خروار

معنی کلمه خروار در لغت نامه دهخدا

خروار. [ خ َرْ ] ( اِ مرکب ) توده چیزی که بقدر بلندی جسم خر، یا آنکه چیزی که در بار بقدر برداشتن خر باشد یعنی خر آنرا تواند برداشت ، یا آنکه «وار» دراصل بار بوده بقلب اضافت یعنی بار خر و بدین تقدیر باری که معتاد برداشتن خر باشد، یا آنکه خر بمعنی کلان و خربار بمعنی بار کلان ، پس در این صورت در هر دو اخیر بار بمناسبت قرب مخرج به واو بدل کرده اند. ( آنندراج ). تنگ. ( فرهنگ اسدی ). در حاشیه برهان قاطع آمده است : از: «خر» + «وار» ( بار )، بار یک خر، باری که خر تواند برداشت ، تنگبار. ( ناظم الاطباء ) :
درم بار کردند خروار شست
هم ازگوهر و جامهای نشست.فردوسی.که گوید فزون زین بگنج تو نیست
همان مانده خروار باشد دویست.فردوسی.که بردی بخروار تا خان خویش
بر خرد فرزند و مهمان خویش.فردوسی.همانا که خروار و پانصدهزار
بود نقره ناب و زرّ عیار.فردوسی.نکوتر از گهر نابسوده صد خروار.فرخی.بیا تا ببینی شکفته عروسی
که زلفین و عارض بخروار دارد.ناصرخسرو.گر بخروار بشنوند سخن
بگه کارکرد خروارند.ناصرخسرو.میوه چون بَاندک باشد بدرختی بر
بی مزه ماند در برگ بخروارش.ناصرخسرو.کمینه خدمت هر یک ز تنگه صد بدره
کهینه هدیه هر یک ز جامه صد خروار.مسعودسعد.منصب مطَلب که هر کجا هست
هر خرواری همان دو تنگست.انوری.جهاندار در وقت آن دستبوس
ببخشیدشان چند خروار کوس.نظامی.چو بازرگان صد خروارقندی
چه باشد گر بتنگی در نبندی ؟نظامی.زآن گنجهای نعمت و خروارهای مال
با خویشتن بگور نبردند خردلی.سعدی.بارها دیده ام که خواجه خروارخروار وی را زر می دادند. ( مجالس سعدی ). خادم را گفتم تا درازگوش بگیرد با او بکنار آب حرام کام رفتیم ویک خروار خاشاک مسجد آوردیم و در مسجد انداختیم. ( بخاری ).
- امثال :
خروار نمک است مثقال هم نمک است .
دو لنگه یک خروار ، نظیر: چه علی خواجه چه خواجه علی.
|| بسیار. فراوان. زیاد. بمقدار زیاد. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
آنچه بخروار ترا داده اند
با تو نه مکیال بجا نه قفیز.

معنی کلمه خروار در فرهنگ معین

(خَ ) (اِ. ) ۱ - آن مقدار بار که بر پشت خر حمل کنند. ۲ - واحدی است برای وزن .

معنی کلمه خروار در فرهنگ عمید

۱. واحد سنتی اندازه گیری وزن، برابر با مقدار باری که یک خر می توان حمل کند.
۲. واحد اندازه گیری وزن، برابر با ۳۰۰ کیلوگرم.
۳. [قدیمی] مقدار زیاد.
۴. (صفت ) خرمانند، مانند خر، شبیه خر: نیک نگه کن به تن خویش دَر / باز شو از سیرت خروار خویش (ناصرخسرو: ۱۷۸ ).

معنی کلمه خروار در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مقدار باریک خر . ۲ - مقیاسی است برای وزن . توضیح طبق قانون مصوب ۱۳٠۴ ه .ش . یک خروار ( با ۳٠٠٠ ٠٠٠ درهم ) ۳٠٠ کیلوگرم . ولی طبق معمول یک خروار ۱٠٠ من تبریز ۲۹۷/٠٠ کیلوگرم ۶۵۴/۶۴ پوندانگلیسی . ۳ خروار یک تن کوتاه ( تقریبا ) ۱۹۶۳/۹۲ پوندانگلیسی . ۷/۲ خروار یک تن ( تقریبا ) ۲۲۹۱/۲۴ پوندانگلیسی .

معنی کلمه خروار در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خروار، از واحدهای بزرگ محلیِ اندازه گیری وزن و سطح در کشورهای فارسی زبان است. خروار بزرگ ترین واحد وزن بین اوزان ایرانی تا پیش از ورود مقیاس های جدید وزن کردن (براساس مقیاس های جهانی) محسوب می شود.
درباره ریشه واژه خروار دو رأی وجود دارد: یکی آن که خروار مقدار باری است که خر بتواند بردارد یا به قدر بلندی خر باشد و دیگر آن که در این واژه، «خر» نه به معنای چهارپا بلکه به معنای «بزرگ» است. بر این اساس، خروار به معنای بار (وار) بزرگ خواهد بود. این آرا شاید به قرینه وجود واژگانی در زبان عربی باشد که آن ها نیز بر حمل مقداری معیّنی از بار به وسیله یک چهارپا دلالت دارند (وِقْر به معنای مقدار بار یک استر و وِسْق به معنای مقدار بار یک شتر) (همچنین، واژه حِمْل در زبان عربی به معنای مقدار بار حمل شده به وسیله شتر بوده و مقدار آن نیز به کمابیش مانند خروار بوده است).
مقدار وزن خروار
به دست آوردن مقدار واقعی وزن خروار با توجه به پیچیدگی اوزان محلی ایران، بسیار مشکل است. خروار به عنوان یک واحد بزرگ وزن عمومآ از تعدادی «مَن» تشکیل می شده که مقدار آن در نواحی مختلف ایران متفاوت بوده است. نوسان وزن من در نقاط مختلف ایران و همچنین متفاوت بودن مقدار خروار برحسب جنسی که وزن می شد (مثلا برنج و گندم رجوع کنید به جدول) بر پیچیدگی موضوع افزوده است. عمدتآ یک خروار صد منِ تبریز بوده است، اما اختلاف بین من تبریز با یکی دو نام دیگر، باعث درهم آمیختگی شده است. بر این اساس یک خروار برابر با ۱۰۰ منِ دیوان، ۵۰ منِ شاه و ۲۵ منِ ری (کوچک) بوده است. این نوشته جمال زاده که هر منِ شاه دو برابر منِ تبریز است و دیگر نوشته های او که اندازه من تبریز، شاه و ری کوچک را براساس مثقال آورده نشان می دهد منِ تبریز همان منِ دیوان موردنظر قائم مقامی بوده و براساس محاسبه هر مثقال برابر ۶۳ر۴ گرم، مقدار هر خروار معادل ۲۹۶ کیلوگرم است. این میزان به دیگر وزنهایی که برای خروار در نظر گرفته شده، بسیار نزدیک است.
مقدار خروار بر حسب نقاط مختلف
اما مقدار خروار بر حسب کاربرد آن در نقاط مختلف، گوناگون بوده است. هر خروار براساس محاسبه من تبریز در استرآباد برابر ۲۶۶ کیلوگرم، در گیلان و مازندران بین ۱۳۲ تا ۱۴۵ کیلوگرم و در افغانستان برابر ۵ر۵۶ کیلوگرم بوده است.
وزن خروار در گذشته
...

معنی کلمه خروار در ویکی واژه

آن مقدار بار که بر پشت خر حمل کنند.
واحدی است برای وزن.

جملاتی از کاربرد کلمه خروار

تشریف من ز جبّه و دستار کم مباد گر مستحقّ غلّه به خروار نیستم
از نیشکر است این قلم شعر نویسم کز سیروی این شعر چو خروار شکر ماند
در پی شکایت شیروانی، دولت در سال ۱۳۲۴ به جای املاک سمیرم علیا، روستای خیرآباد ورامین را به او واگذار کرد، در حالی که این روستا در سال ۱۳۲۳ مبلغ ۱۵۲۴۵ تومان نقد، ۳۱۲ خروار گندم، ۲۰۲ خروار جو، ۶۸۲ خروار کاه، بیست خروار پنبه خشک و معادل شصت هزار تومان صیفی‌جات درآمد داشته و بیش از پانصد هزار تومان قیمت داشته است. دکتر مصدق که در آن زمان نماینده تهران در مجلس شورای ملی بود، به این واگذاری اعتراض و علیه محمود بدر وزیر دارایی اعلام جرم کرد.
به خروار انگشت بر سر زدند بفرمود تا آتش اندر زدند
ز صندوق و خزینه چند خروار همه آکنده از لؤلؤی شهوار
عشقست با رخ تو به خروارها مرا با این همه که ظلم به خروار می‌کنی
می خرامی و نمک از تو فرو می ریزد قدمی نه که خرم از تو به خروار نمک
اسدالله همت یار متولد ۱۳۴۳ از ولسوالی خروار ولایت لوگر افغانستان است. وی دارای مدرک تحصیلی ماستر/کارشناسی ارشد در رشته طب/پزشکی است.
اسدالله همت یار (زاده: ۱۳۴۳ ولسوالی خروار، ولایت لوگر) سیاست‌مدار افغانستانی و نماینده مردم لوگر در دوره پانزدهم مجلس نمایندگان افغانستان است.
در سال ۱۲۸۲ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند شده‌بود عارف نیز با غزل‌های خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد. پس از استبداد صغیر در مطبوعات نوشته‌های انتقادی منتشر می‌کرد. از جمله در تیر ۱۲۹۴ در روزنامه ارشاد اعلانی چاپ کرد و در آن نوشت که حاضر است با دلایل و اسناد مدلل ثابت کند که دوازده هزار خروار غله ظرف دو سال در انبار تقلب شده‌است و مستلزم شد که هرگاه نتوانست این ادعا را ثابت کند، اقل مجازات او تیرباران باشد. ضمن اینکه حاضر هست انبار را با ماهی سیصد تومان و ضمانت یک نفر تاجر معتبر که خود وزارت مالیه ضمانت او را بپذیرد.
جهان‌افروز دلبندی چه دلبند به خرمن‌ها گل و خروارها قند
مرا شهابی گر هجو کرد صد خروار نیافت خواهد پاسخ ز لفظ من تنگی
چو سالار این هفت خروار کوس برآورد بانگ از گلوی خروس
زشلتوک ریگان که خروارها گرفتی به مکر و فسون بارها