دخترک

معنی کلمه دخترک در لغت نامه دهخدا

دخترک. [ دُ ت َ رَ ] ( اِ مصغر ) دختر کوچک. دخترچه. دختربچه کودک. مادینه خردسال :
تو چو یکی زنگی ناخوب و پیر
دخترکان تو همه خوش و شاب
زادن ایشان ز تو ای گنده پیر
هست شگفتی چو ثواب از عقاب
تا تو نیایی ننمایند هیچ
دخترکان رویکها از حجاب.ناصرخسرو.بخواست دخترکی خوبروی گوهر نام.( گلستان ). || آن دختر. ( یادداشت مؤلف ). دختر معهود. || ( اِ مرکب ) دوشیزگی و بکارت. ( لغت محلی شوشتر ). رجوع به دخترگی شود.
- دخترک نه دخترک ؛ این ترکیب را بدختران باکره در مقام تنبیه او گویند هر گاه قصوری از او در حرکات و سکنات و نشست و برخاست صادر شود. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ).

معنی کلمه دخترک در فرهنگ عمید

دختر کوچک، دخترچه، دختره.

معنی کلمه دخترک در فرهنگ فارسی

دختر کوچک

جملاتی از کاربرد کلمه دخترک

از فیلم‌های وی می‌توان به فریادی در شب، بگیر و تکانشان بده، مرا ستاره کن، تو و من، دخترک رام‌نشده و گناه هارولد دیدلباک اشاره نمود.
گویی ز بعد ما چه کنند و کجا روند فرزندکان و دخترکان یتیم ما
فیلم روایتگر داستان دخترکی خردسال به نام بهاره است که مادر او پس از تعطیل شدن مدرسه، به دلیل نامشخصی، برای بردن او از مدرسه نیامده است، و او پس از مدتی انتظار تصمیم می‌گیرد که به تنهایی به سمت خانه حرکت کند که در راه گم می‌شود.
دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب روشن نموده شهر به نور جمال خویش
نیز زنی را دید که آراسته، روز عید بیرون گشته است. گفت: این زن برون آمده تا بینندش نه آن که بیند. دخترکی را دید که کتاب می آموخت، گفت: زهری است که زهر می نوشاند.
اشک دخترک گل ملی کشور فیجی است.
گرگیرش پس از مهمانی شام پدرش، مستقیم به خانهٔ یالمار می‌رود. یالمار به گرگیرش اعتراف می‌کند که هدویگ بزرگ‌ترین لذت و بزرگترین درد زندگی اوست چون دخترک کم‌کم‌ دارد بینایی‌اش را از دست می‌دهد. خانوادهٔ یالمار قسمتی از آپارتمان را نشان می‌دهند که در آنجا از حیوانات مختلفی مثل خرگوش و کبوتر نگهداری می‌کنند. عزیزترین این حیوانات، یک مرغابی وحشی است که نجاتش داده‌اند. این مرغابی با شلیک هاکون ورله زخمی شده که اتفاقاً بینایی او هم رو به افول است. شلیک او به بال مرغابی اصابت کرده و مرغابی به ته دریاچه رفته تا خودش را غرق کند اما سگ ورله مرغابی را بیرون کشیده است. مرغابی به‌شدت زخمی بوده اما ایکدال‌ها از او پرستاری کرده‌اند و حالا سالم است.
تا تو نیائی ننمایند هیچ دخترکان رویَک‌ها از حجاب
صحنه پایانی فیلم که از تأثیر گذارترین صحنه‌های آن نیز است همراه با شنیده شدن صدای آواز دخترکان و دویدن آنها در اطراف پیکر بی جان لورنزو در حالی که زن جوان هم معصومانه دست در دست پیکر مرده او دارد به پایان می‌رسد.
و هم در صحاح است که عایشه روایت می کند که من کودک بودم لعبت بیاراستمی چنان که عادت دختران است. چند کودک دیگر به نزدیک من آمدندی. چون رسول (ص) درآمدی کودکان باز پس گریختندی. رسول (ص) ایشان را به نزدیک من فرستادی. یک روز کودکی را گفت که چیست این لعبتها؟ گفت، «این دخترکان من اند.» گفت، «این چیست بر این اسب؟» گفت، «پر و بال است.» رسول (ص) گفت، «اسب را بال از کجا بود؟» گفت، «نشنیده ای که سلیمان را اسب بود با پر و بال؟» رسول (ص) تبسم کرد تا همه دندانهای وی پیدا شد. و این از بهر آن روایت می کنم تا معلوم شود که قرایی کردن و روی ترش داشتن و خویشتن از چنین کارها فراهم گرفتن از دین نیست، خاصه با کودک و با کسی که کاری کند که اهل آن باشد و از وی زشت نبود. و این خبر دلیل آن نیست که صورت کردن روا بود که لعبت کودکان از چوب و خرقه بود که صورت تمام ندارد که در خبر است که بال اسب از خرقه بود.
شاخ انگور کهن دخترکان زاد بسی که نه از درد بنالید و نه برزد نفسی
از فیلم‌هایی که وی در آن‌ها نقش داشته‌است، می‌توان به قمارباز و دخترک اشاره نمود.
طاها در جست‌وجوی عشق دوران کودکی به زادگاه جنگ زده‌اش بازمی‌گردد؛ جایی که دخترک، بیست سال پیش از او خواسته بود که اسب سفید بالدار بشود.
از فیلم‌های وی می‌توان به دخترک رام‌نشده اشاره نمود.
وز چه پدید آورد این زال را؟ جز که ازین دخترکی با جمال
یک روز چو بگذشت به ره دخترکی دید مانند سگ عوعو زد و آهنگ قمرکرد
از فیلم‌ها یا مجموعه‌های تلویزیونی که وی در آن‌ها نقش داشته است، می‌توان به پل واترلو و قمارباز و دخترک اشاره نمود.
دخترکی سن دهش ناتمام ناشده در خانهٔ شویش مقام
روایت‌ست که ختم رسل رسول عرب به مکه دخترکی داشت نام او زینب
یغما در سال‌های شاعری‌اش بر خیلی‌ها عاشق شد و می‌گفت که بدون عشق، شاعر، از سرودن باز می‌ماند. او نیز روایت می‌کرد که عامل ترک اعتیادش، عشوهٔ جوانانهٔ دخترکی سفید چادر و زیباروی بوده است. آن طور که صفورا می‌گفت و می‌گوید یغما چه در آن سال‌های جوانی، چه پس از ازدواج و چه در دورهٔ حیات ادبی، همیشه بر چهره‌ها‌ و زلف‌های زیبا عاشق می‌شد و این عشق‌ها گویا مهمترین انگیزهٔ سرایِش اشعارش بوده است.