خاک
معنی کلمه خاک در لغت نامه دهخدا

خاک

معنی کلمه خاک در لغت نامه دهخدا

خاک. ( اِ ) یکی از عناصر اربعه است و به عربی تراب خوانند. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 369 ) ( فرهنگ جهانگیری ). بر طبق رأی قدماء طبیعت آن سرد و خشک است و آنها می پنداشتند که طرز قرار گرفتن عناصر بترتیب زیر است : ابتداء کره ٔخاک است بر روی آن کره آب و بر روی کره آب کره هوا و بر روی کره هوا کره آتش قرار دارد و برای این شکل قرار گرفتن عناصر بر رویهم دلائلی اقامه می کردندکه در کتب جغرافی و طبیعیات ایشان آن دلائل مفصلاً مندرج است. اَثلَب. اَدقَع. اَوکَح. بَری ̍. تُراب. تَرباء. ( منتهی الارب ). تُربه. تَریب. تَوراب. تَورَب. تیراب. تیرب. ثَری ̍. ( دهار ). جَبوب. جول. جیلان. ( منتهی الارب ). حصاصاء. ( قطر المحیط ). حَصحاص. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). دَقاع. دَقعاع. دِقعِم. دیجور. رَغام. شَیام. شیام. صَعید. عِثیَر. عفاء. عَفَر. غَبَر. غَول. کَثباء. کَثکَث. کَفر. کِلمِح. کِلحِم. کیموح. هَیَّبان. ( منتهی الارب ) : و آن مردگان در آن چهار دیوار بماندند سالیان بسیار و جمله بریزیدند و خاک شدند. ( ترجمه تفسیر طبری ).
شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید
کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید.رودکی.بهار آمد و خاک شد چون بهشت
بروی زمین بر هوا لاله کشت.فردوسی.مگر یار باشدت یزدان پاک
سر جادوان اندر آری بخاک.فردوسی.به پیشش بغلطید وامق بخاک
ز خون دلش خاک همرنگ لاک.عنصری.بغراخان چون کارش قرار گرفت فرمان یافت و با خاک برابر شد. ( تاریخ بیهقی ).
زین سپس خادم تو باشم و مولایت
چاکر و بنده و خاک دو کف پایت.؟هرچه بخاک دهی از خاک بازیابی.( قابوسنامه ).گر در شوی بخانه اش برخاکت
شمشاد و لاله روید و سیسنبر.ناصرخسرو.جانت خاک است و خرد تخم گل و لاله
خاک را تخم گل و لاله کند رنگین.ناصرخسرو.گر بسر خاک خواهی کرد ناچار ای پسر
آن به آیدکان ز خاکی هر چه نیکوتر کنی.ناصرخسرو.خاک بر سر مرا نباید کرد
نبود خاک مر مرا در خورد
خاک بر سر کند شهی که ورا
نبود در زمانه حکم روا.سنائی.خاک یابی ز پای تا زانو
خانه ای را که دو است کدبانو.

معنی کلمه خاک در فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - رویة زمین که باعث رویاندن نباتات می شود، تراب . ۲ - مملکت ، کشور. ۳ - گور، قبر، گورستان . ۴ - چیز بی قدر ، ~ بر سر شدن کنایه از: سخت بی نوا شدن ، دچار رویدادی بسیار غم انگیز شدن . ، به ~افتادن کنایه از: زبون شدن . ، به ~ افکندن ک

معنی کلمه خاک در فرهنگ عمید

۱. مواد ریز حاصل از خرد شدن سنگ ها که به طور فراوان سطح کرۀ زمین و بسیاری از کرات دیگر را پوشانده است.
۲. زمین.
۳. کشور.
۴. [مجاز] قبر، گور.
۵. پودر، خاکه: خاک قند.
۶. گردوخاک: خاک فرش.
۷. [قدیمی] یکی از عناصر اربعه.
۸. (صفت ) [قدیمی، مجاز] بی مقدار، بی ارزش.
* خاک برگ: خاکی که با برگ های پوسیده مخلوط کرده و در گلدان یا باغچه می ریزند.
* خاک چینی: = چینی
* خاک رس: (زمین شناسی ) = رس
* خاک سرخ: نوعی خاک به رنگ سرخ که دارای مقدار زیادی اکسید آهن است.

معنی کلمه خاک در فرهنگ فارسی

آنچه طبقه ظاهری مین راتشکیل میدهد، زمین وکشور
( اسم ) ۱ - آنچه که بخشی از سطح کر. زمین را پوشانده موجب رویاندن نباتات شود تراب . ۲ - زمین . ۳ - مملکت کشور . ۴ - قبر گور . ۵ - فروتن متواضع سلیم النفس . ۶ - چیز بی قدر و قیمت بکار نیامدنی .

معنی کلمه خاک در دانشنامه عمومی

خاک ( به انگلیسی: Soil ) مخلوطی از مواد معدنی، مواد آلی، گازها، مایعات و ارگانیسم ها است که در کنار هم حیات را امکان پذیر کرده اند. خاک ها منبع حیاتی بیشتر مواد غذایی ما هستند. با توجه به ارتباط مستقیم خاک با گیاهان و درختان، مدیریت پایدار خاک یک اولویت طبیعی برای بخش کشاورزی و جنگل داری است. خاک همچنین سایر خدمات مهم اکوسیستم مانند تصفیه آب و چرخه مواد مغذی، تنظیم آب و هوا و جلوگیری از سیل را ارائه می دهد. مدیریت پایدار خاک برای تولید مواد غذایی در صنایعی مانند آبزی پروری و ماهی گیری و همچنین برای بخش های محیط زیست و بهداشت از اهمیت بالایی برخوردار است. بدنه خاکی کره زمین که پدوسفر خوانده می شود، چهار وظیفه اصلی دارد:
• محیطی برای رشد گیاهان است .
• محیطی برای جمع آوری، تأمین و تصفیه آب است.
• اصلاح کننده دمای هوا است.
• زیستگاه ارگانیسم ها است.
در عوض همه این عوامل در کنار هم خواص خاک را تغییر می دهند.
پدوسفر با سنگ کره، آب کره، اتمسفر و زیست کره در تماس است. خاک شامل ترکیب یک فاز جامد از مواد معدنی و آلی ( زمینه خاک ) و یک فاز متخلخل است که این فاز متخلخل گازها ( اتمسفر خاک ) و آب ( محلول خاک ) را نگه می دارد. به همین دلیل دانشمندان خاک، آن را به عنوان یک سیستم سه - فازی جامد - مایع - گاز در نظر می گیرند.
بیشتر خاک ها، چگالی توده خشکی بین ۱٫۱ تا ۱٫۶ گرم بر سانتیمتر مکعب دارند، در حالیکه چگالی توده متراکم ذرات آن خیلی بیشتر و در حدود ۲٫۶ تا ۲٫۷ گرم بر سانتیمتر مکعب می باشد.
تشکیل خاک ها به گذشت زمان، مقاومت سنگ اولیه یا سنگ مادر، آب و هوا، فعالیت موجودات زنده و بالاخره توپوگرافی ناحیه ای که خاک در آن تشکیل می شود بستگی دارد.
علوم خاک دو شاخه اصلی مطالعه دارد: ادافولوژی و پدولوژی. ادافولوژی تأثیر خاک بر موجودات زنده را بررسی می کند. پدولوژی بر شکل گیری، توصیف ( مورفولوژی ) و طبقه بندی خاک ها در محیط طبیعی آنها تمرکز دارد.
خاک ابتدا به کندی به صورت سنگ تشکیل می شود و بعد بر اثر فرسایش و قرار گرفتن در نزدیکی سطح زمین به صورت ذرات ریز ( ماده منشأ ) در می آید. مواد آلی هم با مواد غیر آلی ( ذرات سنگ، مواد معدنی و آب ) مخلوط می شوند تا خاک تشکیل شود.
خاک (روستا). خاک ( به ترکی آذربایجانی: Xok ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان کنگرلی واقع شده است. خاک ۴٬۹۰۴ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه خاک در فرهنگ معین
معنی کلمه خاک در فرهنگ عمید
معنی کلمه خاک در فرهنگ فارسی
معنی کلمه خاک در دانشنامه عمومی
معنی کلمه خاک در دانشنامه آزاد فارسی

معنی کلمه خاک در دانشنامه آزاد فارسی

خاک (soil)
پوشش سست کرۀ زمین، حاصل از شکستن سنگ و مواد آلی در حال فساد. خاک سنگ بستر زمین را می پوشاند و از مواد معدنی، مواد آلی، معروف به گیاخاک، مشتق از گیاهان و موجودات تجزیه شده، موجودات زنده، هوا و آب تشکیل شده است. خاک ها، بر حسب آب و هوا، مواد اصلی، ریزش باران، وضع سنگ بستر ناحیه و نسبت مواد آلی متفاوت اند. خاک شناسی علم مطالعۀ خاک هاست. خاک را بر حسب رخسارۀ خاک، یعنی برش عرضی عمود از سطح زمین به سمت سنگ بستری که خاک روی آن قرار دارد، توصیف می کنند. رخسارۀ خاک به لایه هایی معروف به ترازها (افق ها) تقسیم می شود. تراز آ یا روخاک سطحی ترین لایه است که عمدتاً از گیاخاک، موجودات زنده، و مواد معدنی تشکیل می شود. بیشتر مواد محلول از این لایه به سمت تراز پایین ب، شسته می شوند. تراز ب یا زیرخاک لایه ای است که بیشتر مواد غذایی در آن قرار دارد و غنی از مواد معدنی رسی است. تراز پ لایه ای متشکل از مواد ساییده شدۀ اصلی در قاعدۀ خاک است. دو نوع خاک اصلی عبارت اند از پوزول و خاک سیاه (چرنوزم). نوع اول در جنگل های مخروطیان، که بارش بیش از تبخیر صورت می گیرد، فراوان تر است. تراز آ در این خاک مرکب از لایۀ بسیار نازکی از مواد آلی است که گیاخاک فقیری را پدید می آورد. تجزیۀ برگ های سوزنی طولانی است و بارش نسبتاً زیاد موجب شست وشوی مواد معدنی شده، به موازات آن مواد غذایی به سمت پایین تر خاک شسته می شوند. خاک سیاه در علفزارها یافت می شود که تبخیر از بارش بیشتر است. تراز آ در این خاک، به سبب وجود لایۀ ضخیم تر بازمانده از علف های مرده در سطح خاک، دارای گیاخاک غنی است. مواد معدنی و رطوبت به سبب تبخیر به سمت بالاتر آمده، و ترازهای ب را ترک می کند، و تراز آ غنی می شود. میزان مواد آلی خاک بسیار متغیر و در برخی از خاک های نواحی بیابانی صفر است. میزان مواد آلی در تورب زارهاتقریباً ۱۰۰ درصد است. خاک بر نوع کشت و کار نواحی خاص تأثیر می گذارد. خاک های سبکی که به خوبی زهکشی شده باشند، برای کشت و زرع مطلوب اند، و خاک های سنگین رسی مراتع حاصل خیز پدید می آورند.

معنی کلمه خاک در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خاک، به مواد ناپیوسته پوشاننده قسمتهای زیادی از زمین گفته می شود که از احکام آن در بابهای طهارت، صلات، و اطعمه و اشربه سخن گفته اند.
← خاک و تطهیر ولوغ سگ
...

معنی کلمه خاک در ویکی واژه

نام عمومی مواد ناپیوسته‌ای که روی بیشتر قسمت‌های زمین را می‌پوشاند و حاصل خُرد شدن سنگ‌ها و پوسیدن مواد آلی در طول زمانی دراز است و گیاهان می‌توانند در آن رشد کنند. بهاریست خرّم در اردیبهشت/ همه خاک عنبر همه زرّ خشت «فردوسی»
رویه زمین که باعث رویاندن نباتات می‌شود، تراب.
مملکت، کشور یا منطقه.
گور، قبر، گورستان.
چیز بی قدر.
خاک بر سر شدن کنایه از: سخت بینوا شدن، دچار رویدادی بسیار غم انگیز شدن.
به خاک افتادن کنایه از: زبون شدن.
به خاک افکندن کنایه از: شکست دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه خاک

آشفته زخاک میکشان است هم خاک شوم چنانکه بودم
دیده از پیری غبار آورده یا شمع نگاه می‌فشاند خاک بر سر در عزای زندگی؟!
طبق افسانه‌ها وی در رشته‌کوه سلیمان درگذشت و به خاک سپرده شد.
چون هلالی، دوش بر خاک درش جا کرده ام شاید ار امروز جا بر اوج گردونم کنید
بس لاله ها که بر دمد آخر زخاک ما زین داغها که بر دل سوزان نهاده ایم
سر و تن خاک پای او گردد دل و جان هم فدای او گردد
عرشی به طناب عرش زد دست خاکی به نشیب خاک پیوست
بر درگهش که فرق فلک خاک خاک اوست دهر کهن به پهلوی دربان نو نشست
افتادگی گزین که ازین خاکدان پست شبنم به آفتاب ازین بال وپر رسد
تا خاک از درنگ به پستی بود شهیر تا آسمان ز سیر به رفعت بود سمر
خاک به چشم کام جو در طلب هوای دل باد به دست آرزو در طلب هوای دل