چراغی

معنی کلمه چراغی در لغت نامه دهخدا

چراغی. [ چ َ / چ ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) خادم امرد صوفیان در خانقاه. مثال :چراغی مرشد آمد؛ یعنی شاگرد و خادم مرشد آمد. رجوع به چراغ شود. || زمینی که وقف شده باشد ازبرای مسجد و اماکن متبرکه. || نذری که جهت روشنائی و اماکن متبرکه به خدام دهند. || صدقه ای که بدرویشانی دهند که در شب قدم میزنند. || پولی که به فالگو دهند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه چراغی در فرهنگ فارسی

خادم امرد صوفیان در خانقاه . یا پولی که بفالگو دهند . یا صدقه ایکه بدوریشانی دهند .

جملاتی از کاربرد کلمه چراغی

دری در جان تاریکم گشادند چراغی اندر آن درگه نهادند
رفتی و چشم روشنم از اشک حرمان تیره شد در دل چراغی داشتم آن هم به هجران تیره شد
تو فروغ صبح و من پایان روز در ضمیر من چراغی بر فروز
چراغی به گیتی فکنده فروغ ندیده رخش تیرگی از دروغ
نسیمی از گلستان خودم بخش چراغی از شبستان خودم بخش
می‌کشد استارگان را یک به یک تا که نفروزد چراغی از فلک
دل من در شب گیسوی تو ره گم کرده است مگرش روی تو در پیش چراغی دارد
سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی دل چراغی است که روشن شود از خاموشی
باد اجل بکشت چراغی که بر فلک قندیل مهر و مه ز دل روشنش گرفت
درین بساط، چراغی که از نسیم فنا به جان خویش نلرزد چراغ ایمان است
ابراهیم همت قرار بود در قطعه ۲۴ بهشت زهرا دفن شود ولی به اصرار خانواده در زادگاهش و در کنار امامزاده شاه رضا دفن شد. با این حال در (قطعه ۲۴ ردیف ۷۷ شماره ۵۲۴) بهشت زهرا و در کنار مصطفی چمران، عباس کریمی و رضا چراغی سنگ مزاری برای وی نصب شده‌است.