خبث

معنی کلمه خبث در لغت نامه دهخدا

خبث. [ خ ُ ] ( ع مص ) زنا کردن با زن کسی. حرام آمیختن. به ناپاک با زنی هم آغوش شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || لواط کردن. با پسران جفت شدن. با امردان درآمیختن. || بلایه و گربز گردیدن مرد. گربزشدن. زیرک شدن. بد شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( تاج العروس ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( لسان العرب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || پلید شدن. ناپاک شدن. ضد طیب. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از البستان ) ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط )( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ).
خبث. [خ ُ ] ( ع اِمص ) زنا. آمیزش حرام. ناپاک درآمیختگی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از البستان ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || لواطه ؛ درآمیختگی مرد با مرد. || گربزی.زیرکی. || کید. مکیدت. غدر. ( ناظم الاطباء ). || ناخوشی. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || کینه. بدخواهی. دشمنی. || ظلم. بیرحمی. || خیانت. ( از ناظم الاطباء ). || بدگویی. ( از آنندراج ) :
بکام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم.حافظ.پیر یک رنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود.حافظ.گوچو من در صف مستان منشین
خبث اصحاب نمی باید کرد.سنجرکاشی.در سپاس همه بگشاده زبانم واله
خبث این طایفه را از ره دیگر کردم.درویش واله هروی. || پلیدی. ناپاکی . آلایش. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از البستان ) ( از تاج العروس ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : پشت زمین را از خبث شرک ایشان پاک گردانید. ( از کلیله و دمنه بهرامشاهی ).
خبث ما را بارگاه قدس دور افکند از انک
خوک را محراب اقصی برنتابد بیش ازین.خاقانی.ابوالفتح والی مولتان بخبث نجلة و فساد دخلة و رجس اعتقاد و قبح الحاد موصوف و معروف بود. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 26 ).
زآنکه خبث ذات او بی موجبی
هست سوی ظلم و عدوان جاذبی.

معنی کلمه خبث در فرهنگ معین

(خ َ بَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) پلیدی ، نجاست . ۲ - (اِ. ) جرمی که از فلزات پس از گ د اختن آن ها در کوره باقی ماند. ۳ - چیزی که از آن فایده ای برده نشود.
(خُ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - پلیدی ، ناپاکی . ۲ - بدذاتی ، بدسرشتی .

معنی کلمه خبث در فرهنگ عمید

۱. جرمی که پس از گداختن فلزات در کوره باقی می ماند.
۲. (اسم مصدر ) پلیدی، نجاست.
۱. = خباثت
۲. بدگویی.

معنی کلمه خبث در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) پلید شدن . ۲ - ( اسم ) پلیدی ناپاکی بدگهری بدسرشتی . ۳ - بدخواهی دشمنیکینه ورزی.
ناپاک نجس

معنی کلمه خبث در دانشنامه آزاد فارسی

خَبَث
اصطلاحی در فقه. به نجس هایی اطلاق می شود که بدن انسان به آن آلوده و با شستن زایل می شود، مانند خون. در معنای عام تر، به هر آنچه طبع آدمی نمی پسندد و از خوردن آن می پرهیزد، خبث گویند، مانند حشرات؛ اما در فقه همان معنای نخست مراد است. طهارت بدن از خبث، به خودی خود واجب نیست، اما به جهت امری دیگر مانند نماز خواندن، طواف کردن یا ورود در مساجد واجب می شود. سید مرتضی معتقد بود که خبث با آب مضاف چون آب هندوانه نیز زایل و بدن انسان بدان طاهر می شود. مراد از اَخْبَثان در فقه ادرار و مدفوع انسان است.

معنی کلمه خبث در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] خبث در لغت به معنای ناپاکی و پلیدی و در مقابل طیب است .
و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لا یخرج الاّ نکدا؛ سرزمین پاک رستنیش به اذن خداوندگارش بروید، و آن که پلید و ناپاک است جز اندک نروید .
امیرالمؤمنین (ع) : «انّما انتم اخوان علی دین الله ، ما فرّق بینکم الاّ خبث السرائر و سوء الضمائر» : شما مسلمانان ـ از نظر دین خدا و طبق قانون اسلام ـ برادر یکدیگر می باشید، چیزی جز ناپاکی درونها و بدی نیتها شما را از یکدیگر جدا نساخته است .
امام سجّاد (ع) : «الذنوب التی تردّ الدعاء : سوء النیّه و خبث السریرة» : گناهانی که موجب می شوند دعا مردود گردد و به اجابت نرسد عبارتند از : بدی نیت و ناپاکی درون .
رسول الله (ص) : «سیأتی علی امتی زمان تخبث فیه سرائرهم و تحسن فیه علانیتهم طمعا فی الدنیا ...» : روزگاری بر امت من فرا رسد که به هدف دستیابی به دنیا درونهاشان پلید و برونهاشان آراسته و زیبا باشد . «شوم الدار ضیقها و خبث جیرانها» : نحوست خانه تنگی آن و ناپاکی همسایگانش می باشد .
[ویکی الکتاب] معنی خَبُثَ: ناپاک است
تکرار در قرآن: ۱۶(بار)
(بر وزن قفل) ناپاکی. پلیدی. سرزمین پاک و رئیدنش به اذن پروردگارش می‏روید و سرزمینیکه پلید و ناپاک است نباتش نمی‏روید مگر کم. راغب، خبیث را ناپسند معنی کرده ناپسندیی که در اثر پلیدی است . در مجمع ذیل آیه 267: بقره گوید: خبیث نقره و آهن همان است که بعد از گداختن از نقره و آهن جدا می‏شود، اصل آن ردائت (پلیدی) است . علی هذا خبیث آن است که ناپاک، پلید و تنفّر آور باشد اعمّ از انسان و کلام و قانون و طعام و غیره و ضدّ آن طیّب است که به معنی پاک و دلچسب است . * مراد از خبیثات و خبیثین زنان و مردان ناپاک است . آیه شریفه بعد از آیات زنا و لعان و افک واقع شده گویا مراد آن است که مردان و زنان پاک به حکم ایمان از این نسبتها به دور اند و برای آن‏ها مغفرت و روزی خوش آیند هست. بقیّه سخن در «طیّب» است . و اینکه فرموده: زنان پاک برای مردان پاک و زنان ناپاک برای مردان ناپاک‏اند گویا منظور انس و تمایل و الفت است زیرا میان پاکان یک نوع کشش معنوی هست که به یکدیگر تمایل می‏کنند چنانکه با همجنس پرواز. در مجمع از امام باقر و صادق صلوات اللّه علیهما نقل است که فرمودند: این آیه نظیر آیه «اَلزّانِیَةُ لا یَنْکِحُ اِلّا زانِیَةً اَوْ مُشْرِکَةً وَ الزّانِیَةُ لا یَنْکِحُها اِلّا زانٍ اَوْ مُشْرِکٌ» است از قرآن مجید به دست می‏آید اهل ایمان و عمل، طیّب و اهل کفر و فساد خبیث اند. و فرق خبیث و طیّب در انسان، با ایمان و عمل و عدم آن دو است. * طیّبات هر چیز پاک و دلچسب و خبائث هر چیز پلید و تنفّر آور است. آیه شریفه در وصف حضرت رس.ل صلی اللّه و علیه و آله و سلم است و دلیل آن است که هر پاکیزه در اسلام حلال و هر پلید حرام است، ظاهراً در خارج از نصّهای خاص که مبیّن حلال و حرام اند می‏شود به عموم آیه استناد کرد به عبارت دیگر در چیزهائی که راجع به آنها حکم استنباط نمود بقیّه مطلب را در لفظ «طیّب» مطالعه کنید. کلمه کفر و شرک گفته‏اند چنانکه کلمه طیّبه را در آیه ما قبل کلمه توحید. ولی می‏شود گفت: مراد از آن عموم شرک و قانونهای غیر طبیعی و کلمات ناحق باشد و مراد از کلمه طیّبه خلاف آن. رجوع شود به «طیّب».
[ویکی اهل البیت] خُبث. خبث در لغت به معنای ناپاکی و پلیدی و در مقابل طیب است .
و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لا یخرج الاّ نکدا؛ سرزمین پاک رستنیش به اذن خداوندگارش بروید، و آن که پلید و ناپاک است جز اندک نروید .
امیرالمؤمنین (ع): «انّما انتم اخوان علی دین الله ، ما فرّق بینکم الاّ خبث السرائر و سوء الضمائر»: شما مسلمانان ـ از نظر دین خدا و طبق قانون اسلام ـ برادر یکدیگر می باشید، چیزی جز ناپاکی درونها و بدی نیتها شما را از یکدیگر جدا نساخته است .
امام سجّاد (ع): «الذنوب التی تردّ الدعاء: سوء النیّه و خبث السریرة»: گناهانی که موجب می شوند دعا مردود گردد و به اجابت نرسد عبارتند از: بدی نیت و ناپاکی درون .
رسول الله (ص): «سیأتی علی امتی زمان تخبث فیه سرائرهم و تحسن فیه علانیتهم طمعا فی الدنیا ...»: روزگاری بر امت من فرا رسد که به هدف دستیابی به دنیا درونهاشان پلید و برونهاشان آراسته و زیبا باشد . «شوم الدار ضیقها و خبث جیرانها»: نحوست خانه تنگی آن و ناپاکی همسایگانش می باشد .

معنی کلمه خبث در ویکی واژه

پلیدی، ناپاکی.
بدذاتی، بدسرشتی.
پلیدی، نج
جرمی که از فلزات پس از گ د اختن آن‌ها در کوره باقی ماند.
چیزی که از آن فایده‌ای برده نشود.

جملاتی از کاربرد کلمه خبث

هرکسی دین و ملّتی دارد خبث و افساد، دین و ملّت موش
طعمه‌اش خوردند و نیشش می‌زدند خبث از یاران و خویشش می‌زدند
زر به آتش دهی خبث سوزد زر صافی ترا بیفروزد
از شدت خبث‌، جمله را ردکرد بنواخت به علم ضربتی محکم
چه غم از منقصت بی هنران زانک بخبث رفعت و رتبت ارباب هنر کم نشود
سر و سینه کوتاه و زانو دراز ز خبث اندر آن سینه بنهفته راز
آمدم با حدیث موش که او کرد خبث درون خویش اظهار
آنچه کردی بیش و کم ازخبث طیب جمع گردد بر تو بی شک عنقریب
زین بوته ی پراز خبث و غش گریز ازانک خوش نیست در بلای سرب مانده کیمیا
جمله قرآن شرح خبث نفس‌هاست بنگر اندر مصحف آن چشمت کجاست