصه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غُصَّةٍ: تردد لقمه در حلق به طوری که خورنده نتواند به راحتی آن را فرو ببرد (عبارت "طَعَاماً ذَا غُصَّةٍ " یعنی غذایی گلوگیر)
معنی بَاخِعٌ: هلاک کننده از فرط غصه
ریشه کلمه:
غصص (۱ بار)
گلوگیر. آنچه در حلق ماند راغب گوید: «الغصّهة: الشجاة التی یغصّ بها الحلق» شجاة چیزی است مثل استخوان و غیره که در گلو ماند یعنی: غصه چیز گلوگیری است که حلق با آن گرفته و بسته شود . راستی در نزد ماعقوبتها، آتش، طعام گلوگیر و عذاب دردناکی هست. در نهج البلاغه خطبه 5 فرموده: «هذا ماءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ یَغُصُّ بِها آکِلُها» خلافت آبی متغیر و لقمه‏ایست که خورنده با آن گلوگیر شود. این کلمه در کلام‏اللَّه فقط یکبار یافته است.

معنی کلمه غصه در ویکی واژه

غصة
آن چه در گلو گیر کند و فرو نرود.
اندوه گلوگیر.

جملاتی از کاربرد کلمه غصه

بیقین یاوه شده است اندر آب گشته بوالقاسم ازین غصه کباب
ز غصه شد جگرم خون چو مشک و می‌ترسم که گر نفس زنم از غصه بوی خون آید
قدم دایم ز بار غصه خم بی چو مو محنت کشی در دهر کم بی
آنکه از بخشش او رشک برد حاتم طی و آنکه از کوشش او غصه خورد رستم زال
و زان پس غصه ها بر غصه خوردن به هر ساعت ز غم صد بار مردن
گفت: اول که زنم مرد افسوس خوردم. اما بعد فکر کردم متوجه شدم که او از ازل بی‌جان بوده و صورت و شکلی هم نداشته‌است و از لوث ماده نیز پاک بوده‌است. در طول یک دوره آشفتگی که اسمش حیات و زندگی است. این ماده به وجود آمده و شکل گرفت و این صورت جان پیدا کرد و به صورت زن درآمد. حال که کارها بر عکس شده‌است یعنی تغییر و تبدیل انجام شد و این صاحب جان بی‌جان شد و این صاحب صورت ترک صورت گفته و نابود شده دیگر باید غصه بخورم؟ و سرگذشت زن من عین فصول سال است که می‌آیند و می‌روند و پابرجا نیستند و همان‌طور که بر آن‌ها افسوس نباید خورد بر مرگ زن من نیز نباید افسوس خورد و اگر افسوس بخورم از حقیقت تقدیر جاهل مانده‌ام.
اصغر ایمانیان پس از بازنشستگی مدتی اجاره‌نشین بود و سپس آپارتمانی در خیابان کریمخان تهران خریداری کرد. گفته می‌شود تمام دارایی وی هنگام مرگ آپارتمانی ۱۲۰ متری در غرب تهران بوده‌است. گفته می‌شود که ایمانیان دوران بازنشستگی‌اش را صرف رسیدگی به گرفتاری‌های اطرافیان می‌نمود (به دلیل همین ویژگی از دوران جوانی و دانشکدهً افسری لقب «اصغر غصه خور» را یدک می‌کشید). او هیچ‌گاه حاضر به مصاحبه با رسانه‌های داخلی و خارجی نشد.
غصه خط یا غم خالت خورم بین که شد این دل به چه ها مبتلا
از غصه ها که می خورد از سروقد هردم چنار دست به داور برآورد
سر همیزد ز غصه بر دیوار از غم هجر آن چنان دلدار
هی‌گو در سالن‌های سینما «راوی» شده بود. در زمان سینمای صامت، یک «راوی» کنار اکران فیلم، رو به تماشاگران می‌ایستاد، ماجراها و گفتارهای فیلم را برای تماشاگران تعریف می‌کرد، تا آن‌ها راحت‌تر داستان فیلم را دنبال کنند. با رشد فنی سینما و رواج فیلم‌های ناطق، این حرفه به خطر افتاد، و راویان سینماها بیکار شدند. هی‌گو از درد و غصه خودکشی کرد.
در میان کشتگان و اسرای عثمانی‌ها بسیاری از سرداران بزرگ و پاشایان عثمانی به خوردند. ایرانیان پس از گریز عثمانیان لشکر غنی آن‌ها را غارت نمودند. چغال اوغلی پس از گریز از جنگ از غصه جان سپرد و سردار پیروز ایران، الله وردی خان گرجی به شیراز بازگشت تا در بهار سال آینده با لشکری مجهز به اردوی شاه عباس بپیوندد، اما مقرر شد که چهار هزار تن از ملازمان او نزد شاه عباس باقی بمانند.
همه در غصه و در تاب و عشاق به سوی طره پرتاب رفتند
گر نیارم درد خویش امروز گفت قصهٔ این غصه و این سوز گفت