داردار
معنی کلمه داردار در فرهنگ معین
معنی کلمه داردار در فرهنگ عمید
* داردار کردن: (مصدر لازم ) [عامیانه] دادوفریاد کردن، سروصدا راه انداختن.
۱. صبر کردن، درنگ کردن.
۲. جنگ و هیاهو.
معنی کلمه داردار در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه داردار
عقل از بهر هوسها دارداری می کند زود چشمش را ببند و بهر او تو دار زن
خدمتِ شمس حق و دین یادگارت ساقیا باده گردان، چیست آخر داردارت ساقیا ؟
حقیقت بود ودید یار دارد نمودش این چنین برداردارد
صبحدم ناگه چو با تکبیر بگشادی عنان خاست از هر سو خروش گیر گیر و داردار
سراپایش همه دیداردارد چنین شرح و بیان گفتار دارد
ز وصل جان جان دیداردارم از ان دیدار من اسرار دارم
با داردار وعده وصلت رسید صبر هجران دو چشم بسته و بر دارم آرزوست
هزاران جان پاک نامداران فدای خلوت بیدارداران
بزن گوئی چو تو دلدار داری کنون خوشخوش دل بیدارداری
هم برین فن داردارش میکند وز ره پنهان شکارش میکند