دانش

دانش

معنی کلمه دانش در لغت نامه دهخدا

دانش. [ ن ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از دانستن. دانست. ( فرهنگ نظام ). عمل دانستن. دانندگی. دانائی. علم و فضل و دانستن چیزی باشد. ( برهان ). درایت. فقاهة. فقه. فضل. ادب. ( صراح ). علم . حکمت. ( زمخشری ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). حصول علم ثابت ، و در مراتب ، پژوهش است یعنی رفتن بطرف علم آنگاه شناسایی است یعنی نزدیک شدن به آن و سپس دانش است یعنی علم ثابت.ادراک. درک. شعر. شعور. وقوف. آگاهی. اطلاع. معرفت. شناسایی. شطس. بصر. بجدة. ( منتهی الارب ) :
دانش و خواسته است نرگس و گل
که بیکجای نشکفند بهم.شهید بلخی.دانش اندر دل چراغ روشن است
وز همه بد بر تن تو جوشن است.رودکی.دانش بخانه اندر و در بسته
نه رخنه یابم و نه کلیدستم.ابوشکور.بکار آور آن دانشی کت خدیو
بداده ست و منگر بفرمان دیو.ابوشکور.سپاه اندک و رای و دانش فزون
به از لشکر گشن بی رهنمون.ابوشکور.و از همه ملوک اطراف بزرگترست بپادشاهی... و دوست داری دانش. ( حدود العالم )...
شمارش ندانست کردن کسی
وگر چند بودیش دانش بسی.فردوسی.چو جاماسپ آن تخت را بنگرید
بدید از در دانش او را کلید.فردوسی.چو دیدار یابی بشاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن.فردوسی.سخن هرچه گویم همه گفته اند
بر باغ دانش همه رفته اند.فردوسی.توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود.فردوسی.تو بر مایه دانش خود مایست
که بالای هر دانشی دانشیست.فردوسی.ازین برشده تیزچنگ اژدها
بمردی و دانش که یابد رها.فردوسی.وگر شاهی آسان تر از بندگیست
بدین دانش تو بباید گریست.فردوسی.اندر میزد با خرد و دانش
واندر نبرد با هنر بازو.فرخی.دلی که رامش جوید نیابد او دانش
سری که بالش جوید نیابد او افسر.عنصری.خرد بیخ او بود و دانش تنه
بدو اندرون راستی را بنه.؟ ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).هر بنده که خدای او را خردی روشن عطا داد... و با آن خرد دانش یار شود بتواند دانست که نیکوکاری چیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 98 ). آنچه فراز آمد ترا بمقدار دانش خود بازنمودم. ( تاریخ بیهقی ).

معنی کلمه دانش در فرهنگ معین

(نِ ) [ په . ] (اِمص . ) علم ، معرفت .

معنی کلمه دانش در فرهنگ عمید

۱. علم: ز دانش به اندر جهان هیچ نیست / تن مرده و جان نادان یکی ست (اسدی: ۱۷۵ ) نبشتن به خسرو بیاموختند / دلش را به دانش برافروختند (فردوسی: ۱/۳۷ حاشیه ).
۲. (اسم ) [قدیمی] عقل، خرد.

معنی کلمه دانش در فرهنگ فارسی

( میرزا ) حسین ( خان ) اصفهانی دانشمند و شاعر ایرانی ( و. ۱۲۸۶ - ف. آنکارا ۱۳۶۲ ه. ق . ) وی در کشور عثمانی ( اغلب در استانبول و گاه در آنکارا ) اقامت داشت . دانش تالیفاتی بسیار دارد که غالب آنها بترکی عثمانی است از جمله (( سر آمدان سخن ) ) در ترجمه احوال ۱۵ تن از شاعران بزرگ ایران از رودکی تا حافظ ( ترکی ) با منتخبی از اشعار آنان رباعیات خیام شامل ۳۹۶ رباعی منسوب بخیام با ترجمه آنها بترکی ترجمه ۱۵ قصه از لافونتن .
دانستن، عمل دانستن، دانندگی، دانایی، فضل
( اسم ) علم معرفت .
از نامهای ترسایان

معنی کلمه دانش در فرهنگ اسم ها

اسم: دانش (پسر) (فارسی) (تلفظ: dāneš) (فارسی: دانش) (انگلیسی: danesh)
معنی: علم، معرفت، آگاهی، شعور، خرد، دانایی، اندیشه، فرهنگ، مجموعه ی اطلاعات یا آگاهی ها درباره ی یک پدیده که از طریق آموختن، تجربه یا مطالعه به دست می آید، مجموعه اطلاعات یا آگاهی هایی که از طریق آموختن، تجربه، یا مطالعه به دست می آید

معنی کلمه دانش در دانشنامه عمومی

دانش یا معرفت ( به انگلیسی: Knowledge ) آشنایی، آگاهی، یا درک فرد یا چیزی مانند حقایق، اطلاعات، شرح یا مهارت ها است که از طریق تجربه یا آموزش از طریق ادراک، کشف یا یادگیری به دست می آید. علم دانش شناسی، با سه عنصر داده، اطلاعات و دانش سر و کار دارد. به عبارت دیگر، دانش شناسی به بحث و بررسی پیرامون دانش و عناصر سازنده آن، یعنی داده و اطلاعات می پردازد.
در یونان باستان، سقراط، سپس افلاطون و پس از او، ارسطو، به مخالفت با آرای پیشینیان پرداخته و اصول و قواعدی را به منظور مقابله با مغالطات، درست اندیشیدن و سنجش استدلال ها تدوین کردند.
در قرن پانزدهم میلادی، پژوهشگران در سراسر اروپا و خاورمیانه، قفسه های غبار گرفتهٔ ساختمان های قدیمی را جستجو کردند و دست نوشته های یونانی و رومی را پیدا کردند. در نتیجه، نوشته های باقی مانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون، سیسرو، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید. مطالعهٔ این آثار، دانش نو نام گرفت. در آن زمان، ضمن احیای علاقه به نوشته های کلاسیک، به ارزش های فردی نیز توجه شد. این گرایش، انسان گرایی نام گرفت؛ زیرا طرفداران آن، به جای موضوعات روحانی، بیش از هر چیز، مسایل انسانی را در نظر گرفتند. انسان گرایی نیز مثل رنسانس، از ایتالیا ظهور کرد.
در رنسانس، گالیله، فیزیک ( علم طبیعت ) را از الهیات ( علم فراطبیعت ) مستقل دانست. از آن پس، تکیه گاه فیزیک، صرفاً خرد انسان بود. گالیله می گفت  :
حقیقتِ طبیعت، همواره در برابر چشمان ماست. اما، برای فهم این حقیقت باید با زبان ریاضی آشنا بود. زبان این حقیقت، شکل های هندسی، یعنی دایره، بیضی و مثلث … است.
پس از آن، جریان فکری اصالت عقل، تحت تأثیر افکار افلاطون، توسط ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی، رنه دکارت که پدر فلسفه جدید لقب گرفته، به وجود آمد. دکارت، خرَد بشری را به جای کتاب مقدس، سنت پاپ، کلیسا و فرمانروا قرار داد. دکارت، با این کار خویش، سوژه بزرگی آفرید. یکی دیگر از اندیشمندان این جریان فکری، لایبنیتز ( ۱۶۴۶–۱۷۱۶ ) فیلسوف، ریاضیدان و فیزیک دان آلمانی است. او نخستین کسی بود که میان حقایق ضروری ( منطقی ) و حقایق حادث ( واقعی ) تمایز روشنی قائل شد. بعد از جدا شدن راسل و جی. ای. مور از ایده آلیست ها و با پیگیری ویتگنشتاین که شاگرد راسل بود، اثبات گرایی شکل گرفت و تا دهه ۱۹۲۰ میلادی در اتریش، این جریان فکری ادامه داشت. طبق نظرات ایشان، فقط معرفتی، معنادار و مطابق با واقع است که تحقیق پذیر تجربی باشند. به قول آگوست کنت، پدر پوزییتویسم، چون گزارههای متافیزیکی قابل تجربه حسی نیستند، فلذا غیر علمی بوده و مربوط به تاریخ هستند. این جریان فکری، توسط اعضای حلقه وین تأسیس شد و فلسفه ای را که به وجود آوردند که پوزیتیویستم منطقی نام نهاده شد.

معنی کلمه دانش در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:بزرگ نیا، محمد (مشهد ۱۲۸۱ـ تهران ۱۳۴۷ش)
دانش (نشریه). طبق منابع موجود، اولین روزنامه ی تخصصی زنان، به مدیریت خانم دکترکحال و سردبیری ع. صفوت در تهران. کحال دختر میرزا محمد حکیم باشی جدیدالاسلام همدانی بود. از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست جز این که طبابت (چشم پزشکی) را در همدان نزد مبلغان مسیحی آموخته و به نظر برخی نام کوچکش معصومه بوده است. این نشریه از 10 رمضان ۱۳۲۸ق به صورت هفتگی منتشر می شد.
در صفحه ی اول روزنامه اهداف آن این گونه ذکر شده بود: "روزنامه ای است اخلاقی، علم خانه داری، بچه داری، شوهرداری، مفید به حال دختران و نسوان و به کلی از پلتیک و سیاست مملکتی سخنی نمی راند." در شماره های بعدی مسلک نشریه "تربیت نسوان و دوشیزگان و تصفیه اخلاق زنان" معرفی شده است. در سرمقاله ی شماره ی اول، به حقوق و برتری مادری، اخلاقمند شدن مادران و امکان تحصیل علوم جدید از طریق روزنامه ها توسط زنان بزرگسال" اشاره شده و در آخر اضافه شده است: "خانم هایی که سواد خواندن ندارند، بر آقایان محترم فرض است که این جریده را برای آنها هر هفته بخوانند تا آنها نیز از این فیض محروم نمانند، بلکه همین معنی سبب شود که تحصیل سواد نیز بفرمایند." این روزنامه،با وجود این که اولین تجربه ی زنان در روزنامه نگاری بوده، تا حدود زیادی در برآورده ساختن اهدافی که در ابتدای انتشار، به آنها اشاره شده بود، موفق عمل کرد و در شناساندن زنان به اجتماع، گام های مؤثری برداشت که از این جهت قابل توجه است.
دانش پس از 30 شماره با اعلام یک وقفه ی دو ماهه در رجب ۱۳۲۹، بار دیگر منتشر نشد. مجله در 8 صفحه ی قطع رحلی و با چاپ سنگی منتشر می شده است. این نشریه علاوه بر تهران و شهرستان ها در کشورهای دیگر نیز توزیع شده. جز چهار شماره ی نخست که در آنها نام ع. صفوت به عنوان سردبیر نشریه ذکر شده در هیچ کدام شماره های دیگر اسمی از همکاران احتمالی کحال نیامده است. پاورقی های دانش ترجمه ی داستان های غربی بوده که از هویت مترجمان این مطالب هم نشانی نیست.
منابع
زنان مودب، بنفشه حجازی؛ انتشارات قصیده سرا و آشیان: 1396 کانون بانوان، مریم فتحی؛ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران: 1383 کارنمای زنان کارای ایران، پوران فرخزاد؛ قطره: 1381

معنی کلمه دانش در ویکی واژه

دانش (جمع دانش‌ها)
اسم مصدر دانستن
چگونگی آگاهیدن از چیزی با استفادن از یه نوعْ استدلال: بهتره پیش از اقدام دانشش را بکسبی (کسب کنی).
(رایانش) فرایند کسبیدن (کسب) آگاهی از یک مجموعه اطلاع‌.
مجموعه اطلاعات یا آگاهی‌ها درباره یک پدیده که از طریق آموختن، تجربه، یا مطالعه بدست می‌آید؛ علم؛ آگاهی: در دانش و آنگهی راستی ..... گرین دو نیابی، روان کاستی (شاهنامه)
سخن بگو، صحبت‌ کن، حرف بزن.

جملاتی از کاربرد کلمه دانش

ز دانش مبادا دل شاه دور که با نور به دیده با دیده نور
بدون شرع و دانش گر بدین ره پی سپر گردی همه دزدان دین یابی همه غولان جان بینی
که بندهٔ دانش‌اند این هر دو زیراک ز بهر دانش آباد است گیهان
یکی ز آن دو کس بود دانش قرین همی کرد شکر جهان آفرین
به نام و نشان بود آن مرد رای یکی دانش افروز پاکیزه رای
چو دانشور این در معنی بسفت بگفت این کز این به محال است گفت
گر نه عقلی چون پدید آری کژی از راستی ؟ ور نه جانی چون کنی پنهان دانش آشکار ؟
سه نوع است در باغ دانش وفا که آن هر سه باشد در اهل صفا
تا چاک زنی مرقع چرخ بر دوش فکن ردای دانش
رنگ دانش ز شناسایی من ریخته اند لب گشودن سخن آخر غماز من است