( حبشة ) حبشة. [ ح َ ب َ ش َ ] ( اِخ ) ابن قیس نهمی. از بنی نهم ، بطنی از همدان. اهل سیر گویند: او بطف ( کربلا ) حاضر شدو در عاشورا کشته گردید. ( تنقیح المقال ج 1 ص 250 ). حبشه. [ ح َ ب َ ش َ ] ( اِخ ) مردم حبشستان. حبشی. گروهی از سیاهان. قومی از بنی حام. گروهی از سیاهان غیر هند. ( منتهی الارب ). ج ، حُبشان. حبشه. [ ح َ ب َ ش َ ] ( اِخ ) مملکت حبشستان. حبش. مملکت سیاهان. کشور سیاهان. حبشستان. آبی سینی . اتیوپی . کشور بزرگی است در خاور آفریقا، واقع در باختر باب المندب و از کشورهای باستانی بشمار است.مرزهای کنونی : از طرف باختر محدود است به سودان و از جنوب به کنیا و از خاوربه اریتره ایتالیائی و جیبوتی و سومالی که در کنار دریای سرخ و خلیج عدن امتداد یافته اند. مساحت این سرزمین یک میلیون ویکصدوبیست هزاروچهارصد کیلومتر مربعو جمعیت آن دوازده میلیون تن است. پایتخت آن شهر آدیس آبابا است و شهرهای عمده آن هارار ، رین ، ادوا، اکسوم ، دیردئوا، گندار است. زبان ایشان ، شعبه ای از زبان سامی است. مذهب آنها مسیحی قبطی است که قدیم در مصر حکمفرما بوده است. آداب و اساطیر آنها نشان میدهد که تأسیس امپراطوری حبشه در زمان منلیک اول پسر سالومون ( سلیمان ) و ملکه سبا است. این مملکت کوهستانی است و انهار بسیار از رود آتبارا و نیل اخضر در آنجا جاری می باشد و دارای زراعت و تربیت ستور است و صادرات آن قهوه و پوست و حبوب و موم و عاج میباشد. سلسله های مختلفی درین مملکت فرمان رانده اند که نسب خود را به منلیک پسر سلیمان نبی متصل میکردند. منلیک دوم پادشاه ش ُآ در 1889 مسیحی که به نام امپراطور نجاشی تاجگذاری کرد موجب وحدت سیاسی این مملکت گردید در 1930 م. پسر راس ماکنن موسوم به هیلسلاسی به جای منلیک دوم نشست و در 1936 ایتالیا حبشه را تسخیر کرد و در 1942 از نو مستقل گردید. صاحب حدود العالم گوید: ناحیتی است مشرق وی زنگستان است و جنوبش و مغربش بیابان است و شمالش دریا و بعضی از خلیج بربری و این ناحیتی است با اعتدال و مردمانی سیاهند و کاهل و با همت بزرگ و فرمان بردارند مر ملک خویش را و بازرگانان عمان و حجاز و بحرین این جاآیند. و مستقر ملک آن شهر راسن و جای لشکر ملک شهر سوار باشد و شهر دیگر آن رین است و اندر این ناحیت زر بسیار باشد. ( از حدود العالم ). شمس الدین سامی گوید: مرزهای این کشور در ادوار تاریخ دست خوش تغییر و تحول بوده است. در اوائل دوره اسلامی کشور حبشه تا کنارهای دریای احمر امتداد داشت حتی در ازمنه اخیر که سواحل مزبور ضمیمه کشور عثمانی شده بود ایالتهای جداگانه ، به نام «حبش ایالتی » بوجود آمده بود. سپس سواحل مذکور گاه به ایالت جده و زمانی به ایالت مصر ملحق میشد و ضمناً نام حبشه از این قسمتها افتاد و در نتیجه پادشاهی حبشه از طرف مشرق و شمال تنگتر و درعوض در جانب مغرب و جنوب گشاده تر گشت تا آنجا که منطقه ٔشوای واقع در جهت جنوبی حبش با اینکه مشمول نام حبش نمیباشد با آن قسمتی از اراضی که در تحت فرمان حکومت حبش درآمده جزو همین کشور محسوب گشت و از اینرو امروز کشور حبشه در بین 6 درجه تا 15 درجه و سی ثانیه ٔعرض شمالی و 32 درجه تا41 درجه طول شرقی امتداد یافته و سرزمینی بطول قریب به 1100 کیلومتر تشکیل می دهد. و مساحت سطحش به 444200 کیلومتر مربع نزدیک است.
معنی کلمه حبشه در فرهنگ فارسی
از کشورهای افریقای شرقی بین سودان کنیا اریتره و سومالی میباشد . نجد پهناوریست بوسعت ۱۲۳۷٠٠٠ کیلو متر مربع و ۲۹۷۱٠٠٠٠ تن جمعیت دارد . پایتخت آن (( آدیس آبابا ) ) و از شهرهای مهم آن (( هارار ) ) است حبشه دارای سلطنت مشروطه بود . دین عمومی مردم مسیحیت است . در اردیبهشت ماه ۱۳۱۵ ه. ش . ( ۱۹۳۵م . ) آدیس آبابا بدست سربازان ایتالیا افتاد هیلاسیلاسی پادشاه حبشه فرار کرد . موسولینی فورا حبشه را ضمیمیه امپراتوری ایتالیا کرد اما در جنگ دوم جهانی باز هیلاسیلاسی بحبشه باز گشت و بکمک قوای متفقین حبشه مجددا استقلال یافت . محصولات کشاورزی حبشه گندم جو ارزن توتون و قهوه میباشد . دامداری ( گاو و گوسفند و بز و قاطر و اسب ) معمول است . ذخایر معدنی پلاتین طلا نقره قلع مس پنبه نسوز پتاسیم میکا سیمان نمک زغال و آهن میباشد . مملکت سیاهان اتیوپی
معنی کلمه حبشه در دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:اتیوپی
معنی کلمه حبشه در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] حبشه، سرزمینی کهن در مشرق قاره افریقا که مشتمل بر کشورهای کنونی اتیوپی، اریتره، جیبوتی و سومالی می شد. در حال حاضر بزرگ ترین بخش آن، کشور اتیوپی را تشکیل می دهد.همچنین«حبشه» به معنای جماعتی است که از قبیله واحدی نیستند و از آنجا که ملت حبشه از قبایل واحدی نبودند، به آنها «احابیش» اطلاق می شده است. ظاهراً نام حبش بر قومی در جنوب سرزمین اعراب اطلاق می شد که به قسمت غربی یمن ( تهامه) و از آن جا به افریقا رفتند و با کوشی های جنوب افریقا که در هزاره دوم قبل از میلاد از طریق حبشه به قسمت هایی که امروزه کنیا و تانزانیا خوانده می شود وارد شده بودند درآمیختند.آنان در آغاز مسیحیت به دو گروه تقسیم شدند: گروهی به زندگی مبتنی بر گردآوری خوراک و شکار ادامه دادند و گروه دیگر، که از لحاظ فرهنگی برتری داشتند، ارتفاعات را به اشغال خود درآوردند و به نگهداری دام و تا حدی کشاورزی پرداختند.هجرت های « سبئیون » در سده های ششم و پنجم قبل از میلاد را باید از جمله این مهاجرت ها دانست. با ورود سبئیون در قرن ششم قبل از میلاد، به منطقه ای در «اریتره» به نام «تعزیه» پایه های اولین دولت حبشه شکل گرفت. گفته شده اسم حبشه بر گرفته از کوهی است در یمن، به نام «حبُیش» که با ساکن شدن یمنی ها در حبشه، اسم آن بر این سرزمین نیز اطلاق شده است. پیشینه منطقه ای که این دولت در آن پایه گذاری شده، غالباً به نام حبشه اولی شناخته می شد که شامل مناطق چهارگانه «تیجری»، «امهرا»، «جوجام» و «شوا» می شد. هر یک از این مناطق از استقلال درونی برخوردار بوده و پادشاهی مستقل داشتند. پایتخت آن «اکسوم» نام داشت، از این رو به مملکت اکسوم نیز شناخته می شد. شاه آن «ملک الملوک» این سرزمین بوده و بسیاریشان « نجاشی » خوانده می شدند. بنابر کتاب های تاریخ حضرت نوح علیه السلام زمانی که سرزمین ها را بین فرزندانش تقسیم می کرد، حبشه و نوبه و هند و سند را به پسرش، حام، بخشید و اولاد کوش بن حام پس از طوفان نوح عازم افریقا شدند و قسمتی از این قاره را تصرف کردند. آنان نخست به صورت قبیله ای زندگی می کردند و پیوسته با هم جدال داشتند.از جمله این قبایل، اوئایو، مازایو، پوانیت و دنقس بودند. رویدادهای تاریخی در دوران حکومت خاندان ششم مصریان (حک: ۳۷۰۳ـ ۳۵۰۰ق م)، منوسوفیس (پادشاه مصر ) سپاهی را به جنگ در سرزمین پوانیت فرستاد که پس از شکست دادن آن ها با غنایمی مثل بخور و آبنوس و عاج و پوست از حبشه بازگشتند. در دوران خاندان دوازدهم مصریان (حک: ۳۰۶۴ـ۲۸۵۱ق م) نیز اوسترتس اول لشکری به سرزمین پوانیت فرستاد که آن ها نیز با مالیات ی از بخور به مصر بازگشتند. به نوشته هرودوت، در دوره پادشاهی پسامتیک اول (۶۶۳ـ ۶۰۹ق م)، عده زیادی از مصریان، به سبب ستم او، به اتیوپی گریختند و مردم اتیوپی تحت تأثیر رفتار مصریان قرار گرفتند و مترقی تر شدند.کمبوجیه (حک: ۵۳۰ـ ۵۲۲ق م)، پسر کوروش هخامنشی، پس از غلبه بر مصر، به حبشه حمله کرد، ولی ناکام ماند.در قرن دوم قبل از میلاد گروهی از اقوام حمیر حبشه را مستعمره خود ساختند و به گسترش فرهنگ سامی پرداختند و با سیاه پوستان حبشی درآمیختند. با مهاجرت حامی ها از آسیای صغیر و سامی ها از جزیرة العرب در قرن هفتم قبل از میلاد در حبشه از ترکیب نژادهای حامی و سامی تمدنی پدید آمد. در ابتدای قرن چهارم میلادی در زمان حکومت "عیزان" (ازانا) حبشیان به اوج قدرتشان رسیدند. در این زمان حبشه از سیطره حکومت «یمن» بیرون آمده و » کتابت آفریقایی» را برای خود برگزید. در این قرن در راستای سیاست های دولت روم در گسترش «آیین مسیحیت» در سرتاسر جهان، مبشرانی از سوی "کنستانتین اول" قیصر روم، راهی سرزمین حبشه شدند که عوامل آن دو مسیحی بودند، به نام های "فرومنتیوس" و "ایدیسیوس". با تلاش های فرومنتیوس، در سال ۳۵۰ میلادی، نجاشی عیزان، به آیین مسیحیت گردن نهاد. از آن پس مسیحیت، دین رسمی در حبشه اعلام شد و بسیاری از مردم حبشه نیز به آیین مسیحیت گرویدند. به دستور "کنستانتین دوم"، "نجاشی عیزان" در سال ۳۷۸م. به یمن حمله برد و توانست به سرعت آن را تصرف کرده، خود را شاه «اکسوم»، «حمیر»، «ریدان»، «سبا» و «سلحن» بنامد ؛ اما این پیروزی چندان طول نکشید و یمنی ها توانستند، در سال ۳۸۷م. به رهبری "تبع کرب" و "یهامن" حبشی ها را شکست داده و از یمن بیرون کنند. در سال ۵۲۳م. نیز، یمن صحنه جنگ دیگری بین حبشیان و یمنی ها بود. در این سال "نجاشی کالب" (کلب) در پی واقعه « اخدود » به دستور "یوستینیوس اول"، امپراطور روم که به شدت از عمل " ذونواس " حاکم یهودی یمن در کشتار مسیحیان نجران به خشم آمده بود، بار دیگر به یمن حمله برد و آنجا را به تصرف خود در آورد. سلطه حبشی ها بر یمن، هفتاد و دو سال به درازا کشید. عزانا/ عیزنا، از پادشاهان معروف اکسوم، پس از آن که مسیحی شد (در ۳۳۰ یا ۳۳۵ میلادی)، دین مسیحیت را در ۳۴۱ میلادی در مملکت خود رسمی کرد. ← رواج آیین مسیحیت ... [ویکی شیعه] حبشه، نام قدیمی سرزمینی در شرق قاره آفریقا که امروزه شامل کشورهای اتیوپی، اریتره، جیبوتی و سومالی است. قبل از میلاد مسیح، در حبشه خاندان مصریان و حمیریان حکومت می کردند. در ۳۴۱ میلادی، دین مسیحیت در این کشور، دین رسمی اعلام شد. مسلمانان پیش از هجرت پیامبر (ص) به مدینه، دو بار به حبشه هجرت کردند و مورد حمایت حاکم آنجا قرار گرفتند. در دوره اسلامی، چندین امارت اسلامی در حبشه تأسیس شد که از جمله می توان از امارت اوفات نام برد. در قرن چهاردهم هجری قمری به تدریج بخش های مختلف حبشه به شکل کشورهای مستقل درآمد و در حال حاضر بزرگ ترین بخش آن، کشور اتیوپی است. [ویکی اهل البیت] حبشه نام تاریخی کشور اتیوپی در نزد مسلمانان است. مهاجرت مسلمانان به حبشه و نامه پیامبر به پادشاه حبشه از جمله وقایع تاریخ اسلام مربوط با حبشه است. این کشور سرزمینی کهن در مشرق قاره افریقا است از طرف باختر محدود است به سودان و از جنوب به کنیا و از خاور به اریتره ایتالیائی و جیبوتی و سومالی که در کنار دریای سرخ و خلیج عدن امتداد یافته اند. این کشور سابقه هزاران ساله دارد. یونانیان از همان زمان ها آن را اتیوپی می نامیدند و در نزد مسلمانان حبشه نام داشت ظاهراً نام حبش بر قومی در جنوب سرزمین اعراب اطلاق می شد که به قسمت غربی یمن (تهامه) و از آنجا به افریقا رفتند و با کوشیهای جنوب افریقا ــ که در هزاره دوم قبل از میلاد از طریق حبشه به قسمت هایی که امروزه کنیا و تانزانیا خوانده می شود وارد شده بودند ــ درآمیختند. آداب و اساطیر آنها نشان می دهد که تأسیس امپراطوری حبشه در زمان منلیک اول پسر سالومون (سلیمان) و ملکه سبا است. در 341 میلادی عزانا یا عیزنا، از پادشاهان معروف اکسوم، پس از آن که مسیحی شد، دین مسیحیت را در مملکت خود رسمی کرد. می توان گفت: حبشه اولین کشور افریقایی بود که در آن مسیحیت دین رسمی شد؛ سکه های یافته شده در حبشه نیز حاکی از رواج مسیحیت در نیمه اول قرن چهارم است.. به دستور "کنستانتین دوم"، "نجاشی عیزان" در سال 378م. به یمن حمله برد و توانست به سرعت آن را تصرف کرده، خود را شاه «اکسوم»، «حمیر»، «ریدان»، «سبأ» و «سلحن» بنامد؛ اما این پیروزی چندان طول نکشید و یمنی ها توانستند، در سال 387م. به رهبری "تبع کرب" و "یهأمن" حبشی ها را شکست داده و از یمن بیرون کنند. در سال 523م. نیز، یمن صحنه جنگ دیگری بین حبشیان و یمنی ها بود. در این سال "نجاشی کالب"(کلب) در پی واقعه «اخدود» به دستور "یوستینیوس اول"، امپراطور روم که به شدت از عمل "ذونواس" حاکم یهودی یمن در کشتار مسیحیان نجران به خشم آمده بود، بار دیگر به یمن حمله برد و آنجا را به تصرف خود درآورد. سلطه حبشی ها بر یمن، هفتاد و دو سال به درازا کشید. نفوذ مسیحیت در حبشه نظر دولت حبشه را به جنبش اسلام مساعد کرده بود. پادشاه مسیحی حبشه به نهضت خداپرستی در میان عربان وحشی و بت پرست جزیرةالعرب به نظر احترام می نگریست مخصوصاً در آغاز امر که اسلام فقط در مقابل بت پرستی قیام کرده و جنبه مخالفتی با ادیان دیگر نداشت.
جملاتی از کاربرد کلمه حبشه
و از پیغمبر علیه السّلام میآید که: دو من مشک او را مَلِک حبشه بفرستاد. وی بیکبار اندر آب کرد و بر خود مالید.
در کتاب استر اخشورش بر بیش از ۱۲۷ استان از هند تا حبشه حکومت میکند و خراج بر زمین و سواحل دریا نهاد ولی هیچ سخنی از حمله ناموفق به یونان و ساختن پرسپولیس نشدهاست. اهمیت نویسندگان عهد عتیق موضوع مرتبط با استر یهودی است که جایگزین ملکه وَشتی شدهاست تا یهودیان در ایران را از برنامههای هامان شریر نجات دهد. به گفته مککولوگ شاید ذراتی از حقیقت در پشت داستان استر باشد ولی کتاب در وضع حاضرش دارای اشتباهات و تناقضاتی است که باید بعنوان یک رمان تاریخی (نه روایت تاریخی) قلمداد شود. نام همسر خشایارشا به استناد هرودوت، آمستریس دختر اُتانس بوده درحالی که هیچ اثری از وشتی یا استر در تاریخ هرودوت نیست.
و یک عدد پوست گاو آورده بودند از حبشه که همچو پوست پلنگ بود و از آن نعلین میسازند. و از حبشه مرغ خانگی آوردهاند که نیک بزرگ باشد و نقطه های سپید بر وی و بر سر کلاهی دارد بر مثال طاوس.
داستان از اندکی پیش از تولد محمد بن عبداله آغاز شده و ماجرای زندگی وی را تا پایان هجرت عدهای از مسلمانان به حبشه در بر میگیرد.
هنگامی که بلال از سرزمین حبشه بخدمت پیامبر(ص) رسید، بزبان آن سامان چنین خواند:
از اروپا دوای مرگ پشه رفته در زنگبار در حبشه
رمبو در دوران کوتاه زیستناش وین، هلند، سوئد، هامبورگ، سوئیس را پیاده به سیر و سلوک پرداخت. در می ۱۸۷۸ به استخدام ارتش درآمد تا خود را به جاوه برساند. پس از چهارماه از ارتش هزیمت کرد و بهصورت ناشناس با کشتی عزم بازگشت به فرانسه نمود.در دسامبر ۱۸۷۸ در قبرس، به امر ساخت و ساز مشغول میشود. چندی بعد به عدن رفته و به استخدام یک شرکت بازرگانی گمارده شد.در ۱۸۸۰ به حبشه سفر میکند و بیش از ده سال از عمر خود را در آنجا میگذراند و در آنجا به سوداگری قهوه و پوست حیوانات، برده داری، قاچاق اسلحه و انسان میپردازد.
میان خلیج و مصر کوه و بیابان است که در آن هیچ آب و نبات نیست، و هر که از مصر به مکه خواهد شد سوی مشرق باید شدن. چون به قلزم رسد دو راه باشد یکی برخشکی و یکی بر آب آن چه به راه خشک میرود به پانزده روز به مکه رود و آن بیابانی است که سیصد فرسنگ باشد و بیش تر قافله مصر بدان راه رود و اگر به راه دریا روند بیست روز روند به جار و جار شهرکی است از زمین حجاز بر لب دریا که از جار تا مدینه رسول صلی الله علیه و سلم سه روز راه است و از مدینه به مکه صد فرسنگ است و اگر کسی از جار بگذرد و همچنان به دریا رود به ساحل یمن رود و از آن جا به سواحل عدن رسد و اگر بگذرد به هندوستان کشد و همچنان تا چین برود و اگر از عدن سوی جنوب رود که میل سوی مغرب شود به زنگبار و حبشه رود و شرح آن به جای خود گفته شود.
او از نخستین گروندگان به اسلام بود و بعدها به مدینه هجرت کرد. گفته شدهاست که او از مهاجرین به حبشه نیز بودهاست.
مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ ای علی الحق. میگوید: از اهل کتاب گروهیاند ایستاده بر حق، بر دین اسلام، با گفت راست، و عمل راست، و اعتقاد راست، و آن عبد اللَّه بن سلام است و یاران او. و عطا گفت چهل مرد از عرباند، از اهل نجران، و سی و دو مرد از حبشه، و هشت مرد از روم، که بر دین عیسی (ع) بودند و به محمد (ص) ایمان آوردند، و جماعتی از انصار چون اسعد بن زراره، و براء بن معرور، و محمد بن مسلمة، و محمود بن مسلمة و ابو قیس صرفة بن انس بپیش از قدوم مصطفی (ص) توحید میگفتند و شرایع حنیفی بپای میداشتند، تا مصطفی (ص) در رسید، او را تصدیق کردند و نصرت دادند. و آن گه صفت و سیرت ایشان گفت: یَتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ گفتهاند که: مراد باین نماز خفتیدن است که پیش ازین امت کس را نبوده است. یدلّ علیه ما
وی یکی از مهاجران مسلمان به سوی حبشه بوده که توسط همسرش امسلمه، هند دختر ابیامیه مخزومیه به این سفر عزیمت کرد. وی پس از بازگشت از مهاجرت اول به حبشه، بعد از مدتی مجدداً به سوی حبشه مهاجرت کرد و پس از بازگشتش از سفر دوم، به یثرب عزیمت کرد. او علاوه بر تحمل زحمت هجرت با مسلمانان در صدر اسلام، در جنگ بدر و احد با محمد شرکت کرد و در این جنگها از ناحیه بازو، زخم دید. سرانجام وی در جمادی الآخر سال چهارم هجری از دنیا رفت.
عبیدالله به مسیحت پیوست و از همسرش خواست تا او نیز به این آیین بپیوندد اما وی نپذیرفت و بر اسلام پایداری نمود. پس از مرگ عبیدالله در حبشه محمد کسی را فرستاد تا از وی برای خودش خواستگاری کرده و او را به مدینه بازگرداند.
نجاشی نامی است ملوک ایشان را همچون کسری و قیصر ملوک عجم و روم را، پس یازده مرد برفتند و چهار زن یکی عثمان عفان و اهل وی، رقیه بنت رسول اللَّه، و الزبیر بن العوام و عبد اللَّه بن مسعود، و عبد الرحمن بن عوف و ابو حذیفة بن عتبه و اهل وی سهلة بنت سهیل بن عمرو و مصعب بن عمیر و ابو سلمة بن عبد الاسد و اهل وی ام سلمة بنت ابی امیّه، و عثمان بن مظعون، و عامر بن ربیعه و اهل وی لیلی بنت ابی حثمه، و حاطب بن عمرو، و سهیل بن بیضاء. این جماعت سوی بحر شدند، و کشتی بمزد گرفتند، و بزمین حبشه شدند، و در ماه رجب بود پنجم سال از مبعث رسول (ص) و این هجرت را هجرة الاولی میگفتند.
پایتخت کشور جمهوری حبشه (اتیوپی) در آفریقا، در ایالت شوآ در منطقهای تپهای در ۲۴۳۸ متری از سطح دریا قرار و بهوسیله کوهها در میان گرفته شدهاست. دارای آب و هوای دلپذیر با روزهای گرم، آفتابی و شبهای خنک است. بهوسیله بزرگراهها به همه استانهای کشور مرتبط میباشد، یک فرودگاه مدرن بینالمللی در نزدیکی آن و شهر بهوسیله راهآهن به بندر جیبوتی مرتبط است. صنایع عمدهاش شامل رنگرزی، کارهای سیمانی، پارچه بافی میباشد.
آنک آن یتیم نظر کرده روایتی از زندگی پیامبر (ص) از زمان تولد تا هجرت به حبشه است که با نثری تاریخی که به فارسی دری نزدیک است نگاشته شدهاست.
ابوموسی به همراه برادران و مردان قبیلهاش (اشعر) محل زندگی خود را که حوالی دریای یمن بود ترک گفته و در زمان جنگ خیبر (۷ هجری/۶۲۸ میلادی) با محمد بیعت نمود؛ بنابراین برخی روایات که وی را در زمره گروهی قرار میدهند که به حبشه مهاجرت نمود، نمیتواند صحیح باشد. وی در سال ۸ هجری/۶۳۰ میلادی در جنگ حنین شرکت جست و در سال ۱۰ هجری/۲–۶۳۱ میلادی، به همراه معاذ بن جبل به عنوان نماینده محمد به یمن رفت تا مردم آن دیار را به اسلام فرا بخواند. ابوبکر نیز مأموریت دقیقاً مشابهی به وی داد.
و بر دست راست این شهر چون روی به قبله کنند کوهی است و پس آن کوه بیابانی عظیم و علف خوار بسیار و خلقی بسیارند آن جا که ایشان را بجاویان گویند و ایشان مردمانیاند که هیچ دین و کیش ندارند و به هیچ پیغعمبر و پیشوا ایمان نیاوردهاند از آن که از آبادانی دورند و بیابانی دارند که طول آن از هزار فرسنگ زیاده باشدو عرض سیصد فرسنگ و در این همه بعد دو شهرک خرد بیش نیست که یکی را از آن بحرالنعام گویند و یکی دیگر را عیذاب. طول این بیابان از مصر است تا حبشه و آن از شمال است تا جنوب و عرض از ولایت نوبه تا دریای قلزم از مغرب تا مشرق و این قوم بجاهان در آن بیابان باشند. مردم بد نباشند و دزدی و غارت نکنند. به چهارپای خود مشغول و مسلمانان و غیرهم کودکان ایشان را بدزدند و به شهرهای اسلام برند و بفروشند.
در زمان تیموریان، مسلمانان از استانهای شمالی هند و حتی از ترکستان و حبشه و دیگر کشورهای دوردست به بنگال مهاجرت کردند. پس از زوال حکومت صفوی در ایران، ایرانیان زیادی روانه هند شدند و پس از مدتی مردم بومی نیز دین اسلام را پذیرفتند، چنانکه در ۱۱۸۴ دو سوم از مسلمانان بنگالی دارای نیاکان بومی بودند.
قوله تعالی: وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ الایة این آیت در شأن نجاشی است نام وی اصحمه، و هو بالحبشیة عطیة، ملک حبشه بود والی زمین مهاجرة الاولی.
قتادة گفت: این در ابتداء اسلام بود که مسلمانان انبوه نبودند و کافران را شوکت بود و صحابه رسول را پیوسته اذی و رنج مینمودند تا قومی از ایشان به حبشه هجرت کردند و بعاقبت جمله صحابه را از خان و مان و وطن خود بیرون کردند و ربّ العالمین ایشان را دار الهجرة مدینه ساخت، فذلک قوله: «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» ای دارا و بلدة حسنة و هی المدینة دار العلم و متنزّل الملائکة و مبوّء الحلال و الحرام انقذ اللَّه بها رسوله من دار الشرک و احکم بها احکام دینه بالنّاسخ و عقد له به الاجتماع و ختم بها القرآن.