شواظ

معنی کلمه شواظ در لغت نامه دهخدا

شواظ. [ ش ِ / ش ُ ] ( ع اِ ) زبانه آتش بی دود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). شعله آتش. ( غیاث ). مارج. لهب. زبانه. زبانه آتش. ( مهذب الاسماء ). || دود آتش. || حرارت آتش. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گرمی آفتاب. ( منتهی الارب ): اصابنی شواظ من الشمس. ( اقرب الموارد ). || شدت و تیزی شهوت جماع. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دشنام. ( منتهی الارب ). || بانگ و فریاد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || حرارت صبح. || شدت عطش. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) مشاوظة. همدیگر را دشنام دادن. ( منتهی الارب ). مشاتمة. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه شواظ در فرهنگ معین

(شُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - شعلة آتش که بی دود باشد. ۲ - حرارت آتش یا آفتاب . ۳ - فریاد و دشنام .

معنی کلمه شواظ در فرهنگ عمید

۱. زبانۀ آتش، شعلۀ آتش که بی دود باشد: خلق بد دوزخ است و نار غضب / قهر و دیوانگی شواظ و لهب (اوحدی: ۵۰۴ ).
۲. حرارت آتش یا آفتاب.
۳. فریاد.
۴. دشنام.

معنی کلمه شواظ در فرهنگ فارسی

مشاوظه همدیگر را دشنام دادن .

معنی کلمه شواظ در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شُوَاظٌ: شعله بیدود آتش - شعله سبز رنگ بدون دودی که از آتش برمیخیزد
معنی عَلَیْکُمَا: برشما دو گروه (در عبارت "یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ " و منظور از دو گروه انسانها وجنیان می باشد)
ریشه کلمه:
شوظ (۱ بار)
«شُواظ» ـ به گفته «راغب» در «مفردات» و «ابن منظور» در «لسان العرب» و بسیاری از مفسران ـ به معنای شعله های بی دود آتش است، و بعضی آن را به معنای زبانه های آتش که از خود آتش به ظاهر بریده می شود و سبز رنگ است، تفسیر کرده اند; و در هر حال، این تعبیر اشاره به شدت حرارت آن است.
شواظ: شعله ور و زبانه آتش که دود ندارد. (راغب) . طبرسی فرموده: شواظ زبانه سبزی است که از آتش جدا می‏شود. نحاس را دخان و مس مذاب گفته‏اند ضمیر «عَلَیْکُما» به ثقلان (جنّ و انس) راجع است یعنی: بر شما زبانه‏ای از آتش و دود فرستاده می‏شود یکدیگر را دفع آن یاری نتوانید کرد. این کلمه در قرآن فقط یکبار یافته است.

معنی کلمه شواظ در ویکی واژه

شعلة آتش که بی دود باشد.
حرارت آتش یا آفتاب.
فریاد و دشنام.

جملاتی از کاربرد کلمه شواظ

خلق بدد و زخست و نار غضب قهر و دیوانگی شواظ و لهب
یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ، قرأ ابن کثیر شواط بکسر الشین و الآخرون بضمها و هما لغتان و هو اللهب المتاجج الذی لا دخان فیه. و النحاس الدخان لا لهب معه و قیل النحاس الصفر المذاب یصبّ علی رؤوسهم. قرأ ابن کثیر و ابو عمر وَ نُحاسٌ بکسر السین عطفا علی النار و قرأ الباقون برفعها عطفا علی الشواظ و قیل النحاس المهل و هو دردی الزیت، فَلا تَنْتَصِرانِ ای لا تقدران علی الامتناع مما یعمل بکما و لا یکون لکما ناصر من اللَّه.