مکیال

معنی کلمه مکیال در لغت نامه دهخدا

مکیال. [ م ِ ] ( ع اِ ) پیمانه. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ). پیمانه و هر چیز که بدان پیمانه کنند. ج ، مکاییل. ( ناظم الاطباء ). آنچه بدان پیمانه کنند. مِکیَل. مِکیَلة. ( از اقرب الموارد ) : لاتنقصوا المکیال و المیزان انی اریکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط.( قرآن 84/11 ). و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط ولاتبخسوا الناس اشیأهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین. ( قرآن 85/11 ). کیل و وزن و مکیال و میزان راست دارید. ( کشف الاسرار ج 3 ص 525 ). ناصرالدین جوابی فراخورنفاق و زور و غرور او بنوشت و هم بدان مکیال صاعی چند فراپیمود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 147 ).
به روز حشرکه فعل بدان و نیکان را
جزا دهند به مکیال نیک و بد پیمای
جریمه گنهت عفو باد و توبه قبول
سپیدنامه و خوش دل به عفو بار خدای.سعدی.|| آنچه بدان چیزی را سنجند. مقیاس. وسیله سنجش. معیار : تا بعد از این مدت حکیم مطلق و فیلسوف اعظم ارسطاطالیس این نقد را به قسطاس منطق بسخت و به محک حدود نقد کرد و به مکیال قیاس بپیمود تا شک و ریب از او برخاست. ( چهار مقاله ص 11 ). || ربع صاع. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه مکیال در فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِ. ) پیمانه .

معنی کلمه مکیال در فرهنگ عمید

پیمانه.

معنی کلمه مکیال در ویکی واژه

پیمانه.

جملاتی از کاربرد کلمه مکیال

و قال (ص): «ما نقص قوم المکیال و المیزان الّا سلّط اللَّه علیهم الجوع.
سحر همیشه پی روزیانه دارانش ز آفتاب برون آرد از بغل مکیال
به قدر جود خود ار سیم و زر بپیماید به عرض ارض و سماوات بایدش مکیال
غنچه از میزان یاقوتی زر لعلی کشد لاله از مکیال لعلی، سیم پیمایی کند
گزاف کار سخای تو از میان بر دست مدنقی ترازوی و زحمت مکیال
کمال تو ننهد پای در تصور عقل وگر زمانه به پیمایدش دو صد مکیال
کیل من، درد عشق مکیال است ناله در استخوان من، نال است
صاحب مکیال المکارم، پدر وی (میرزا عبدالرزاق موسوی)، داماد (سید مرتضی موحد ابطحی) و فرزندش (سید محمد فقیه) امام جماعت این مکان بوده‌اند.
هزاران‌ گردون آنرا نه بس بود میزان هزار دریا این را نه بس بود مکیال
اینست جواب این سؤال که کردیم مر احوال را با فروع و سخته بمیزان حکمت و بمکیال قیاس.