دخالت

معنی کلمه دخالت در لغت نامه دهخدا

دخالت. [ دَ / دِ ل َ ] ( از ع ، اِمص ) داخل شدن. مداخله کردن. این مصدر را در فارسی از «دخل ، یدخل » عربی بقیاس «خجالت » و مانندهای آن ساخته اند و در عربی بجای آن «مداخلة» مستعمل است. ( فرهنگ فارسی ). درآمدن. درآمدن در کاری. درآمدن مرد در آن کار که کار او نباشد. مداخله. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به توسط شود.

معنی کلمه دخالت در فرهنگ معین

(دِ لَ ) [ ع . دخالة ] (مص ل . ) مداخله کردن .

معنی کلمه دخالت در فرهنگ عمید

داخل شدن در امری یا در کار کسی.

معنی کلمه دخالت در فرهنگ فارسی

داخل شدن درامری یاکارکسی
( مصدر ) داخل شدن مداخله کردن این مصدر را در فارسی از ( دخل یدخل ) عربی به قیاس ( خجالت ) و جز آن ساختهاند و بجای آن در عربی ( مداخله ) مستعمل است

معنی کلمه دخالت در فرهنگستان زبان و ادب

{interference} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] اقدامات یک دولت نسبت به دولت دیگر به قصد تأثیر بر رفتار وی که گاه مستلزم اِعمال زور یا تهدید به اِعمال زور با ایجاد سازوکاری برای مهار یا اجبار است

معنی کلمه دخالت در ویکی واژه

دخالة
مداخله کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه دخالت

نسخ شد آئین ستم گستری هیچ دخالت نکند لشکری
اشراقیان اما آن کسان اند که آینه ی ضمیر از هر نقش چنان زدوده داشتند که انوار حکمت از لوح جان استاد بدون دخالت عبارات و اشارات بجان ایشان میتافت.
به نخواهد گشت هرگز کار دیوان عدالت تا که دارد امجدالسلطان در آن مسند دخالت
در روی نمای بیرونی این ساختمان سردیس ۲۶ شخصیت جهانی، به ترتیب قدمت تاریخی نصب شده که به وجهی به صورت مستقیم و غیر مستقیم در شکل‌گیری صنعت «پست» دخالت داشته‌اند. سردیس نفر اول، به عنوان بنیان‌گذار پست در جهان، متعلق به داریوش هخامنشی است.