معنی کلمه صبار در لغت نامه دهخدا
صبار. [ ص َب ْ با ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدا.
صبار. [ ص ُ ] ( ع اِ ) صُبّار. تمرهندی است :
مرا کرد محموم صداع خمار
رسان ساقیا آن شراب صبار.میرنظمی ( از فرهنگ شعوری ج 2 ص 160 ).رجوع به تمر هندی شود.
صبار. [ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِ صُبرَة. رجوع به صبرة شود.
صبار. [ ص ِ ] ( ع اِ ) سربند شیشه و مانند آن. ( منتهی الارب ). سداد. ( اقرب الموارد ).