حراقه

معنی کلمه حراقه در لغت نامه دهخدا

حراقه. [ح ُ ق َ ] ( ع اِ ) زرگری. ( دُزی ). || سوخته ٔچقماق. || آنچه باقی مانده باشد از جامه ٔسوخته. ( منتهی الارب ). || شعله. ( غیاث ). || آنچه در هنگام خواندن افسونها بسوزند.
حراقه. [ ح َرْ را ق َ ] ( ع اِ ) جای سیاه زغال گران و گچ گران. || نوعی از کشتی ها که به وی نفت اندازی کنند بسوی دشمن. ج ، حَرّاقات. ( منتهی الارب ). نوعی از کشتی که بدان در دریا بسوی دشمن آتش افکنند. نوعی کشتی. کشتیهای جنگی انواع بوده است ، «شونة» که بزرگ و دارای برجها بود، و «حراقة» که دارای منجنیق بود برای پرتاب نفت سوزان بسوی دشمن و آن منجنیق «عراده »خوانده میشد و «طرادة» کشتیی بود کوچک و سریعالسیر.( تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 1 ص 161 ) :
آتشین حراقه برده گرمی از حراق چرخ
لیک بر قبه شررها از دهان انگیخته.خاقانی.امیرالمؤمنین الطایع درحراقه در روی دجله بتعزیت او تجشم فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ص 285 ). || ظرفی که نور در آن منعکس گردد. حراقه چینی ( صینی ) :
تو گفتی گردزنگار است بر حراقه چینی
تو گفتی موی سنجاب است بر فیروزه گون دیبا.فرخی.آب گوئی در چمن حراقه چینی شده ست
کاندرو چشم جهان بین از صور بندد خیال.معزی.صیقلی دیده کجا روشن کند حراقه را
باغ و مرغابی به آن گونه ست بر روی غدیر.معزی.ای بگه امتحان ز آتش شمشیر تو
گنبد حراقه رنگ سوخته حراقه وار.خاقانی.پس بفرمود تا آنجا که طوطی بود چراغی در زیر طشتی نهادند و حراقه ای چند از دیوارها درآویخت و بر بالای طارم دست آسی به حرکات مختلف میگردانید و بادبیزنی و پرویزنی بیاورد و آب بر بادبیزن میفشاند از بادبیزن و پرویزن بر مثال باد و باران می آمد و هر ساعت چراغ دان از زیر طشت بیرون گرفتندی و در محازات سطوح اجرام حراقه ها بداشتی تا شعاع چراغ از صفحات حراقه ها منعکس میشد بر مثال برق و درخش. ( سندبادنامه فارسی ص 96 ). و بعربی چنین آمده است : فامرت الجاریة ان تغطی سماءالدار بباریة ففعلت وجعلت المرآة تلوح وجه السراج فخیل الدره انه برق. ( سندبادنامه عربی ص 356 ).
|| آلتی ناری که ظاهراً برای آتش بازی و نفت اندازی بکار میرفته است :
چون همی حراقه جنبانید او
می گشادند اهل هنگامه گلو.مولوی.

معنی کلمه حراقه در فرهنگ معین

(حُ قِ یا قَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سوختة چخماق . ۲ - شعله .

معنی کلمه حراقه در فرهنگ عمید

نوعی کشتی جنگی که به وسیلۀ آن آتش و چیزهای جنگی شعله ور به سوی دشمن پرتاب می کردند.
هر مادۀ قابل اشتعال، مانند پنبه برای روشن کردن آتش.

معنی کلمه حراقه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نوعی کشتی جنگی در قدیم که از آن مواد محرقه بسوی دشمن پرتاب میشد کشتی نفت انداز . جمع : حراقات . ۲ - آینه آیینه . ۳ - شمشیر قاطع .
آتش سوزی باروت سوزی حریق

معنی کلمه حراقه در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] جایگاه و تپه ای است که حضرت ابراهیم (ع) را در زمان نمرود بر منجنیق نهادند و به آتش افکندند. امروزه فضای باز روبروی تپه به گونه ای است که گویی آثار برافروختن آتشی عظیم بر روی زمین نمایان است. این جایگاه در دهکده ای به نام (برس) در شمال حله واقع است.
راهنمای اماکن زیارتی و سیاحتی در عراق ، دکتر احسان مقدس ، نشر مشعر ، تهران ، ص 322

جملاتی از کاربرد کلمه حراقه

هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر برخوانم افسونش حراقه بجنبانم
آتشین حراقه برده گرمی از حراق چرخ لیک بر قبه شررها از دخان انگیخته
حراقه‌وار در زنم آتش به بوقبیس ز آهی که چون شراره مجزا برآورم
ببخش آلت حراقه مان که از اثرش بجان خصم بداندیش برزنیم اخگر
مرغان رمیده را فرازآر حراقه بزن صفیر برخوان
چون این تخم سعادت در زمین دل بموهبت الهی افتاد باید که آن را ضایع فرو نگذارد که ابتدا آن نور چون شرر آتش بود که در حراقه افتد اگر آن را بکبریتی بر نگیرند و بهیزمهای خشک مدد نکنند دیگر باره روی در تعزز نهد و با ممکن غیب رود.
داد فرمان تا بر آن اهریمنان انداختند ز آسمان حضرتش حراقها همچون شهاب
ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ الآیة، و ذلک انّ رسول اللَّه (ص) لمّا نزل ببنی النضیر و تحصّنوا بحصونهم، امر بقطع نخیلهم و احراقها فجزع اعداء اللَّه عند ذلک و قالوا: یا محمد زعمت انّک ترید الصّلاح! أ فمن الصلاح عقر الشجر و قطع النخل؟ و هل وجدت فیما زعمت انّه انزل علیک: الفساد فی الارض. فشقّ ذلک علی النّبی (ص) و وجد المسلمون فی انفسهم من قولهم و خشوا ان یکون ذلک فسادا و اختلفوا فی ذلک.
چو بر روی حراقه بر، کرم پیله همی رفتمی من بر آن راه منکر
استارهای سعد جهد سوی عاشقان حراقه‌شان شودز ستاره چو صد نگار