معنی کلمه سود در لغت نامه دهخدا
مرا امروز توبه سود دارد
چنان چون دردمندان را شنوشه.رودکی.سخن کاندرو سود نه جز زیان
نباید که رانده شود بر زبان.ابوشکور.تکاپوی مردم بسود و زیان
بتا و مگر هر سویی تازیان.ابوشکور.کیست کش وصل تو ندارد سود
کیست کش فرقت تو نگزاید.دقیقی.بتن جامه بدرید و زاری نمود
همی گفت از این کار ناری چه سود؟.فردوسی.که بازاریان میوه دانند سود
کدیور بود مرد کشت و درود.فردوسی.گاه توبه کردن آمد از مدایح وز هجی
کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی.منوچهری.نتوانیم که از ماه و ستاره برهیم
ز آفتاب و مهمان سود ندارد هربی.منوچهری.دل برد و مرا نیز بمردم نشمرد
گفتار چه سود است که ورغ آب برد.فرخی.مایه نگاه می باید داشت و سود طلب کرد. ( تاریخ بیهقی ). عاقبت کار بازنمودیم سود نداشت. ( تاریخ بیهقی ). گرد عالم گشتن چو سود پادشاه ضابط باید. ( تاریخ بیهقی ).
وام دم توست و بدین سود نیست
خویش دهی باز همی جز کلام.ناصرخسرو.بیداریت آن روز ندارد پسرا سود
دستت نگرد چیز مگر طاعت و کردار.ناصرخسرو.هر آن کس که نادان و بی رأی و بن
نه در کار او سود، نی درسخن.اسدی.همه کس پی سود باشد دوان
نخواهد کسی خویشتن را زیان.اسدی.نه از او میوه خوب و نه سایه
نه از او سود خوش نه سرمایه.سنایی.اگر حاتم سخی بوده چه سودت دارد ای خواجه
تو حاتم گرد یک چندی بنه حاتم ستایی را.سنایی.بیچاره سوگند میخورد و سود نداشت. ( کلیله و دمنه ). که زیان دیگران را دیده باشد و سود تجارب ایشان برداشته. ( کلیله ودمنه ).
چو او بمیرد آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم.