جنیب

معنی کلمه جنیب در لغت نامه دهخدا

جنیب.[ ج َ ] ( ع اِ ) اسب کتل. ج ، جنائب ، جَنَب. || ( ص ) فرمان بردار. ( منتهی الارب ). هر مطیع و فرمانبردار. || غریب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ). || دور و بعید. || نوعی از خرمای جید. || دردمندپهلو، گویند: رجل جنیب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه جنیب در فرهنگ فارسی

اسب کتل یا فرمان بردار یا غریب

معنی کلمه جنیب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جنیب اسب یدک می باشد.از آن در باب طهارت استفاده شده است.
جنیب به چارپایی همچون اسب اطلاق می‏شود که سواره نظام در میدان جنگ آن را یدک می‏کشد تا در مواقع‏ لزوم از آن استفاده کند.
احکام جنیب
در اینکه جنیب جزو سلب (وسائل شخصی مقتول در جنگ که از آنِ قاتل است) به شمار می‏رود یا نه، اختلاف است. برخی گفته‏اند: در صورتی که افسار آن در دست رزمنده باشد جزو سلب محسوب می‏گردد «۲»

جملاتی از کاربرد کلمه جنیب

به هر جانب که طوف اندیش بودی جنیبت کش هزاران بیش بودی
روز هیجا که زهر سوی کنند سرکشان، میل جنیبت رانی
ای آسمان جنیبه کش کبریای تو وی آفتاب پرتوی از نور رای تو
ز حد بیستون تا طاق گَرا جنیبت‌ها روان با طوق و هرا
روح القدس خریطه‌کش او در آن طریق روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
چو نتوانست ازو دل را جدا کرد جنیبت راند و دل بر جا رها کرد
دهر حرون رام اوست زانکه جنیبت گشش طوق بر انجم فکند داغ بر ارکان نهاد
آورندش پس جنیبتهای خاص وز کرامتها دهندش اختصاص
رفتندی چون شدی ره اندیش گوران چو جنیبتش پس و پیش
از جنیبت فرو گشاید ساخت آینه بر عذار بندد صبح