معنی کلمه حنین در لغت نامه دهخدا
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.منوچهری.خواجه اندر آتش درد و حنین
صد پراکنده همی گفت اینچنین.مولوی.|| ناله ناقه که از بچه جدا شود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).ناله شتر ماده که از بچه جدا شود. ( آنندراج ). || بسیار گریه. ( منتهی الارب ). بسیاری گریه. ( آنندراج ). شدت بکاء. ( اقرب الموارد ). || سبکی نشاط. ( منتهی الارب ). طرب. ( اقرب الموارد ). || نعره طرب از اندوه باشد یا خوشی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || حِنّین. اسم جمادی الاولی و آخره است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ، احنه ، حنون ، حنائن. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) نیک طرب کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آرزومند شدن و مایل گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و به الی متعدی شود. مشتاق شدن زن بسوی فرزند خود. ( ناظم الاطباء ). || نالیدن ناقه از جدائی بچه خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بانگ کردن کمان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
حنین. [ ] ( اِ ) نیمتنه پیشواز. ( فرهنگ نظام قاری ) :
مائیم به جامه خانه دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام.نظام قاری.که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه
بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم.نظام قاری.با چکمه ای حنین تواضع نمود گفت
دوریم گر بتن ز حضورت مقصریم.نظام قاری.از جامه کز برآمد و از روی آستر
شد جبه با حنین و مرقع همان که هست.نظام قاری.و ناقصانی چند چون حنین بمثال بخیه سقرلاط بر روی کار آمده اند.( نظام قاری ص 131 ). نیمتنه و حنین و قباچه از قصوری که دارند منفعلند. ( نظام قاری ص 145 ).
حنین. [ ح ِن ْ نی ] ( ع اِ ) حَنین. اسم است جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و لام نیز آید. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَحِنّه ، حنون ، حنائن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به حَنین شود.
حنین. [ ح ُ ن َ ] ( اِخ ) نام موزه دوزی که از اهل دانش بود. اعرابیی موزه حنین را قیمت کرد و نخرید. حنین در غضب شد و از کوچه ٔدیگر رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و پیش رفته موزه دیگر را در راه وی انداخت و کمین کرده بنشست. اعرابی موزه نخستین را دید و گفت : اگر موزه دیگر به این می بود، می گرفتم. چون پیش رفت موزه دیگر را در راه افتاده یافت از شتر فرودآمد و زانوی شتر ببست و برای گرفتن موزه اول برگشت. حنین فرصت کرده شتر را درربود اعرابی به آن دو موزه حنین بخانه خودبرگشت. ( غیاث ) ( آنندراج ). نام موزه دوزی [ کفش دوزی ]از اهل حیره است که درباره وی مثلی زده شده است : رجع بخفی حنین و این مثل را برای کسی زنند که از سفر خود ناامید بازگردد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).